بستر تاريخي تحولات قفقاز
كوروش احمدي
اتفاقاتي كه طي يكي دو ماه گذشته در قفقاز افتاد، بهرغم اهميت تاريخي آن و سرانجامي كه يافت، كمتر از آنچه لازم بود مورد توجه ما، يعني مسوولان و مردم در ايران قرار گرفت. به لحاظ تاريخي، قفقاز طي حدود دو هزار سال يكي از مناطق پيراموني و يكي از عرصههاي نفوذ طبيعي ايران بوده است. صدها سال ايران بر بخشهاي عمده منطقه حكومت كرده و كساني از اين مناطق در زمره امراي بنام نظامي و حكومتي ايران بودهاند. رقابت ايران و عثماني براي نفوذ در قفقاز سابقهاي حدودا 500 ساله دارد و دو امپراتوري به دفعات در اين رابطه باهم درگير جنگ شدهاند. شاه اسماعيل در جدال بيوقفه با امپراتوري عثماني كوشيد تا با بسط تشيع در ميان قبايل ترك غرب درياي خزر سدي محكم در برابر توسعهطلبي عثماني به سمت شرق ايجاد كند.
تا قبل از وارد شدن قدرتهاي غربي، يعني روسيه و انگليس، به معادلات نظامي منطقه ما، يعني تا قبل شروع جنگهاي ايران روس در اواخر قرن 18، اين منطقه شامل چهار قدرت اصلي يعني ايران، عثماني، ازبكان و گوركانيان هند بود و ژئوپليتيك منطقه تحتتاثير كنش و واكشنهاي آنها قرار داشت. عثماني در مصاف هميشگياش با ايران، پيوسته مترصد تسلط بر قفقاز و الحاق زميني به ازبكان آسياي ميانه و ايجاد جبهه متحدي با آنها عليه ايران بود. شاهان ايراني در جهت صد كردن آگاهانه راه بر عثماني، همواره از موانعي طبيعي مثل درياي خزر، ولايات جنوبي اين دريا و جمعيت شيعه، گرجي و ارمني بهره ميبردند.
تركان عثماني در آخرين تلاش براي تسلط بر قفقاز و گشودن راه خود به سمت آسياي ميانه، ضعف ايران و فروپاشي امپراتوري روسيه تزاري را مغتنم شمردند و در 1918 به قفقاز حمله كردند. قفقاز كه تا آن زمان يك كليت يكپارچه بود، در اثر مداخله عثماني از يك سو و نارضايتي مسلمانان قفقاز از سلطه روسها و ضعف و از هم پاشيدگي گرجيها و ارمنيها از سوي ديگر تجزيه شد اگرچه عثماني با توجه به فروپاشياش از درون، توان ادامه ماجراجويي در قفقاز را نيافت، اما شرايطي كه ايجاد كرد مطلوب انگليسيها و روسهايي بلشويك نيز كه به ترتيب بر قفقاز مسلط شدند، قرار گرفت و به اين ترتيب، زمينه مناقشات مرزي بعدي و در راس آنها مناقشه قرهباغ فراهم شد.
روياپروران تركيه كه جانشين عثماني شد نيز هيچگاه روياي نفوذ در مسلمانان قفقاز و اتصال سرزميني با تركان آسياي ميانه را رها نكردند، اما در بخش عمده صد سال گذشته هميشه ضعيفتر از آن بودند كه بتوانند حركتي در اين جهت انجام دهند. تصرف قرهباغ و مناطقي از جمهوري آذربايجان در حدود 30 سال پيش، نطفه فرصتي براي تركيه بود. آنكارا با استفاده از فرصتهاي مختلف، از جمله درگير بودن رقباي منطقهاياش يعني ايران و عراق در جنگ و بحران طي 4 دهه گذشته، توانست بر عقبماندگي اقتصادي مزمن فايق آيد و رگههايي از برخورد تهاجمي يا عثمانيگرايي در سياست خارجي را به نمايش بگذارد. در اين رابطه، انعطاف دولت اردوغان طي حدود دو دهه گذشته قابل توجه است. اين دولت آنجا كه لازم بوده، از در پاناسلاميسم و خليفهگري اسلامي درآمده و آنجا كه ايجاب ميكرده، سخن از پانتركيسم زده است. آنكارا در قفقاز به دليل تفاوت مذهب و نيز تمايلات عمدتا سكولار مردم، از در پانتركيسم در آمد و كوشيد تا نطفه فرصتي را كه طي سه دهه در حال پرورده شدن بود، به بار نشانده و آن را به فرصتي تاريخي براي حركت در جهت تحقق روياي 500 ساله خود بدل كند. در اين راه، حركت تكخطي و غيرمنعطف ايران نيز براي تركيه مغتنم بود.
در اين ميان، اختلاف در تفسير بند 9 توافق صلح بين جمهوري آذربايجان و ارمنستان كه با ميانجيگري تركيه و روسيه امضا شده، چندان مهم نيست. چه آنطوركه برخي ميگويند كريدوري كه در اين چارچوب بين نخجوان و جمهوري آذربايجان ايجاد ميشود، مانع ارتباط زميني ايران و ارمنستان در طول مرز 35 كيلومتري دو كشور شود، چه آنطوركه مقامات ميگويند چنين نباشد، مهم اين است كه اكنون تركيه ميتواند بدون نياز به قلمرو ايران از طريق اين كريدور زميني با «قوم و خويشهاي» قفقازي و آسياي ميانهاي خود ارتباط برقرار كند. اين مهم در كنار سهم تركيه در پيروزي جمهوري آذربايجان ميتواند گامي تاريخي براي نفوذ بيشتر تركيه در اين دو منطقه و بهرهبرداريهاي اقتصادي و ژئوپليتيك بيشتر، از جمله تحريكات خصمانه در بين بخشي از مردم ايران باشد.
مادام كه ايران، بهرغم آنكه صرفا يك قدرت منطقهاي است، دستوركاري جهاني براي خود تعريف كرده و درگير مشاجره با قدرت جهاني زمانه باشد.
مشكل ميتواند همزمان از فرصت و انرژي كافي و ائتلافسازي لازم براي تمركز بر اولويتهاي ملي و آنچه در اطراف مرزهايش ميگذرد، نيز برخوردار باشد.
تعجب نيست كه اتفاقات قفقاز در شرايطي رخ داد كه ما، اعم از مسوولان و مردم، ميخكوب صفحات تلويزيون براي اطلاع از نتيجه شمارش آرا در جورجيا و آريزونا و پنسيلوانيا و... بوديم.