• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4784 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۸ آبان

ابعاد خشونت در حمله تروريستي دانشگاه كابل در گفت‌وگو با دكتر حسن عالمي، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه در كابل:

خشونت بيشتر ؛ امتياز بيشتر

گسترش شهرنشيني در افغانستان تنها راه نجات است

گروه  اجتماعي

«من تا سال ۹۴ به آينده افغانستان اميدوار بودم.» اين جمله را جامعه‌شناسي مي‌گويد كه تا سال ۹۶ در كابل درس جامعه‌شناسي شهري مي‌داد، تز دكتراي خود را در ارتباط با تاثير افزايش طبقه متوسط شهري و كاهش خشونت در افغانستان نوشته بود، اما حالا، پس از حملات خشونت‌بار به زايشگاه زنان و دانشگاه كابل، معتقد است كه «خشونت» در افغانستان، به امري براي به دست‌آوردن قدرت و منافع سياسي و اقتصادي بدل شده است. اگر پيش از اين دولت از اين بازي كسب امتياز به بهاي خشونت به دور بود، حالا اما خود نيز از اين بازي سهم مي‌خواهد. «حسن عالمي»، متولد مشهد و از خانواده‌ افغانستاني است كه سال ۱۳۵۴ به ايران مهاجرت كردند، او علاوه بر اينكه خود از نزديك شاهد مصائب زندگي مهاجران افغانستاني بوده است، پس از پايان تحصيلات ليسانس، براي تدريس به كابل بازگشته است و همراه با ادامه تحصيلات خود، هشت سال نيز در وزارت شهرسازي افغانستان مشغول به كار بوده است. حاصل سال‌ها كار علمي و عملي او منجر به اين باور شده است كه تا زماني كه جامعه‌شهري در افغانستان گسترده نشود، تا زماني كه قبيله‌ها و گروه‌هاي روستايي شهرنشين نشوند، خشونت همزاد اين سرزمين خواهد بود. او در گفت‌و‌گوي خود با «اعتماد» بسترهاي شكلي‌گيري خشونت در ايران و افغانستان را مقايسه مي‌كند و معتقد است كه ايدئولوژي‌هاي افراطي در اتمسفر جامعه ايران جايي ندارند، زيرا عملا زندگي شهري جايي را براي خشونت فراهم نمي‌كند، اما همين انديشه‌هاي افراطي به راحتي مي‌توانند در بستر افغانستان هواخواه داشته باشند و با توجه به حمايت‌هايي هم كه مي‌شوند، زمينه را براي شكل‌گيري خشونت‌هاي غيرانساني در جامعه شكل بدهند. حسن عالمي حادثه تلخ دانشگاه كابل را حاوي يك پيام روشن مي‌داند؛ پيامي كه پيش از انتشار مي‌خواهد تيتر اصلي رسانه‌هاي جهان را به دست بگيرد تا بتواند با توسل بر وضعيت بغرنج گروه‌هاي فرودست، مثل دانشجويان و زنان در افغانستان، منافع مالي و سياسي خود را از جيب ماليات‌دهندگان كشورهاي غربي تامين كند، به همين دليل است كه اين جامعه‌شناس، اميدي به كاهش خشونت و كاهش انتحاري‌ها در افغانستان به دست نيروها وعوامل سياسي ندارد، او اين امر را صرفا به دست مردم و شهرنشيني آنها و گسترش طبقه متوسط مي‌داند. شرح اين گفت‌و‌گو را در ادامه مي‌خوانيد.

 

حمله آبان ۱۳۹۹ به دانشگاه كابل و جان‌باختن دانشجويان جوان در اين دانشگاه را مي‌توان پس از حمله به زايشگاه و مرگ زنان باردار در كابل، به عنوان يكي از نمونه‌هاي اعلاي خشونت در افغانستان معرفي كرد. به زعم شما آيا طي سال‌هاي اخير، خصوصا از سال ۱۳۹۴ تاكنون، شيوه‌ها و بازنمودهاي اعمال خشونت در افغانستان تغيير كرده است؟ و اينكه آيا حمله به دانشگاه و دانشكده حقوق مي‌تواند حامل پيامي باشد؟

