نگاهي به سريال «گامبي وزير»
فردگرايي امريكايي در برابر جمعگرايي روسي!
ياسمن اسمعيلزادگان
«همواره هرچه خواهي انجام بده، اما نخست از آنان باش كه توان خواستن دارند.»
«فردريش نيچه»
«گامبي وزير»، ميني سريال تازه نتفليكس، سكانس افتتاحيه خود را چنان كوبنده و تاثيرگذار شروع ميكند كه راهي جز به تماشا نشستن جهان سياه و سفيد شطرنج را باقي نميگذارد. دختر جواني كه به ناگهان در يك اتاق بههم ريخته هتلي در پاريس از خواب بيدار ميشود، به سرعت حاضر ميشود تا مسابقه مهم شطرنج را از دست ندهد، مقداري قرص را با مشروبات الكلي مينوشد و از اتاقش بيرون ميرود و از كنار انبوهي از عكاسان، خبرنگاران و تماشاگران كه به انتظار اين مسابقه مهم بهسر ميبرند عبور ميكند و به رقيب قاطع، پولادين، سازمان يافته، بروكرات و با اغراق روسي؛ مردي كه از هر نظر مخالف او به نظر ميرسد، وارد عرصه رقابت ميشود و در اين ميان ناگهان زمان به عقب باز ميگردد و به دوران كودكي او ميرويم و با اين اعجوبه شطرنج آشنا ميشويم كه چگونه جايگاه فعلياش را به دست آورد.
«گامبي وزير» ساخته «اسكات فرانك» كه براساس رماني است از «والتر توويس»، روايت «اليزابت هارمن» (آنيا تيلور جوي) قهرمان زن شطرنج جهان است كه در دوران كودكي پس از زنده ماندن در تصادفي كه مادرش را به كام مرگ كشاند، به يتيمخانهاي در كنتاكي فرستاده ميشود. يك مكان محروم و سركوبگرانه كه دختران را با قرصهاي آرامبخش، آرام نگه ميدارند تا بتوانند رفتارشان را كنترل كنند و از هر گونه خشونت و پرخاشگري جلوگيري كنند، اما بث كه دختري درونگراست، با ورود به اين يتيمخانه، كمكم فرآيند فرد شدن را طي ميكند و با ورود به زيرزمين يتيمخانه براي انجام دادن كاري و به ناگهان ديدن سرايدار آقاي شايبل (بيل كمپ) كه زير نور ملايمي نشسته و مقابلش صفحه ناشناختهاي است كه روي آن مهرههاي سياه و سفيد را جابهجا ميكند، دنياي ديگري را كشف ميكند و به اين صفحه پر رمز و راز علاقهمند ميشود و يكسري نكات را از آقاي شايبل ميآموزد و از همان زيرزمين سرد و تاريك بيرون ميآيد و به قهرمان شطرنج جهان بدل ميشود.
نكته حائز اهميت اين است: بثي كه شيفته اين مهرههاي سياه و سفيد شده است، نه صفحه شطرنجي براي بازي دارد و نه قوانين دقيق بازي را ميداند و تنها كاري كه انجام ميدهد اين است كه شبها با تكيه بر قدرت ذهن و همچنين مصرف قرصهاي آرامبخش، هنگام خواب روي سقف خوابگاه، صفحه شطرنجي را تصور ميكند و در تصوراتش هزاران بار بازي ميكند و از اين طريق همين روش تقريبا شهودي در شطرنج حرفهاي و در مدت كم بدل به نابغه كوچكي ميشود كه قدرت و مهارتش مورد توجه عموم قرار ميگيرد. پس از مدتي اما توسط خانوادهاي به فرزندي گرفته ميشود و با خروج از يتيمخانه، پيشرفت روزافزون او رقم ميخورد. عشق به شطرنج شب و روزش را ميگيرد و چشمانش چيزي جز پياده و رخ و اسب و فيل و وزير و شاه نميبيند و از ذهنش چيزي جز كيش و مات و سياه و سفيد تراوش نميكند.
«گامبي وزير»، روي كاراكتر اصلي اليزابت هارمن ميچرخد، دختري كه در دنياي مردسالارانه دهه ۶۰ امريكا، يكتنه همپاي مردها جلو ميرود و حريفان را از ميدان به در ميكند. داستاني در باب پيروزي يك دختر امريكايي در جهان تحت سلطه مردان. يك امريكايي جوان كه در مسير زندگي و تحقق آرمانهايش تقريبا با هيچ تبعيض جنسيتي مواجه نميشود، چه رسد به رفتارهاي غارتگرانه و در اكثر موارد به نظر ميرسد بزرگترين عامل آزار او تنها مصاحبههاي نشريات باشد. البته در اين بين سرالب، كاراكتر اصلي را به چرخه بيپايان اعتياد كه عموم امريكاييها از سنين نوجواني به دام آن ميافتند و فراز و فرودهاي ورود به اين چرخه و تاثير در شكستهايش را هم نشان ميدهد.
فرانك تمام جزييات را داهيانه به كار ميبندد و محصولي را ارايه ميدهد كه در شخصيتپردازي، طراحي صحنه، لباس، انتخابهاي موسيقي، فيلمبرداريهاي تركيبي و اجراها، صحنههاي رقابت، منحني يادگيري، سقوطها و صعودها بينظير هستند و نمايش حياتي شطرنج را به زيبايي تصوير ميكند و هر بازي را با كاراكتر بث معنا ميدهد و تماشاگران را همراه ميسازد.
كاراكتري كه از زندگي تلخ و دوران سختي كه همچنان هم برايش ادامه دارد، به شطرنج پناه ميبرد، مكاني قابل پيشبيني كه در آن احساس امنيت و كنترل ميكند و در اين مسير وسواسي مييابد كه به موفقيت، قدرت، غلبه كردن، يا حتي زنده ماندن ختم ميشود. كاراكتر سختي كشيدهاي كه بهزعم نيچه به شخصيت خود سبك ميبخشد و البته لازمه اين امر، قابليت شكل دادن به خويشتن خودش است و كساني كه از آن برخوردارند تمام ضعفها و قدرتهاي سرشتشان را بررسي ميكنند و سپس آنها را در طرحي هنري ادغام ميكنند تا جملگي هنري و خردمندانه به نظر برسند و حتي ضعفها هم چشم را خيره كند.
اليزابت هارمن با گذر از منطقه محلي به سمت رودررويي با جوامع بينالملل ابتدا دچار لغزش ميشود و به تدريج جهان را كشف ميكند و شطرنج او را از غرب ميانه به لاس وگاس، مكزيك، نيويورك، پاريس و مسكو ميبرد و لحظات به ياد ماندني از تلخيها و خوشيها را برايش رقم ميزند.
شايد از اين جهت «گامبي وزير» را بتوان داستاني در مورد غلبه بر مشكلات كوچك و بزرگ دانست، اما از نظر فرم، اين واقعا يك مسابقه با زمان است؛ داستان زني كه از كشف بازي در زيرزمين پرورشگاه تا اوج دنياي شطرنج مسيرهاي پيشرفت را طي ميكند. درام هفت قسمتي كه نشان ميدهد واقعا نميتواند شكست بخورد و براي مورد قبول واقع شدن و تحسين شدن به وجود آمده است.
