• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4781 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۴ آبان

نقد فيلم گيلدا ساخته اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي‏

گيلدا، راوي زناني خسته از خانه‌هاي تاريك

راضيه فيض‌آبادي

گيلدا درباره زني است به نام گيلدا و درباره زناني است در ذهن و زبان گيلدا. تمامِ گيلدا در كافه‌اي روايت مي‌شود كه گاهي شلوغ است و پرسروصدا و گاهي ساكت است و خاموش. گيلدا بازنمايي سينمايي تجربه زني است كه چشمانش گاهي سرگردان بين شلوغي كافه مي‌چرخد، گاهي دور خودش دايره‌وار مي‌گردد، گاهي تمامِ حركت‌ها و صداها و آدم‌ها در سرش مي‌ايستند و گاهي آدم‌هاي دوربين‌به دست‌ او را مي‌پايند. گيلدا بازنمايي زني است كه درونش زناني مي‌زيند كه نمي‌شناسدشان اما هستند، گاهي خاطرات مشترك نسلي هستند و گاهي رنج‌هاي مشترك همه زنان سرزمينش. زناني كه در زيستش غايبند اما در ذهنش حاضر. گيلدا، بازيگر سينماست. دو فرزند دارد و از همسرش بهراد جدا شده است. در حال نوشتن فيلمنامه‌اي است كه قرار است به زودي ساخته شود. او مدير كافه‌اي است كه تمام فيلم در آنجا مي‌گذرد. فيلم، روايت نيمروز از زندگي او است و هر آنچه در ذهنش مي‌گذرد. گيلدا ده اپيزود دارد كه پنج‌تاي آن درباره خود گيلداست. كارهاي روزمره مديريت كافه، روابطش با دوستان، خانواده و خاطره پدر در اين اپيزودها روايت مي‌شود. پنج اپيزود ديگر، داستان فيلمنامه‌اي است كه دارد مي‌نويسد. هر كدام از اپيزودها در عين حال كه مستقل از هم هستند اما هم‌كناري‌شان، كليتي منسجم ساخته است كه هويتش را نه از تك‌تك اپيزودها، بلكه از تمامي آنها مي‌گيرد. اپيزودها هم به لحاظ فرمي و هم به لحاظ مفهومي با هم پيوند دارند. به لحاظ فرمي مي‌توان به مكان (كافه)، حركات دوربين، نماهاي دونفره و صدا و موسيقي اشاره كرد. مي‌توان گفت، شكل يا فرم مشترك همچون چتري بر تمام اپيزودها سايه گسترانده است. به لحاظ مفهومي، مفاهيمي مانند رنگ‌باختن روابط انساني، جايگاه متزلزل عشق، زن‌بودگي و دشواري‌هاي زيستن در جامعه‌اي مردسالار و مهم‌تر از همه حضور عيني يا ذهني گيلدا نخ تسبيح اپيزودهاست. در تمام اپيزودها زن و مردي در دو سوي ميز در حال گفت‌وگو هستند. فيلم سرشار از نماهاي نزديك از چهره شخصيت‌هاست. نماهاي فيلم، فاصله بين آدم‌ها را به خوبي بازنمايي مي‌كند. در اندك زمان‌هايي از فيلم، زن و مرد هر دو در يك قاب هستند. گاهي حتي دوربين، فاصله بين شخصيت‌ها را در قاب نمي‌گنجاند. دوربين فضاي پشتِ سر شخصيت‌ها را قاب مي‌گيرد و گاهي آدم‌هاي بيگانه بين بيننده و شخصيت‌ها فاصله مي‌اندازد. گاهي صداي زن و مرد را از لابه‌لاي گفت‌وگوي ديگران مي‌شنويم و گاهي دوربين آنچنان دور مي‌شود كه گويي دنبال گمشده‌اي ميان همهمه ديگران مي‌گردد. همه اين تمهيدات در