ادامه از صفحه 9
لطفا به آن اشاره كنيد.
آن اشاره اين بحث است كه اهداف عراق از حمله به ايران چه بوده است؟ يعني ما يك دلايل جنگ داريم، يك چگونگي وقوع جنگ داريم، يك بحثي درباره اهداف و استراتژي عراق داريم و بعد اينكه چرا اين استراتژي شكست خورد؟ چه عاملي باعث شكست عراق شد؟ اينها تكههاي بحث است كه بايد بشود خود واقعه.
لغو قرارداد 1975 الجزاير، تجزيه خوزستان و سقوط نظام از اهداف صدام براي حمله به ايران بود
حالا مختصر و كوتاه بفرماييد اهداف عراق از حمله به ايران چه بوده است؟
در مورد اهداف عراق حداقل بين 6 تا هفت [هدف] را ديدم كه محققين ميگويند. خودم هم به سه و نهايتا چهار هدف بيشتر قائل نيستم كه از اين سه چهار تا 2 تا را اصلي ميدانم. هدف اول و اولويت عراق لغو قرارداد 1975 بوده كه صدام امضا كرد و انگيزه شخصي داشت و رسما پاره كرد و اعلام هم كرد ما اين را در موضع ضعف امضا كرديم، الان هم در موضع قدرت هستيم شما ضعيف هستيد، بايد تغيير پيدا كند و هر چه هم ميگفت با ايران مذاكره كند مطالبهاش اين بود يعني بياييد بنشينيم پاي ميز مذاكره و قرارداد 75 را قبول كنيد؛ مثل هميني كه ترامپ در مورد برجام ميگويد. برجام ميگويد با امريكا مذاكره كنيم چه چيزي را ميگويد؟ ميگويد بياييد اين را لغو كنيد. نميگويد بياييد كار ديگري كنيم. آيا ما ميتوانيم اين كار را كنيم؟ و اگر اين كار را كرديم چه اعتباري وجود دارد كه يك بار قرارداد كرديم، او پايبند نبوده دوباره قرارداد كنيم پايبند باشد؟ پس نميشود اعتماد كرد. ما با صدام نميتوانستيم مذاكره كنيم. ولي يك اشتباهي كرديم. چون مذاكره نكرديم از نظر تاريخي هميشه اين سوال بود كه اگر مذاكره ميكرديم، ميشد و ما بايد اين را ميكرديم، نشدنش از نظر تاريخي بماند. بنابراين لغو 75 به نظرم اولويت عراق بود.
دوم تجزيه خوزستان است. درست بعد از حمله عراق به ايران، مقامات عراقي ميگويند پنج ايران كوچك بهتر از يك ايران بزرگ است. اين را رسما عراقيها گفتند. پس نشان ميدهد به تجزيه فكر ميكردند. مقامات فلسطيني بودند يا عرفات وقتي آمده بود با آقاي هاشمي ملاقات كرده بود گفته بود من نقشه جنگي عراق را تا كجاها ديدم و همين بحثها را كرده بود؛ يعني اهداف عراق بيش از اين بود.
سوم سقوط نظام در ايران بود. منتها من در مورد سقوط نظام معتقدم كه از نظر نظامي امكانپذير نبود و عراق از نظر نظامي هيچ طرح نظامي براي ساقط كردن نظام با هدف نظامي نداشت. صدام فكر ميكرد- اين حرف را رها كرده بودم، شما فرموديد توضيح دهيد- كه يك طرحي بزرگ عليه ايران وجود دارد كه در حمله به ايران او عهدهدار بخشي از آن است و بخشي ديگر [را] امريكاييها دارند با ساير ظرفيتها و كشورهاي غربي و آن براندازي نظام سياسي است. چون بختيار فعال شده بود و بسياري از جريانهاي نظامي ديگر، پس بايد بيش از حمله نظامي باشد. فكر ميكرد مثلا يك مناطقي تصرف ميشود و به دست بختيار ميدهند كه دولت خودمختار اعلام ميكند، چون همه اين اسناد نيامده نميشود گفت، ولي صدام به نظرم يك محاسبات اينطوري داشت كه يك چيزي بيش از اينها وجود دارد.
فكر ميكردند شوك ناشي از حمله نظامي به ايران، نظام سياسي ايران كه دچار چالشهاي دروني شديد هست را دچار فروپاشي ميكند. به اين معنا، اسقاط نظام به اين معناست، نه [اينكه] با قدرت نظامي دولت عوض كند و دولت بگذارد؛ مثل كاري كه امريكا با برداشتن صدام در عراق كرد.
هدف چهارم كه من ديگر بيش از اين قائل نيستم همان چيزي بود كه در بحث اسراييل گفتم. صدام به شخصيتش ميخورد كه به دنبال يك رهبر جهان عرب بود؛ يعني فكر ميكرد حمله به ايران و پيروزي، به او يك موقعيتي در اعراب ميدهد كه از يك رهبري برخوردار شود. به نظرم غير از اين چهار هدف، نميشد گفت كه 2 تا مستقيم با جنگ ارتباط داشت. سقوط نظام ميتوانست نتيجه جنگ باشد. برتري صدام و رهبري جهان عرب كه هدف چهارم بود، ميتوانست نتيجه و دستاوردهاي پيروزي صدام در جنگ باشد.
امام، جنگ را جايگزين انقلاب كرد
يك بحثي كه وجود دارد، اين است كه حمله سراسري آغاز شد ما هم آمادگي نداشتيم، پيشبيني هم نكرده بوديم، استراتژي دفاعي ايران چطوري يكدفعه سروسامان پيدا كرد؟ ما در چه مقطعي به تمركز و به فهم استراتژيك رسيديم و فهميديم كه چه اتفاقي افتاده و چطور توانستيم اين دانههاي دفاعي را با نخ تسبيح به هم وصل كنيم و مقابل پيشروي بيشتر صدام را بگيريم. اين- نميدانم از چه واژهاي بايد استفاده كنم- چه چيزي صدام را متوقف كرد؟
به نظرم اگر بخواهيم سطوح را بگوييم و تقسيم كنيم، من معتقدم اساسا دفاع جمعي بر اساس يك خرد جمعي در ايران براي دفاع در برابر تجاوز در امتداد دركي كه مردم از انقلاب، حضور در انقلاب و ايجاد يك نظام داشتند، بود؛ يعني اگر جامعه ما پنج سال بعد از انقلاب مورد حمله قرار ميگرفت شايد اينطوري نميشد و شايد اصلا به ايران حمله نميشد. بنابراين من معتقدم كه اگر مساله واكنش جمعي مردم ايران باشد كه ضرورت دفاع را باور كردند، انجام دادند، ضرورت مقاومت و پذيرش هزينه جنگ را هم پذيرفتند به نوعي به اين دليل بود كه قبلش اين مردم در كف خيابانها يك نظام را ساقط كرده بودند و موجب پيروزي يك انقلاب شده بود. اين سطح اول.
من براي پايه اصلي و شاكله مفهوم جنگ و دفاع و پيروزيمان در جنگ سه ركن قائل هستم؛ اول مردم. دوم امام است، البته دوم و اول را نميشود از هم تفكيك كرد. در واقع، امام يك دركي از ماهيت اين حمله داشت كه آمد جنگ را جايگزين انقلاب كرد و از 2 مفهوم استفاده كرد. يكي از اين 2 مفهوم اين بود كه نسبت حركت صدام را با امريكا برقرار كرد. گفت اين دست امريكاست [كه] از آستين صدام بيرون آمده؛ يعني اين امريكاست كه به ما حمله ميكند. چون ما در اوج درگيري با امريكا بوديم، وسط درگيري با امريكا بعد از تصرف سفارت امريكا، عمليات طبس، كودتاي نوژه و اتفاقات مختلف، يك كشوري آمده به ما حمله كرده كه در چارچوب [آن] منافع امريكا را تامين ميكند. دوم امام گفت اين جنگ اسلام و كفر است. به نظرم بر اساس اين 2 پايهاي كه امام مفهوم ضرورت دفاع را شكل داد و جنگ را جايگزين انقلاب كرد، دركي را براي دفاع به مردم منتقل كه آن درك مردم را وارد صحنه كرد.
بدون مشاركت ارتش امكان دفاع نبود
و فقدان نهادهاي دفاعي و نظامياي كه نبودند را...