هر حادثه‌اي كه در افغانستان روي مي‌دهد، هر انتحاري و هر خشونت، يك پيام و يك معناي مشخص و صريح دارد، مخاطب اين پيام‌ها هم كاملا مشخص هستند. تا سال ۹۴ و تا زماني كه دولت كرزاي روي كار بود، عاملان شكل‌گيري خشونت در افغانستان و عاملان انتحاري‌ها، يكي گروه‌هاي مخالف دولت بودند، مثل طالبان يا انواع گروه‌هاي شبه‌نظامي غيردولتي، ديگري جامعه جهاني بود، خصوصا امريكا كه به سود بازي‌هاي بين‌المللي خود، گروه‌هايي از شبه ‌نظامي‌ها را تقويت مي‌كرد تا با ايجاد بي‌ثباتي در منطقه زمينه را براي تحقق منافع خود شكل دهد. اين بازي از سال ۹۴ تغيير كرد و براي دانستن دليل اين تغيير، بايد اين فرضيه را بدانيد كه در افغانستان، هركسي كه خشونت بيشتري توليد كند، منافع بيشتري كسب مي‌كند و در افغانستان خشونت بيشتر معادل گرفتن امتياز بيشتر است. از همين سال بود كه ديديم مرزهاي خشونت در افغانستان جابه‌جا شد، يك بار زنان زائو و حامله را مورد هدف قرار دادند و يك باردانشجويان را. اين نكته را هم در نظر داشته باشيد كه تا پيش از سال ۹۴، دولت در قبال خشونت‌ها بي‌تفاوت‌ بود. يعني دولت صرفا خشونت‌ها و انتحاري‌ها را محكوم مي‌كرد و توانايي مقابله با آنها را نداشت و به يك محكوميت ساده بسنده مي‌كرد. با روي كار آمدن دولت اشرف غني، دولت نيز خود بازيگر همان فرضيه «خشونت بيشتر، امتياز بيشتر» شد. درواقع دولت نيزكه پيش از اين از بازي خشونت به دور بود، خود نيز با نقشي كه در شكل‌گيري داعش به كمك امريكا در افغانستان داشت، با شكل‌دهي خشونت، به بازي گرفتن امتياز و قدرت وارد شد. با ورود دولت به بازي خشونت، حالا عاملان توليد خشونت به سه دسته طالبان و مخالفان حكومت، امريكا و خود دولت افزايش پيدا كرده است. به همين دليل تك‌تك انتحاري‌ها و خشونت‌ها پيام روشني دارند.

اشاره كرديد كه پيام اين انتحاري‌ها و خشونت‌ها مشخص هستند؛ در حادثه تروريستي دانشگاه كابل اين پيام به زعم شما چه بود؟

اجازه بدهيد يك مقدمه را پيش از پاسخ به پرسش شما روشن كنيم. پس از اختلافي كه آقاي عبدالله و آقاي اشرف غني داشتند، وزير امور خارجه امريكا پادرمياني كرد كه اين دو شخص به توافق برسند، اما اين پادرمياني موثر واقع نشد و هر كدام از آنها براي خودشان سوگند رياست‌جمهوري خوردند. از سويي ديگر درنظر داشته باشيد كه بيش از ۸۰ درصد خشونت‌هاي افغانستان زيرنظر امريكا صورت مي‌گيرد و اين وضعيت نه جنگ و نه صلح، هم جنگ و هم صلح، اين وضعيتي كه در افغانستان يك دولت حداقلي سركار باشد و كنار آن دولت‌هاي خارجي بتوانند با كنترل گروه‌هاي شبه‌نظامي به اهداف خود برسند، بهترين وضعيت چه براي دموكرات و چه براي جمهوري‌خواه امريكايي است. با اين فرضيه، پس از آنكه عبدالله و غني متحد نشدند، وزير امور خارجه امريكا در يك مصاحبه اعلام كرد كه كمك يك ميليارد دلاري خود را به افغانستان قطع مي‌كند. چند روز بعد يك فرد انتحاري به زايشگاه زنان درغرب كابل و جايي كه اقليت سيك‌هاي هندو و هزاره شيعه زندگي مي‌كنند، رفت و انتحاري كرد. اين انتحاري بسيار مورد توجه رسانه‌ها و گروه‌هاي حامي حقوق بشر قرار گرفت و نبايد از اين امر غافل بود كه اين اقليت‌ها بسيار دموكرات و صلح‌طلبي هستند. زايشگاه زنان را زدند و گروه‌هاي حقوق بشر به دولت امريكا فشار آوردند كه وقتي شما اين يك ميليارد دلار را قطع مي‌كنيد، اين انتحاري‌ها و اين خشونت‌ها در افغانستان شكل مي‌گيرد، با توجه به اين فشارها، يك ميليارد دلار امريكا نيز قطع نشد.

