تفاوت ترامپ و بايدن
محمد عارف فصيحي دولتشاهي
زماني كه دونالد ترامپ جمهوريخواه هيلاري كلينتون دموكرات را در انتخابات سال 2016 شكست داد و خود بر صندلي كاخ سفيد تكيه زد، سياست خارجي امريكا را به سمت درونگرايي مفرط سوق داد و از سازمانها و قراردادهاي بينالمللي بهصورت يكجانبه خارج شد. اين اقدام جسورانه و هنجارشكنانه دولت ترامپ هرگز يك امر بيبنياد نبود، بلكه ريشه در ناسيوناليسم نهفته در تفكر جمهوريخواهان داشت. اين جريان معتقد است كه چندجانبهگرايي و جهاني شدن، هيچگاه منافع ملي امريكا را تامين نميكند و بدينترتيب بهترين گزينه براي تامين منافع امريكا، سياست درونگرايي، يكجانبهگرايي و دوجانبهگرايي است. ترامپ به مدت چهار سال كوشيد مكتب مليگرايي را بهمثابه منطق اقداماتش در ارتباطات بينالمللي تقويت و در استحكام پايههاي آن از جيب كشورهاي ديگر هزينه نمايد. كاربست استعاره «گاو شيرده» در دستگاه مفهومي ترامپ ريشه در همين طرز فكر داشت. مكتب ناسيوناليسم امريكايي بر بنياد اصولي چون منافع ملي، ايدهآليسم، بيتوجهي به منافع ديگران، يكجانبهگرايي و استغنا استوار است و ابزار آنها نيز ديپلماسي تحريم و تهديد است. ترامپ به مدت چهار سال بر بنياد همين اصول سخن گفت و رفتار كرد و براي تطبيق اين اصول از ابزارهاي پيشگفته مدد سود جست. براساس ناسيوناليسم امريكايي منافع ملي امريكا يك اصل و قاعده است. گزارههاي همچون «امريكا اول» و در«راس امور» و «اطاعت از ارباب بزرگ» پيش از اين كه يك منطق اقدام باشد، يك قاعده و چارچوب رفتار است. به دليل آنكه منافع ملي امريكا چراغ راهنماي سياست خارجي ترامپ بود و از سويي هم توافقهاي بينالمللي همچون پيمان تجاري شراكت فراآتلانتيك، توافقنامه آب و هوايي پاريس، پيمان مهاجرتي سازمان ملل متحد، يونسكو، قرارداد آزاد امريكاي شمالي (نفتا)، برنامه جامع اقدام مشترك برجام و پيمان تجاري اقيانوس آرام نميتوانستند منافع امريكا را تامين كند، باعث شد كه ترامپ به صورت يكجانبه از آنها خارج شود. شعار آنان اين بود: ازهر قراردادي كه منفعت ندارد، خارج ميشويم. دولت ترامپ روابط خود را با نهادهاي بينالمللي براساس همين شعار تنظيم مينمود.
نيكي هيلي، نماينده امريكا در سازمان ملل كشورها را به صورت مستقيم به پيروي از سياستها و اقدامات امريكا در عرصه بينالمللي فراخواند و تهديد كرد كه اگر كشورها مطابق ميل امريكا جلو نروند، بودجهاي كه به سازمان ملل از سوي امريكا تخصيص داده شده است قطع يا كاهش مييابد. اين سخن حاوي اين پيام بود: «امريكا اول» و «منافع امريكا فوق منافع» ديگر كشورهاست و اگر كشورها سخن امپراتور بزرگ را نپذيرند، مجازات سنگيني را منتظر باشند. ترامپ براساس منطق جمهوريخواهان امريكا را بينياز از دنيا ميدانست و خود را در قامت يك امپراتور تصورمي كرد: ايالاتمتحده يك امپراتوري در اقيانوس آرام است و نيازي به دنيا ندارد. اما بايدن با ورودش به كاخ سفيد سياستهايش را بر بنياد رئاليسم سياسي مبتني خواهد ساخت. واقعگرايي در سياست خارجي بايدن پيش از آنكه حاصل تفكرات شخصي او باشد، نشأت يافته از راهبرد كلان دموكراتها است. عنصر كه رئاليسم سياسي را در دولت بايدن برجسته ميسازد، تجربه بالاي كابينه او در دولتداري و سياست است. برخلاف دولت ترامپ كه بيتجربهترين دولت در تاريخ امريكا بوده است، جو بايدن و تيمش با كولهباري از تجربه عهدهدار تشكيل دولت جديد در امريكا خواهد شد كه اين مساله واقعگرايي دولت جديد را پررنگ و فربه خواهد ساخت. درك واقعيتهاي زمانه عنصر كليدي واقعگرايي از نوع جو بايدن است: ما با جهاني كاملا متفاوت از آنچه در دولت اوباما-بايدن با آن روبهرو بوديم مواجه هستيم. ظهور به سبك يك رهبر جهاني، توجه به مذاكره و همكاريهاي بينالمللي، بازگشت به توافقات، بازسازي ائتلافهاي جهاني، انعطافپذيري، چندجانبهگرايي و توجه به مقتضيات زمان از عناصر و مولفههاي اصلي رئاليسم سياسي است. مهمترين ابزار سياست رئاليستي جو بايدن مذاكره و ديپلماسي است. جو بايدن در كنفرانس خبري كه به مناسبت معرفي تيم كارياش تشكيل شده بود؛ به صورت عريان بر عنصر رهبر جهاني تاكيد كرد: اين تيم دستور كاري را اجرا ميكند كه منعكسكننده «بازگشت امريكا به صحنه و آمادگي اين كشور براي رهبري جهان» است. رئاليسم سياسي ايجاب ميكند كه بايدن نه در وجنات يك «امپراتور عربدهكش» كه به صورت يك رهبر، معلم و ناجي ملل ظاهر شود. براساس اين منطق، ملل دنيا بهخصوص ملل ضعيف به يك جزيرهاي همانند است كه ساكنانش در حال غرق شدن است و دستان خود را به منظور نجات يافتن از مهلكه به سمت يك منجي دراز ميكند. اين ناجي از نظر جو بايدن و تيمش دولت و ملت امريكاست. جو بايدن به صراحت بيان كرد: امريكا قصد رهبري جهان را دارد نه عقبنشيني از آن. اين يعني فاصله گرفتن از سياست «امريكا اول» دونالد ترامپ. رئاليسم سياسي دولت جو بايدن در سخن كامالا هريس معاون جو بايدن به خوبي قابل درك و لمس است: «فكتها چراغ راهنمايي دولت بعدي خواهد بود.» جو بايدن تلاش خواهد كرد تشنج كه ترامپ در عرصه بينالملل به وجود آورده بكاهد، حيثيت بر باد رفته امريكاييها را ترميم كند و در ذهن ملل تصوير مطلوب از امريكا ارايه دهد. اين اقدام بايدن در نگره تيم كه او بدان منسوب است، در تناسب قرار ميگيرد؛ زيرا دموكراتها در سياست خارجه بيشتر طرفدار مصالحه و راهحلهاي ديپلماسي هستند و تمايل كمتري به استفاده از زور و ميليتاريسم دارد. اين مساله باعث تقويت اين گمانهزني ميشود كه در دوران جو بايدن امريكاييها از افغانستان، عراق و سوريه به صورت كامل خارج شوند. البته در مساله افغانستان باتوجه به سياست چندجانبهگرايي دولت بايدن مشروط به تصميم ناتو نيز خواهد بود. برخلاف ترامپ و جمهوريخواهان كه سياستش تهاجمي و در تقابل با عناصر مزاحم است، جو بايدن و دموكراتها در سياست خارجي طرفدار سياست آرامسازي و تعامل در ارتباطات خود هستند. او خود بيان كرد: ما نميتوانيم با تفكرات كهنه و عادات انعطافناپذير با اين چالشها روبهرو شويم. در دوران ترامپ ايران و امريكا تا آستانه جنگ تمامعيار پيش رفتند؛ اما در دوران بايدن احتمال جنگ منتفي است هر چند كه نميتوان اقدامات خنثيكننده سياستهاي ايران ازسوي جو بايدن را منتفي دانست. بايدن با وجود انعطافپذيري كه دارد ممكن است تحريمها را باقي نگه دارد و افزون بر آن قضيه ايران را به صورت يك قضيه بينالملل درآورد. جو بايدن ميداند كه اگر بخواهد تحريمها در ايران موثر باشد، كشورهاي ديگر را نيز بايد با خود همراه كند و اين يعني چندجانبهگرايي. جو بايدن در كنار منافع امريكا به منافع ديگر كشورها نيز توجه ميكند. بايدن مشكل ترامپ را به درستي فهم كرده است. مشكل ترامپ عدم درك اين مساله است كه براي ديگر كشورها هيچ منافعي را درنظر نميگرفت.
رييس سابق دانشگاه خواجه انصار هرات و معاون پژوهشي دانشگاه غالب