نه، فقدان نيست. اين نهادهاي نظامي، من معتقدم كه ارتش با تمام امكاناتي كه داشت و قدرت بسيجكنندگياي [كه] داشته در دفاع مشاركت كرده بيني و بينالله، اشهد بالله، اين را نه به كسي ميفروشم نه به كسي وام ميدهم و نه مبالغه ميكنم. من اعتقادم اين است كه بدون مشاركت ارتش در دفاع امكان دفاع نبود. دفاع بدون تجهيزات، بدون سازماندهي نميشود. تنها نيروي دفاعي و سازماندهي شده در آن زمان، ارتش بوده و ارتش با همه ظرفيتهايش آمده.
سپاه در شهرها ماموريت امنيتي داشت
از چه تاريخي به بعد سپاه وارد جنگ شد؟
اجازه بدهيد. اصلا سپاه آنجا نيرويي نداشته. ماموريتي نداشته. سپاه چه بوده؟ يك نيروي غيرامنيتي كه به دليل نگرانيهاي امنيتي كه در شهرهاي مرزي بوده، آمده... اصلا سپاه چرا آمد درگير جنگ شد؟ سپاه در شهرها ماموريت امنيتي داشت. در خوزستان آقاي شمخاني، فرمانده بود. در غرب كساني ديگر بودند بروجردي بود. اينها فكر امنيتي داشتند. اينها قبل از انقلاب مبارز بودند. وقتي آمدند رفتار عراق را ارزيابي كردند به يك نظريه رسيدند. آن نظريه امنيتي اين بود: تا مرز را نبنديم، نميتوانيم اقدامات ترور و تخريبي عراق را مهار كنيم.
سپاه از نگرانيهاي امنيتي به مرزها آمد
نميتوانيم جلوي گروهكها را بگيريم.
بنابراين به مرز آمدند. مرزي كه ژاندارمري رها كرده بود. ماموريت استقلال در مرز با ژاندارمري بود. به عنوان پرده پوشش تا 24 ساعت، اگر حمله شد برابر آن مصوبات نيروهاي ارتش بيايند. خب، ارتش بخشي از نيروهايش را آورده بود در مرز مستقر كرده بود. در جنوب بعضي از تيپهاي لشكر 92 آمده بودند. فكر ميكنم سه تيپش آمده بودند. تيپ 37 شيراز آمده بود. در غرب همينطور. آمدند و مكمل ارتش شدند. سردار رئوفي و سردار رشيد به دزفول آمدند و به ارتش كمك كردند. در مرز فكه، شمال فكه، شوش و... آمدند.
بنابراين سپاه از مسير نگرانيهاي امنيتي به مرز آمد. ماموريت رسمي نداشته- اجازه بدهيد من به اين پاسخ بدهم چون يادم ميرود- سپاه ماموريت مرزي نداشته. پس بنابراين چه كسي دفاع كرد؟ مردم در شهرها. شما كتاب «خرمشهر در جنگهاي طولاني» را بخوانيد. آقاي عبدالله نوراني كه آنجا بودند يك آتشنشان بود شغلش آتشنشاني بود. آمده يك محور مقاومت شكل داده. شهيد جهانآرا، فرمانده سپاه بوده، سپاه را بسيج كرده. امير سياري از نيروهاي تكاور را به خرمشهر فرستادند. شهيد نامجو بچههاي دانشگاه افسري را برده. ما بايد باور كنيم مقاومت، مقاومت ملي، مردمي و همهجانبه بود. بر اساس اين باور كه اين دشمن آمده اين نظام برآمده از اين انقلاب و تماميت ارضي كشور را از بين ببرد و تا اين را باور نكنيم، ادبياتش را توليد نكنيم و مناقشه كنيم، اينكه اين بود يا آن بود، چيزي نه به سود مردم است، نه به سود نيروها و نهادها. ارتش و سپاه، «من بودم تو نبودي، تو بودي من نبودم»، نه به سود ارتش و سپاه است، نه به سود مردم، نه با واقعيت جنگ منطبق است.
پيامهاي امام را بخوانيد. امام در صحيفه تا هفتم مهر چهار پيام ميدهد؛ ارتش عراق، ملت عراق، ارتش ايران، ملت ايران. در پيامهاي اول ميگويد مردم ايران! ارتش را خطاب نميكند و به مردم ميگويد: مردم نرويد بريزيد سر پادگانها كه فكر كنيد ارتش است... شايعه شده بود كه... چون فضا كودتايي شده بود. گفت، نه، ارتش عراق حمله كرده است و مردم را از اين كار بازداشت. اينقدر فضا مسموم بود. اينقدر نگرانيها وجود داشت.