در نظر داشته باشيد كه اين پول، اين يك ميليارد دلار در بروكراسي گم مي‌شود، بخشي از آن در بروكراسي بانك‌هاي غربي وبخشي از آن در بروكراسي فساد افغانستان گم مي‌شود. در اصل اين پول بايد ماليات‌دهنده غربي را مجاب كند كه اينقدر پول به افغانستان مي‌رود كه زنان حامله كشته نشوند، يا اقليت مسيحي يا سيك كشته نشوند و با چنين اخباري ماليات‌دهنده غربي نيز مجاب مي‌شود. خشونت در افغانستان مستقيما به منافع اقتصادي گره خورده است. هرچقدر اين خشونت وحشيانه‌تر صورت بگيرد، هرچقدر اين خشونت به صدر اخبار راه بيشتري باز كند، منافع و امتيازهاي اقتصادي بيشتري را براي عده‌اي فراهم مي‌كند. براي درك اين موضوع كافي است به گروه‌هايي كه مورد حمله انتحاري‌ها قرار مي‌گيرند توجه كنيد، مرگ پشتون‌ها هرگز تيتر يك نمي‌شود، زيرا پايگاه اجتماعي طالبان از ميان پشتون‌هاست، اما كشتن اقليت‌هاي صلح‌طلب كاملا امكان جهاني‌شدن و رساندن پيام را دارد.

شما به جابه‌جاشدن مرزهاي خشونت و گره‌خوردن منافع اقتصادي و سياسي به خشونت اشاره كرديد، با توجه به اينكه شما جامعه‌شناس هستيد و با گروه‌هاي ان.جي.او همكاري داشته‌ايد، آيا در ان.جي.اوهاي افغانستان اين ظرفيت را مي‌بينيد كه بتوانند با آموزش و برنامه‌ريزي به تدريج زمينه‌هاي كاهش اين خشونت‌ها را فراهم كنند؟ آيا در چنين معادله‌اي، گروه‌هاي مردمي صدايي براي شنيده‌شدن ميان مردم دارند؟

متاسفانه جواب منفي است. ان. جي. اوها متاسفانه ويتريني هستند كه كمك را جذب مي‌كنند اما محتواي موثري ايجاد نمي‌كنند. اين كمك‌هاي جامعه‌جهاني يا در ان‌جي‌اوها يا در خود دولت افغانستان خرج مي‌شود و كارآيي ندارد. همانقدر كه فساد مالي در خود دولت افغانستان به چشم مي‌خورد، ان‌جي‌اوها نيز از اين فساد مالي مبرا نيستند. وضعيت افغانستان الان با وضعيت ايران صد سال پيش به لحاظ فرهنگي، گسترش طبقه شهري برابري مي‌كند. صد سال پيش اكثر جمعيت ايران روستانشين بودند، حالا همين وضعيت در افغانستان صادق است. تنها راه نجات افغانستان اين است كه طبقه متوسط شهرنشين كه خشونت آن تخليه شده است، گسترش پيدا كند، اين مساله به زعم من تنها راه نجات افغانستان است. افغانستان يك كشور كوهستاني است، ۱۲ درصد خاك افغانستان قابل كشت و كشاورزي است و باقي كوهستان است. اين ۱۲ درصد حتي اگر زير كشت و صنعت مكانيزه برود، بازهم نمي‌تواند عامل اصلي رونق اقتصادي افغانستان باشد. امكان در اين است كه نيروي امنيتي قوي بتواند زيرساخت‌هاي شهري را فراهم كند، مردم در شهرها با تراكم بالا زندگي كنند، از وضعيت قبيله‌گرايي فاصله بگيرند و از راه‌هاي خلاقانه معيشت خود را به دست بياورند. اين اتفاق تا حدي در حال حاضر در كابل رخ داده است. جمعيت شهري در كابل توانسته‌است با شيوه‌هاي خلاق، مثل ساختن ويدئو، استفاده از اينترنت و راه‌اندازي كسب‌و‌كارهاي كوچك معيشت خود را تعريف كند. اما اگر امنيت نباشد، همين خلاقيت هم با محدودهايي مواجه مي‌شود. متاسفانه الان نه تنها اين خلاقيت استفاده از تكنولوژي به بهبود معيشت كمك نمي‌كند، بلكه به شكل‌گيري آسيب‌هاي اجتماعي شهري منجر مي‌شود. همين حالا در روز روشن و در خيابان‌هاي كابل مي‌توانند گوشي تلفن همراه شما را بزنند و هيچ‌كسي هيچ حرفي نزند. حالا جمعيت شهرنشين در كابل شكل گرفته است اما در غياب امنيت، اين جمعيت بيشتر درگير آسيب‌هاي اجتماعي هستند تا شكل‌دهي اقتصاد شهري و خلاقانه. اما اگر آن جامعه شهري، آن طبقه متوسط در افغانستان شكل بگيرد و گسترده شود، وضعيت شكل‌گيري خشونت در افغانستان مانند ايران مي‌ِشود، جامعه شهري ايران مشكلات بسياري دارد، اما چون خشونت‌هاي آن تخليه شده است، از شكل‌گيري ايدئولوژي‌هاي افراطي استقبالي نمي‌كند. اما همان ايدئولوژي افراطي به راحتي مي‌تواند در اتمسفر فعلي افغانستان نيرو جذب كند.

شما از نقش ان‌جي‌اوهاي افغانستاني در كاهش خشونت‌ها و آموزش نااميد هستيد، اما آيا فكر مي‌كنيد كه شكل‌گيري يك رابطه متقابل ميان پايگاه‌هاي فكري و فرهنگي ايران و افغانستان بتواند در اين امر موثر باشد، با توجه به مشابهت‌هاي فرهنگي و زبان مشترك، آيا با هم‌پوشاني فعاليت‌هاي فرهنگي مي‌توان در درازمدت به تغيير همان اتمسفري كه شما به آن اشاره كرديد اميدوار بود؟ يا اين امر نيز چندان توان مانور ندارد؟

بگذاريد يك مثال از خودم بزنم؛ تجربه من اين را مي‌گويد كه باسوادترين جامعه‌شناسان ايران كه روزي همكلاسي‌هاي من بودند، نسبت به آخرين نظريه‌هاي جامعه‌شناسي در فرانسه مطلع هستند، اما حتي نمي‌دانند در كشور همسايه خود چه خبر است، نمي‌دانند چند قوم در افغانستان زندگي مي‌كنند، رابطه اقوام به چه شكل است. نگاه جامعه روشنفكري ايران به سمت غرب است نه به سمت همسايه‌هاي خود، بخشي از اين امر طبيعي است اما حتي اطلاعات پايه روشنفكران ايراني از همسايه‌هاي خود نيز اندك است. من فكر مي‌كنم براي آن هدفي كه شما اشاره مي‌كنيد، بهترين گزينه استفاده از مهاجران افغانستاني در ايران است. در كابل، بهترين محله‌ها، آن محله‌هايي هستند كه به دست مهاجراني كه در ايران زندگي كرده‌اند ساخته شده‌اند، در اين محله‌ها ديگر اثري از خشونت نيست. اين مهاجران بهترين پتانسيل افغانستان براي كاهش خشونت است. اما متاسفانه همين مهاجرهاي افغانستاني در ايران، به‌رغم نقش پررنگي كه در اقتصاد ايران دارند، هنوز حقوق شهروندي ندارند، 40 سال در ايران زندگي كرده‌اند، در ايران به دنيا آمده و همين‌جا تشكيل خانواده داده‌اند، اما زندگي آنها بند به كارت‌ اتباع است و براي يك سفر ميان شهري بايد مشقت‌ بكشند و بارها به اداره‌هاي مختلف سر بزنند. البته نگاه به مهاجرهاي افغانستان در كشور تغيير كرده است، قبلا هر جرم و جنايتي كه بود متوجه مهاجرهاي افغانستاني مي‌ديدند اما حالا به نظر مي‌رسد هم اصولگرايان و هم اصلاح‌طلب‌ها نگاه مثبتي به حضور مهاجران افغانستان در ايران دارند، اما اين نگاه‌ها تا زماني كه به حقوق شهروندي منتهي نشود، جز شعار امر ديگري نيست. مهاجر افغان با مدرك اقامتي كه در ايران دارد نمي‌تواند گواهينامه داشته باشد، نمي‌تواند حتي يك موتورسيكلت به نام خود بزند، به‌رغم اين محدوديت‌هاي شديد، مهاجران افغان آمار جرم و جنايت بسيار پاييني دارند و در اقتصاد ايران نقش دارند. پيش از اين آقاي عبدالله نوري، وزير كشور آقاي خاتمي طرحي پيش از اين داده بود كه متاسفانه استيضاح شدند، اين طرح مي‌خواست كه به مهاجران افغانستاني در ايران اعتماد كند، به آنها حقوق شهروندي بدهد و از آنها درامن‌كردن مرزهاي شرق كشور كمك بگيرد. مثل نقشي كه حالا فاطميون دارند. اين طرح در مجلس راي نگرفت، اما همان‌طور كه مهاجران افغاني در ايران با بازگشت خود به افغانستان مي‌توانند در كاهش خشونت موثر باشند، از سويي ديگر مهاجران افغانستان در ايران نيز مي‌توانند در كاهش خشونت در مرزهاي شرقي موثر باشند. 


تجربه من اين را مي‌گويد كه باسوادترين جامعه‌شناسان ايران كه روزي هم‌كلاسي‌هاي من بودند، نسبت به آخرين نظريه‌هاي جامعه‌شناسي در فرانسه مطلع هستند، اما حتي نمي‌دانند در كشور همسايه خود چه خبر است. نگاه جامعه روشنفكري ايران به سمت غرب است نه به سمت همسايه‌هاي خود، بخشي از اين امر طبيعي است اما حتي اطلاعات پايه روشنفكران ايراني از همسايه‌هاي خود نيز اندك است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون