گفتوگوي «اعتماد» با عباس رضوي، سرمربي سابق راهآهن
فوتبال حرفهاي ايران با باشگاه دسته پنجم سوئد قابل مقايسه است
سالار عليخواه - مهشيد خيزان/ فوتبال حرفهاي ايران از سالهاي دور با فراز و نشيبهاي فراواني روبهرو بوده كه دلايلي از جمله كيفيت پايين تمرينات، نداشتن فرهنگ و اخلاق حرفهاي بازيكنان، دانش فني و تمريني پايين مربيان، عقبماندگي تاكتيكي، كيفيت پايين زيرساختهاي تمرين، كيفيت وسايل و امكانات ورزش، نداشتن استاديومها و زمينهاي مناسب، ضعف مالي باشگاهها، نبود آكادميهاي فوتبال براي آموزش در سنين پايين و مسائلي از اين دست باعث ضعيف شدن روزبهروز اين ورزش پرهيجان شده است. با نگاهي به اين موارد، متوجه خواهيم شد كه در فوتبال ايران انجام منظم بازيهاي ليگ، تعهد مربيان و بازيكنان به قراردهاي منعقد شده و سير عمل به تعهدات مردمي و فوتبالي و مسائل فرهنگي و سياسي برنامه ليگ و حتي گاهي روند برخي پروژههاي بزرگ ورزشي تحت تاثير مشكلات فوتبالي هستند. با عباس رضوي، پيشكسوت فوتبال ايران و مربي حال حاضر تيمهاي سوئدي در خصوص وضعيت ليگهاي ايران و اروپا و همچنين دلايل مشكلات پيش آمده براي فوتبال ايران به گفتوگو نشستيم كه از نظرتان ميگذرد.
فوتبال مقولهاي همهگير در جهان شده است و تعريفهاي خاص خود را پيدا كرده است. اين تعريفها در هر جامعهاي متفاوت است. از نگاه شما كه هم در ايران حضور داشتيد و حالا هم در سوئد زندگي ميكنيد، فوتبال چه معنايي دارد؟
فوتبال همواره بخشي از زندگي من بوده كه با آن بزرگ شدم و شكل گرفتم، تا به امروز هم اين پديده هيجانانگيز در تابلو زندگي من نقش بسته است. به عقيده بنده فوتبال نوعي هنر است كه نشاندهنده يك همفكري و تيم شدن است، اصولا فوتبال حتي از وقتي كه به شكل امروزي نبود تا به امروز كه شكلي حرفهاي به خود گرفته است، طبيعتا با استقبال مردم به سمت يك حركت صنعتي رفته و به همين دليل سير تكاملياش به قدري زياد بوده كه روز به روز به تعداد هوادارانش افزوده ميشود و همچنين سرمايهگذاريها نيز در اين زمينه افزايش مييابد. امروزه فوتبال هزينههايي دارد كه اگر تيمي بتواند اين بالانس را خوب رعايت كند قطعا به موفقيتهاي بيشتري دست پيدا ميكند. پايه و اساس ساختارسازي فوتبال را ميتوانيم ناشي از باشگاهي شدن فوتبال بدانيم؛ اين موضوع كه آموزش و پرورش نقش اساسي در تعليم و تربيت جوانها دارد و بچهها از لحاظ فيزيكي و جسماني در حال شكلگيري هستند، كمك بيشتري به ساختن پايه فوتبال كشور كرده و قسمتي از فعاليتي كه باشگاهها بايد براي ساختن بازيكن بكنند را انجام ميدهند. اين قضيه در كشورهاي پيشرفته به ويژه در اروپا بيشتر ديده ميشود.