خدمت بازنمايي تصويري تجربه زيسته زني است كه نيمي از زندگي‌اش زيستن در هياهوي دنياي مدرني است كه شلوغ است از تنهايي آدم‌ها و نيمي ديگرش در ذهن مي‌گذرد. لحن فيلم، ذهنيت‌گرايي آن را بازتاب مي‌دهد. مثلا قاب‌هاي قرمز اپيزود مولود و شوهرش، ريشه در فضاي آكنده از خشونت‌ مرد دارد يا قاب‌هاي آبي اپيزود تلي از سردي و بي‌تفاوتي جاري در روابط انساني حكايت مي‌كند. يا فضاي گرم و دلنشين اپيزود حضور پدر در كافه، نشان از عواطفِ عميق برخاسته از خاطرات او دارد. رنگ‌هاي سياه و سفيد اپيزودهاي اول و پنجم كه هر دو روايتگر برهه‌هايي از گذشته هستند، مرزبندي‌ها و خط‌كشي‌هاي صلب گفتمان آن دوران را بازنمايي مي‌كند. ذهنيت‌گرايي هم به شكل ادراكي و هم به شكل رواني در فيلم نمايان است. ما در مقام بيننده هم صداها را با پرسپكتيوي مشابه با شخصيت‌ها مي‌شنويم و هم از زاويه نگاه آنها مي‌بينيم. مانند صحنه‌اي كه گليدا در اپيزود نهم ناگهان با فهميدن مشكلات پيش‌آمده براي ساخت فيلمش ديگر هيچ صدايي نمي‌شنود. افزون بر اين، هم مي‌توانيم صداي ذهن گيلدا را بشنويم و هم تصاوير ذهني او را ببينيم مانند حضور ناگهاني كيك با شمع‌هاي روشن در اپيزود نهم. ذهنيت‌گرايي فقط به ذهن گيلدا محدود نمي‌شود، بلكه شخصيت‌هاي برساخته ذهن گيلدا نيز در فيلم حضور دارند. مانند حضور نامأنوس روحاني در اپيزود چهارم كه بخشي از اپيزود با زاويه نگاه او روايت مي‌شود يا شنيدن صداي بمباران و تيراندازي كه در سر نزهت شنيده مي‌شود. آنچه از ذهنيت‌گرايي روايت فيلم برمي‌آيد تاكيد و تمركز بر حيات رواني شخصيت‌هاست. مي‌توان گفت تاكيد بر حيات رواني شخصيت اصلي فيلم يعني گيلدا، زيرا باقي شخصيت‌ها ساخته و پرداخته ذهن اويند. گيلدا مي‌خواهد خودش و زناني كه درونش هستند را روايت كند. شايد عجيب باشد كه زني مانند مولود با آن‌همه ايستايي و انفعال در برابر شوهر، يا تلي كه ناشيانه تن‌فروشي مي‌كند بخشي از خود گيلدا باشد. ولي مگر انسان، حضور خاموشِ تناقضات و پارادوكس‌ها نيست كه از طرد برخي ويژگي‌ها هويتش شكل مي‌گيرد؟ گيلدا بازنمايي هويت‌هاي چندگانه و تكه‌تكه انسان امروز است كه زندگي‌شان را در ساحت ذهن‌مان ادامه مي‌دهند و گاهي رنج‌هاي‌شان را بر رنج‌هاي‌مان مي‌افزايند. تلاش گيلدا براي روايت‌كردن، عقيم مي‌ماند. فيلم هيچ‌وقت فرصت ساخته‌شدن و ديده‌شدن نمي‌يابد و همه‌مان مي‌دانيم چرا. فيلم در ذهن گيلدا ساخته مي‌شود. روياي دنياي برساخته گيلدا، در نهايت فقط مي‌تواند بازنمايي فانتزي به خود بگيرد. پايان خوشِ اپيزودها آنقدر دورازواقع مي‌نمايد كه حتي تصاوير برساخته سينما توان به تصوير كشيدنش را ندارد. اينجاست كه فيلمساز دنياي ديگري را وارد فيلم مي‌كند، دنياي پويانمايي. زندگي‌ها در اين دنياست كه فرجامي خوش پيدا مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون