بحران سياسي در ايالات متحده؟
عبدالرضا غفراني | بهرغم گذشت يك هفته از اعلام نتيجه انتخابات و پيروزي جو بايدن در ايالات متحده امريكا دونالد ترامپ، رييسجمهور غيرقابل پيشبيني و فعلي آن كشور هنوز با يك نوع لجاجت كودكانه و توسل به معاذير واهي حاضر به پذيرش شكست خود نشده است. البته اين هم يكي از مواردي است كه از طرف فردي با خصوصيات ترامپ غيرمنتظره نبوده است. گرچه در نهايت او مجبور خواهد شد تن به قبول واقعيت بدهد اما اين امكان را بايد در نظر داشت كه روند انتقال قدرت در امريكا اين بار - كه در تاريخ آن كشور بيسابقه است - نه تنها براي اين كشور بلكه در مقياس بينالمللي هزينههايي ميتواند
داشته باشد.
اولا به غير از عوامل روحي او كه موجد چنين رفتار ناپخته از طرف رهبر بزرگترين قدرت سياسي و نظامي جهان است، ساختار و مشروعيت حكومتي ايالات متحده را دچار لرزش و دموكراسي كه همواره ايالات متحده به آن افتخار ميكرد و ديگر ملل جهان را تشويق به پيروي از اين الگوي دموكراسي مينمود زير سوال ميبرد.
البته چنين طرز فكري فقط به شخص ترامپ يا حزب جمهوريخواه (كه همه اعضاي آن حزب با آن لزوما ممكن است موافق نباشند) محدود نميشود. اكنون جهان ناظر بر اين واقعيت است كه 70 ميليون امريكايي - صرف نظر از هر انگيزه سياسي يا اقتصادي كه دارند - موافق ترامپ هستند. بنابراين ديگر، امريكاييان نميتوانند كشور خود را مهد دموكراسي بدانند و معلوم ميشود اين پديده سياسي در آن كشور بيشتر جنبه شكلي و صوري داشته است .
لذا ميتوان گفت افرادي نظير ترامپ در ايالات متحده كم نيستند و تمايلات خودكامگي دارند و براي رسيدن به هدف خود ممكن است پيرو نظر ماكياول، كه هدف وسيله را توجيه ميكند، باشند. بيترديد چنين طرز فكري در كشوري كه بزرگترين قدرت اقتصادي - نظامي را دارد ميتواند بسيار
مخاطرهآميز باشد.
تحول ديگر در هفته گذشته، بركناري وزير دفاع ايالات متحده در آخرين هفتههاي واپسين زمامداري ترامپ است. گر چه گفته ميشود كه وزير دفاع قبلا به دليل اختلاف نظر با رييسجمهور امريكا قصد كنارهگيري
داشته است.
اين هم در تاريخ امريكا بيبديل بوده زيرا دليل اين اقدام تنها نميتواند اختلاف نظر باشد آن هم در شرايطي كه وزير دفاع و خود رييسجمهور به خوبي ميدانند چند هفته بيشتر در كنار هم كار نميكنند و اصولا تصميمات اساسي و راهبردي در اين زمان نميتوانند اتخاذ كنند. همين امر موجب شده كه كارشناسان و صاحبنظران با نگراني به اين موضوع بنگرند و بپردازند چون تغيير وزير دفاع آن هم در اين برهه معني خاصي دارد. مثلا رييسجمهور ترامپ يكباره تصميم به يك اقدام نظامي و ماجراجويانه براي بحرانسازي و البته خودنمايي بزند. گفته ميشد ريچارد نيكسون رييسجمهور سابق ايالات متحده علاقه وافري به جلبتوجه ديگران داشته و گاه براي ارضاي اين خواسته خود ابتدا به ساكن دست به اقدامات
خطرناكي ميزد.
نمونه آن، تصميم او آن هم در زماني كه اين خواسته او به شدت تقويت شده بود دستور بمباران كامبوج در سال 1973 بود كه به كشته شدن هزاران انسان بيگناه منجر شد. آن هم در زماني كه موافقتنامه پايان يك دهه جنگ ويتنام امضا شــده بود با اين همــه بمباران كامبوج همچنان ادامه يافــت.
با آنكه شدت اين خصوصيت و وضع روحي در نيكسون به مراتب كمتر از ترامپ بود، آن فاجعه را به بار آورد لذا تكرار چنين واقعهاي، كه اميد ميرود هرگز اتفاق نيفتد، از طرف فردي مانند ترامپ غيرمحتمل نيست.
بعد از بمباران كامبوج، يكي از روانشناسان امريكايي گفته بود دنيا بسيار شانس آورده است كه اين حالت نيكسون در زماني اتفاق نيفتاد كه او انگشت خود را روي دكمه بمبهاي اتمي بگذارد و دنيا را به جهنمي تبديل سازد. نهايت اينكه ترامپ خواه و ناخواه مجبور است قدرت را واگذار كند ولي چه بهتر دست از ماجراجويي بردارد و اين اعتبار باقي ماندهاي كه براي امريكا وجود دارد را از ميان نبرد.