ميتوانيد مقايسهاي داشته باشيد؟
اگر ما بخواهيم ايران را با كشورهاي آمريكاي جنوبي مقايسه كنيم متوجه ميشويم كه فوتبال در آنجا يك جنبه سياسي دارد كه در طول تاريخ باعث شده مردم در كشوري مانند برزيل به خوبي كنار يكديگر جمع شده و نمايشهاي خوبي را در زمينهاي ورزشي از خود به جاي بگذارند، ولي در اروپا نونهالي كه از سنين پايه به لحاظ فيزيكي و جسماني فعاليت خوبي داشته، ديگر نيازي به صرف وقت بيهوده ندارد و ميتواند مستقيما فوتبال حرفهاي را شروع كند؛ ولي در ايران متاسفانه به اين دليل كه آموزش و پرورش شيوه نادرستي را براي ورزش كودكان و نوجوانان در پيش گرفته و همچنين عواملي مانند عدم توجه دولت به ورزش و تندرستي جوانان و سالمسازي جامعه، فوتبال در كشور ما به صورتي كه بايد همپاي كشورهاي اروپايي باشد نتوانسته رشد كند و به همين دليل مقايسه فوتبال ايران و اروپا اساسا به جايي نميرسد. بهطور مثال در دوره سوسياليستي اقوام روسيه قهرمانپروري ميكردند، البته بنده نميخواهم آنها را الگوي خود قرار دهم اما عقيده من اين است كه آموزش و پرورش در كنار هم ميتوانند به رشد كودك كمك كنند. بچهاي كه از نظر فيزيكي در طول درس خواندن و بودن در مدرسه بتواند بدنش را هم با ورزش رشد دهد، در اين صورت در مدرسه فوتبال نيازي به اقدام اضافي ندارد و ضمن آنكه به فيزيك كودك توجه ميشود، وي از آمادگي جسماني بالايي نيز برخوردار ميشود. در ايران اگر بخواهيم مقايسهاي را با ليگهاي كشورهاي ديگر مقايسه كنيم بايد به نقش تغذيه در باروري ورزش به صورت پايه به خصوص فوتبال توجه اساسي داشته باشيم. به عقيده بنده گناه ضعيف بودن فوتبال ايران را نبايد به گردن باشگاههاي حرفهاي بيندازيم. وزارت ورزش و جوانان در كشور بايد نقش هماهنگكننده را ايفا كند. اگر بخواهيم به باشگاههايمان توجه كنيم در اين منطقهاي كه ما قرار داريم و همچنين كشورهاي حاشيه خليج فارس و كشورهايي كه در آنها توسعه فوتبال وجود دارد، متوجه ميشويم كه فوتبال آنها به سرعت پيشرفت ميكند.
در ليگهاي حاشيه خليج فارس معمولا شاهد بازيكنان خارجي هستيم، اين موضوع چه تفاوتهايي با تيمهاي ايران ايجاد ميكند؟ همچنين در ايران و در ليگ برتر آن همانند دسته سوم كشورهاي اروپايي بازي ميكنند، دليل اين تفاوتها چيست؟
در ايران ارتباطهاي خارجي معمولا خيلي كم ديده ميشود، مربيان و بازيكنان خارجي و ليگهاي منظم ميتواند فاكتورهاي خوبي براي پيشرفت فوتبال باشد. بهطور مثال اگر تيم قطر را در نظر بگيريم كه ميزان بالاترين قيمت خريد و فروش بازيكن را داشته، با وارد كردن 400 الي 500 بازيكن در فوتبال پايهشان كه از تجربه بالايي برخوردار هستند، تيمهاي خود را قوي كردهاند، تيم امارات نيز به همين روشي عمل كرده است، ولي متاسفانه هويت باشگاههاي ما زير سوال است، باشگاههاي ما هويت آنچناني ندارند، به همين دليل اگر با تيمهاي خارجي مقايسه شويم متوجه خواهيم شد كه تيمهاي اروپايي خودشان تيمشان را درست كردهاند، بهطور مثال باشگاه منچستريونايتد، 80 درصد تيمش را از طريق ساختن بازيكنانش از ابتداي نونهالي ساخته. در ايران به عنوان نمونه در دو باشگاه پرطرفدار استقلال و پرسپوليس، ما نميتوانيم ادعاي ساختن حتي يك بازيكن را داشته باشيم. البته تيمهاي شهرستاني ما سازندگي را شروع كردهاند، در ايران باشگاههاي ما به دليل فضاي نامناسب مالي، شرايط نامناسبي را طي ميكنند. در ايران حتي يكي از باشگاههاي حرفهاي ما زمين مناسب براي تمرين و بازي خودشان ندارند. هماكنون هم كه بحث خريد و فروش دو باشگاه سرخابيها مطرح است، فقط صحبت از عدد و رقم است و كسي به فكر سازندگي تيمها نيست. يكي از مشكلات اصلي در اين خصوص اين است كه باشگاههاي ما هويت ندارند، ريزش جمعيت در استاديومها زياد شده، اين اتفاقات در كشور ما فاجعه محسوب ميشود، البته از بين رفتن جذابيت فوتبال در ايران به دلايل مالي هم است، ديگر بازيكني در ايران جز با گرفتن پول بازي نميكند.