اين مقاومت، يك مقاومت ملي بود
حالا به جهت تاريخي...
اما اين مقاومت يك مقاومت ملي است. يك مقاومت مردمي است. يك مقاومت همهجانبه است. همه بودند. ما در صورتي ميتوانيم از اين درس بگيريم و از دستاوردها استفاده كنيم كه اين مقاومت ملي را خرد نكنيم به اين سازمان، آن سازمان، اين فرد، آن فرد؛ كاري كه الان ميكنيم.
من هم اگر در اين زمينه كاري كردم- خدا مرا ببخشد- ولي من كاري در اين زمينه نكردم كه اين كار را بكند. اگر هم تحقيقاتي كردم بعدا گفتم به اين اسناد اضافه ميكنم و اصلاحش ميكنم و هر كسي اين كار را بكند من معتقدم خدا او را نميبخشد.
يعني كلا صورت مسالهها را با اين توضيح شما پاك كنيم؟
شما بفرماييد مساله چيست؟
جلوتر به آن ميرسيم. ميخواهم بدانم كه به جهت تاريخي...
من از شما سوال دارم...
الان جايمان كمي برعكس است آقاي دروديان. من ميخواهم يك سوال بپرسم. اصلا نميخواهم سوال حاشيهداري بپرسم. ميخواهم بدانم كه تا قبل از اينكه سپاه به عنوان نيروي امنيتي كه توضيح داديد به يك نيروي نظامي تبديل بشود كه بتواند بخشي از سازماندهي مقاومت مردمي را به عهده بگيرد چقدر و چه مدت زماني بار جنگ روي دوش ارتش بود؟
همه بار جنگ روي دوش ارتش بوده.
تا چه مدت و در چه بازه زماني؟
همان هفته اول مقاومت كه شما ميگوييد.
سپاه از چه زماني وارد ميشود؟
نه، سوال من از شما اين است. اول واقعيات جنگ است كه ما در آن زمان بوديم و شنيديم. دوم اسناد و مدارك است كه من مطالعه كردم. سوم روايتهايي است كه ارتش و سپاه در كتابهايشان ميگويند كه به آن اشاره كردم. چهارم سوال شماست. شما بايد براي سوالتان يا به واقعيت استناد كنيد [و] بگوييد چه بوده- خب، شما و هر كسي كه همسن شماست در آن زمان نبوديد. وقتي آدم نيست 50 سال ديگر هم ما نيستيم، وقتي نيستيم كه مسوول پاسخگويي نيستيم- يا بگوييم برابر اين اسناد و مدارك من حرف ميزنم و سوال ميكنم، يا بايد بگوييد به اين روايتي كه ارتش و سپاه كرده من نقد دارم و اين را ميگويم. نميشود كه منهاي اينها شما طرح پرسش كنيد. پرسش بيمبنا ميشود.
من كه ميگويم ميخواهم بعدش به اينجا برسم. خب، اختلافات بين ارتش و سپاه كه دو هدف مشخص دارد، درگيري و اختلاف آقاي محسن رضايي و شهيد صيادشيرازي.
اينها ربطي به مقاومت ندارد. من هفته اول را ميگويم. سوال اول شماست كه جنگ آيا اجتنابناپذير بود يا خير؟
فكر ميكنم سوءبرداشت شده.
اگر بخواهيم در مورد سوالها متمركز بحث نكنيم، نميتوانيم در هيچ بحثي به نتيجه برسيم.
من فكر ميكنم، نتوانستم سوالم را درست منتقل كنم.
اگر شما هزار سوال داشته باشيد ولي سه سوال از آن را بگوييد و آن را سه سوال را روشن كنيم بهتر از اين است كه به همه سوالها سُك بزنيم. عرض من اين است. تا اينجاي بحث شما فرموديد سه سوال اساسي وجود دارد. سوال اول شد آيا جنگ اجتنابناپذير بود؟
اين را پاسخ داديد.
وارد بحث شديم همه ابعادش را روشن كرديم. الان شما وارد مقاومت شديد. استراتژي ما در مقاومت، در هفته اول، چه بود؟ و چرا ارتش عراق شكست خورد؟ اجازه دهيد اين بحث روشن شود بعد برويم سراغ سوالات مختلف.
بفرماييد.
شهيد صياد و آقاي محسن رضايي[ از لحاظ زماني ]بعد از ثامنالائمه و بعد از فتحالمبين ميشوند، ربطي به اين دوره ندارد.
بدون ارتش امكان دفاع و شكست عراق وجود نداشت
من ميخواستم بازه زماني را بدانم كه سپاه در آن مقطع زماني نبود. چقدر از بار آن دفاع در يك هفته 10 روز اول روي دوش ارتش بود؟ فرموديد همه بار روي دوش ارتش بود. سوالم اين بود كه سپاه كي وارد شد؟
من ميگويم بار دفاع روي دوش كسي بود كه هواپيما داشت. 140 پرواز تحت عنوان عمليات البرز بود. روي دوش كسي بود كه ناوچه داشت و توانايي داشت ناوچههاي عراق را بزند. روي دوش آن كسي بود كه نيروي سازماندهي داش اما آيا به تنهايي قادر بود؟ هرگز و هيچكس هم در ارتش اين را نميگويد. فقط ما ميتوانستيم. همه آن دوستان ميگويند، مردم بايد ميآمدند.
در خرمشهر كه به طور مشخص من 2 سال رفتم تحقيق كردم، نيروهاي تكاور بوده، نيروهاي دانشكده افسري بوده و بچههاي خرمشهر. من برابر اسناد معتقدم كه همه اينها بودند ولي نقش اصلي را نيروي بومي و سپاه خرمشهر داشتند. برابر اسناد هم هر كسي كه حاضر باشد، حاضرم با او بحث كنم. مقاومت در شهر توسط كسي امكانپذير است كه شهر را بشناسد. چه كسي شهر را ميشناخته؟ نيرويي كه در آن شهر زندگي ميكرده. چه كسي رعب ايجاد ميكرده براي پيشروي ارتش عراق؟ آن كسي كه در كوچه پسكوچهها قادر بوده، فرار كند و تانك بزند و عراقي بزند از ساختمانها... بنابراين ما دوجور ميتوانيم بحث كنيم، يك مناقشه و تعيين سهم كه شما دنبالش هستيد...
نه من دنبالش نيستم. من سوالم بزنگاه تاريخي بود. فكر ميكنم سوءتفاهم شد. ميخواهم بدانم كه سپاه از چه زماني تبديل به يك سازمان منسجم تشكيلاتي شد و توانست كنار ارتش برود؟
نه، سوال شما اين نبود.
فكر ميكنم درست نتوانستم منتقل كنم.نه، سوال شما اين بود كه بالاخره وقتي عراق حمله كرد اين استراتژي و آرايش ما در دفاع چه بوده؟ آن وقت سپاه ميشود جزيي از اين سوال، نه اينكه همه سوال. اين سوالي كه شما ميپرسيد، ميگويم من تحقيقا برايم حاصل شده كه 1- مقاومت، مقاومت ملي و همهجانبه است. نبايد خردش كنيم و سهمخواهي كنيم؛ كاري كه الان ميكنيم و اين پرسشهايي را به وجود ميآورد كه كليت آن دفاع را مخدوش ميكند و نسل فعلي اصلا نميفهمد كه چه كسي در اين مناقشه چه كار كرد. هيچ كس سود نميبرد.
2- من معتقدم كه بدون تجيهزات ارتش، بدون اراده ارتش، بدون حضور همه جانبه ارتش، با همه نواقصي كه ارتش داشته، فرماندهياش مستقر نبوده، ناهماهنگي بوده، امكان دفاع و شكست عراق وجود نداشته. بدون مقاومت شهري [اين امكان وجود نداشته]. سپاه در خرمشهر، تكاورها، بچههاي دانشكده افسري در خرمشهر، در پادگان دژ كه اصلا قبلش خط مقاومتش شكسته بود ولي به هر جهت نقش داشته...
اينطوري بگويم! اصلا در مورد شكست ارتش عراق 3 نظريه وجود دارد. من معتقدم كه اين 3 نظريه را بايد از يك نگاه ديگري بررسي كنيم تا معلوم شود كه چه اتفاقي افتاده. يك نظريه اين است كه متاسفانه الان اينطوري شده ارتش صرفا ميگويد ما بوديم. من معتقدم كه بخشي از اين حرف درست است چون ارتش بوده. اين نيست كه كلا ارتش بوده، نه. دليلش مقاومتهايي است كه در جاهاي مختلف شده.كل مقاومت بعضي از يگانهاي ارتش، برابر كتاب نيروي زميني ارتش كه به نام دفاع مقدس نوشته شده 24 ساعت بيشتر نبوده. در صورتي كه ما تا 45 روز با ارتش عراق در خرمشهر تا جاهاي ديگر جنگيديم؛ يعني ارتشيها 45 روز تا 2 ماه طول كشيده تا متوقف شود. پس يگاني كه در كتابهاي ارتش مينويسند 24 ساعت مقاومت فعال داشتند، اگر نبوده، پس كي مقاومت كرده؟ من اين را قبول ندارم كه به تنهايي ولي بدون ارتش امكانپذير نبوده. اين يك نظريه است.
نظريه دوم كه در واقع سپاه ميگويد، مقاومت مردمي [است]. مقاومت مردمي در خرمشهر واقعا محاسبات ارتش را به هم زد و در اين كتاب «خرمشهر در جنگ طولاني» و در كتاب «خونينشهر تا خرمشهر» عدد و رقم آورديم. من با آن كسي كه افسر يا فرمانده گرداني بود كه به او گفته بودند برو خرمشهر را اشغال كن، اسير شده بود با خودش مصاحبه كردم- سال 61- گفت، به ما گفتند 3 گردان نيروي مخصوص بود. 2 گردان احتياط در بصره گذاشتند. يك گردان هم من بودم. به من گفتند ما با خمپاره و گلوله خرمشهر را ميزنيم، شما فقط عبور ميكنيد و ميرويد. ارتش عراق كه يك گردان فرستاده بود و نهايتا فكر ميكرد با يك تيپ نيروي ويژه ميتواند خرمشهر را با آتش پشتيباني بگيرد، بمباران كند و مردم فرار كنند، ما در كتاب «خونينشهر تا خرمشهر» محاسبه كرديم بيش از يك لشكر نيرو آورده. خب، حالا وقتي ما ميگوييم مقاومت مردمي كه نظريه سپاه است، ادلهاش چيست؟ ميگويد اين مقاومت مردمي محاسبات عراق را در تخصيص نيرو به هم زد؛ يعني عراق اگر فكر ميكرد با اين نيرو تا اهواز ميآيد و با اين نيرو خرمشهر و آبادان را ميگيرد و با اين نيرو ميآيد انديمشك را ميگيرد، جاده دزفول را ميگيرد، محاسباتش به هم خورده. شواهد و قرائن چيست؟ يكي از اسراي عراقي كه معاون تيپ يك بود و در غرب كرخه پيشروي كرده، آمد و ما با او گفتوگو كرديم. گفت، به ما گفته بودند كه اين اهداف را تامين كنيد، ما در 4 روز به غرب كرخه رسيديم. در منابع ارتش 7 روز است ولي او ميگويد ما 4 روزه رسيديم. ميگويد، وقتي ما آمديم وسط راه رسيديم و در امامزاده عباس نشستيم يك استراحتي كنيم به ما گفتند كه چرا اينجا نشستيد؟ ما را مذمت كردند كه بلند شويم و برويم. نقشههايي را به ما نشان دادند كه مسجدسليمان در نقشه بود. ميگويد ما به غرب كرخه رسيديم. اينقدر به سرعت به غرب كرخه رسيديم، آمديم عبور كنيم. به ما گفتند كه عبور نكنيد. اين عبور كه موفق بود، چرا عبور نكنند؟ چون محورهاي تهاجم عراق گسترده بود و محاسباتش به هم ريخته بود.
اينكه يك لشكر عبور كند عقبه ميخواهد، نيروي پشتيبان ميخواهد، ديگر اينها وجود نداشت. بنابراين محاسبات عراق در حمله به ايران به هم ريخت. اين محاسبات از نقطهاي به هم ريخت كه عراق پيشبيني نميكرد: 1- نوع واكنش ارتش كه تمام منابعي كه بعد از كودتا از ارتش فرار كرده بودند، اطلاعاتشان را از ارتش داده بودند، آن چيزي كه با ارتش در جنگ اتفاق افتاد، آنها خلاف اين را داده بودند. ارتش آماده نيست، هر كسي كودتا كند ارتش دفاع ميكند، عزيز مرادي جزو كساني بود كه معاون تيپ 2 يا يكي از تيپهاي لشكر 92 است. از كادركودتا بود. وقتي فرار ميكند ميرود، خب، آخرين اطلاعاتش را ميدهد. بنابراين اينها محاسبات عراق را رفتار ارتش به هم زد.