به عنوان فردي كه رشد و نمو فوتبال ايران را از سالهاي گذشته ديدهايد، جنس بازيكنان نسبت به سالهاي قبل از انقلاب فرق نكرده است؟
درباره اين موضوع ديدگاههاي متفاوتي مطرح ميشود كه بايد ببينيم اول جنس فوتبال ما چيست. به صورت آماتور، حرفهاي يا نيمهحرفهاي فعاليت داريم، سپس به صورت حرفهاي در مورد ليگهاي ايران نظر بدهيم. به عقيده بنده ابزارهاي حرفهاي شدن بازيكنان و باشگاههاي ما وجود دارد ولي متاسفانه شناخت استعداد نداريم. زماني باشگاه پرسپوليس قرار بود مدرسه فوتبال تاسيس كند، دو هزار نفر براي ثبت نام مراجعه كرده بودند، يك مربي آنجا نشسته بود و تمرينهاي انتخابي به كودكان ميداد و البته به ناحق بچهها را انتخاب ميكرد. وجود دو هزار نفر يكجا در فوتبال خاص بوده ولي متاسفانه كسي قدر اين استعدادها و اشتياقها را ندانست. به همين دليل ما ديگر ستاره فوتبالي نداريم. فوتبال ايران نياز به برنامهريزي همراه با صداقت دارد.
بعد از جام جهاني 2014، آيا ايران ميتواند حس خوبي را كه مردم با وجود كيروش از فوتبال گرفتند، از استعدادهاي كيروش در مدرسههاي فوتبال استفاده كند؟
بنده معتقدم كيروش ناجي فوتبال ما نيست، اين موضوع درست است كه بايد از ظرفيتهايش استفاده كنيم ولي فوتبال ما با كيروشها هم درجا خواهد زد. جز با تجديدنظر در ساختار نميتوانيم فوتبالمان را نجات دهيم. ساختار فوتبال به اين معنا است كه به چه صورت ما به فوتبال نگاه ميكنيم و مدرسه فوتبال از نظر ما چيست. مدرسه فوتبال يعني ما روي بازيكني سرمايهگذاري و استعدادهايش را شناسايي كنيم. در اينجا زمينهاي مناسبي براي بازي و تمرين نداريم، اين موضوعات اثرات رواني منفي بر بازيكنان ميگذارد. باشگاههاي درجه يك ما خودشان هم زمين چمن مناسبي ندارند. همچنين در كنار اين مشكلات تراكم بازيكن خوب هم از ديگر دغدغههاي فوتبال ايران به حساب ميآيد، ما بايد يك برنامه 10 ساله براي رشد فوتبال ايران داشته باشيم. با اين وجود تيمهاي خارجي حتي براي بازيهاي دوستانه هم به اينجا نميآيند، به اصطلاح ما فقط دور خودمان ميچرخيم، بايد برنامهريزي از پايه تا بالا داشته باشيم. البته مشكلات سياسي هم براي ورود تيمهاي خارجي وجود دارد. ولي به هرحال اگر از ظرفيتها و سرمايهها به درستي استفاده نشود، فوتبال ايران درجا خواهد زد. مريضي ليگهاي ايران بايد با برنامهريزي از پايه و با ايجاد تيمهاي ب برطرف شود.
اين مريضي فوتبال ما به صاحبان فوتبال مربوط نميشود؟
بهطور كلي اگر بخواهيم تيمهاي ايران را با كشورهاي ديگر مقايسه الگويي بكنيم، بايد با باشگاههاي دسته پنج سوئد مقايسه كنيم، آنجا هر تيم - دسته پنج - حداقل 35 تيم پايه دختر و پسر دارد كه مثل ساعت تمرين ميكنند، مربي، توپ و زمين مناسب دارند. اينجا در يك تورنمنت بازيكني كه حضور پيدا ميكند، با زدن نخستين گل پيشنهادهاي آنچناني دريافت ميكند، متاسفانه فوتبال ايران را فقط پول دربر ميگيرد. در سالهاي گذشته ما استعدادهايي داشتيم كه هدر شدند. اگر سازندگي ما حفظ بشود، ميتوانيم با استعدادها و ظرفيتهايي كه داريم حداقل در سطح آسيا مطرح شويم.