دوم نقش مردم و حضور مردم [بود] كه در شهرها سازماندهي شدند و در محاسباتشان نبود. سوم فكر نميكردند با اختلاف سياسياي كه در مركزيت ايران وجود دارد و توانمندي امام كه در واقع يك پيرمرد بود [اين اتفاقات بيفتد]. قدرت فهم عمق و ماهيت اين تجاوز، تبيينش براي مردم و بسيجكنندگي جامعه ايران براي دفاع، اينها محاسباتشان را به هم زد.
يك نظريهاي هم وجود دارد كه نظريه كارشناسان غربي است. ميگويند علت شكست ارتش عراق- در واقع اين دو عامل را نميگويند- اين بود كه ارتش عراق درست اهداف را انتخاب نكرده بود، استراتژي مناسبي نداشت، تخصيص نيروي مناسبي نداشت. يك كتابي است اخيرا ارتش ترجمه كرده حتما اين را بخوانيد. نزار الخزرجي كه رييس ستاد ارتش عراق بود اين كتاب را نوشته است. نكته بسيار جالبش اين است ميگويد، وقتي ما شنيديم ميخواهد جنگ شود، ما مخالف بوديم. دليل مخالفتمان هم اين بود كه ميگفتيم، ارتش عراق با كردها جنگيده، خسته است و ما در اين زمان نميتوانيم به ايران حمله كنيم. اگر هم ميخواهيد به ايران حمله كنيم ما يكسال زمان نياز داريم تا آماده شويم. ولي صدام به دلايلي عجله داشت كه حمله شود. پس نشان ميدهد اين تحليلي كه كارشناسان ميگويند ارتش عراق آماده نبود، درست تخصيص نيرو نداشت، استراتژي غلطي داشت، اين تحليل هم درست است. بنابراين اين طوري ميشود جمع كرد و من به عنوان آخرين كلامم چون من ديگر فكم شل شده... از صبح... ديگر اصلا قادر نيستم...
صدام استراتژيست نبود، يك فرد سياسي بود كه به لحاظ نظامي در حمله به ايران اشتباه كرد
چون راجع به خرمشهر هم صحبت كرديد ميخواهم فقط به اين نكته اشاره كنم...
اجازه بدهيد يك جمعبندي كنم. از اين 3 سوال، ما به سوال اول شما پرداختيم. 2 جلسه ديگر را بگذاريد براي سوال دوم و سوم بنابراين آنچه ارتش عراق را شكست داد، تركيب اين 3 بود؛ يعني محاسباتي كه عراق نداشت و با حمله عراق به ايران، قدرت جديدي در ايران ظهور كرد كه حاصل تركيب حضور مردم، روحيه شهادتطلبي و ساختار نظامي ارتش و ارادهاي بود كه در ارتش شكل گرفت و اينها قبلش شايد قابل محاسبه و مشاهده نبود و عراقيها اينها را نميديدند و از طرفي اشتباهات صدام براي استفاده از ارتشي كه هنوز آماده جنگ نبود، صدام هيچ جنگ بزرگي نكرده بود و محاسبات سياسي كرد. لذا آنهايي كه در مورد صدام حرف ميزنند، ميگويند صدام يك استراتژيست نبود. يك فرد سياسي بود، به لحاظ نظامي اشتباه كرد در اين كاري كه كرد. والسلام عليكم و رحمهالله. شما را به خدا ميسپارم.
دست شما درد نكند.
عذرخواهي ميكنم. بسيار خسته بودم. بيش از اين نتوانستم توضيح بدهم. 2 سوال ديگر ما ميماند بدهي ما به شما در گفتوگوهاي ديگر.
انشاءالله كه اين فرصت را در اختيار ما و مخاطبان قرار دهيد كه به زودي [در] بحث اين سوال دوم و سوم هم از محضرتان استفاده كنيم. خيلي ممنون از شما عزيزان هم كه زمان گذاشتيد اين برنامه را ديديد. گرچه ميدانم خيلي از پرسشهايي كه شايد در ذهنتان باشد بيپاسخ مانده. اميدواريم طبق اوفوا بالعهد كه آقاي دروديان به آن قائل هستند ما جلسه دوم و سوم را در خدمتشان باشيم و پرسشهايي كه در خصوص جنگ است را مطرح كنيم. تا برنامه بعد خدانگهدار.