فرانك در «گامبي وزير» تلاش ميكند تا در مرز باريك بين نبوغ و ديوانگي حركت كند و تمام قطعات را در جاي خود قرار بدهد تا بتواند يك كلاسيك ارزشمند ايجاد كند. اين يك داستان يكپارچه است كه به لطف آنيا تيلور جوي حتي كمي اعتبار هنري هم به دست ميآورد. روايتي است كه با نبوغ، بدبختي به وجود ميآورد و با موفقيت، وسواس و شهرت و بيگانگي و برخلاف داستانهايي اينچنيني كه از طريق موانع شناختهشده در مسير اوج و فرود يك فرد مشهور و موفق كه در مغاك اعتياد گير افتاده است، سربلند بيرون ميآيد. بث هارمن جواني كه در زندگي مدام شكسته شده است و ذاتا فردي تنها مانده است و در خانه جديد خود در كنتاكي تنها به دو شكل آرامش مييابد: مصرف قرصهاي سبز كه در كودكي در يتيمخانه به آنها داده ميشد تا بتوانند مطيع نگهشان دارند و البته شطرنج. از آنجا كه او تمايل به اثبات كردن خودش را به همه ندارد و اصرار كند كه يك زن ميتواند مردان را در شطرنج به چالش بكشد، تنها ميخواهد پوچي را كه بدون بازي احساس ميكند از بين ببرد. بازي از نظر او يك دنياي كامل است كه فقط ۶۴ مربع دارد. در آن احساس امنيت ميكند، ميتواند آن را كنترل كند، ميتواند بر آن تسلط داشته باشد و اين قابل پيشبيني است، بنابراين اگر صدمهاي ببيند تنها خودش را مقصر ميداند.
اين سريال همانند يك درام معمولي ورزشي، داستان پستي و بلنديها، نقاط قوت و كاستي، آشفتگي و سرسختي است. در اينجا شطرنج تنها يك رقابت در هياتمديره نيست، بلكه مسابقهاي است كه در ذهن كاراكتر بث شكل ميگيرد ميان ميل بيپايان او براي بردن و غلبه بر حريف و اصرار اجباري او براي خودشكني. كاراكتري كه غم و اندوه، ترس از رها شدن و احساس تعلق نداشتن، او را از نظر احساسي از همه جدا كرده است و درگيريهاي دروني او با بروز رفتارهاي خود تخريبي در بزرگسالي، باعث ميشود طي دورهاي به مخدر و الكل روي بياورد اما سرانجام از اين دوره عبور ميكند و شطرنج را تنها مامن اصلي خويش مييابد.
«گامبي وزير» سريالي است كه در آن ديدن بازي دو نفر كه ساعتها تكههاي چوب را جابهجا ميكنند به مسابقهاي تبديل ميشود كه نميتوانيد از آن چشم برداريد و با خردهفرهنگ پررونقي در آنكه شطرنج ميخورند، نفس ميكشند، راه ميروند، صحبت ميكنند و زندگي ميكنند آشنا ميشويم و نقطه اوج رودررويي و رقابت بث با بورگوف، مرد اغراقآميز روسي (مارسين دوروسينسكي) و سبك بازي متضادشان است: رقابت شهود در مقابل محاسبه. اين همچنين تضادي در هويتهاي فرهنگي را نشان ميدهد، همچون برتري كاپيتاليسم بر كمونيسم، برتري مسيحيت بر خداناباوران يا فردگرايي امريكايي در مقابل جمعگرايي روسي. پايان بازي نهايي اما قابل پيشبيني است، بثي كه بارها از بورگوف شكست ميخورد، همانطوركه انتظار داريم، اين بار او را در خاك شوروي و در مسكو، شكست ميدهد و پيروزي بر بورگوف تاج رستگاري بث امريكايي خواهد بود كه به امريكا و كل جهان نشان خواهد داد. بورگوفي كه در جمع شطرنجبازهاي حرفهاي او را در آغوش ميكشد و ميگويد پيروزي از آن شماست.
درنهايت ميتوان گفت «گامبي وزير» سريال خوشساخت و درگيركنندهاي است كه مخاطب بيميل، پريشان و بيحوصله روزگار ويروسزده را راضي نگه ميدارد و دوباره تاريخ اختراع شطرنج را برايمان زنده ميكند و گفته اشتفان تسوايك را به يادمان ميآورد: «شطرنج با وجود قديمي بودنش در طول زمان تازگي خود را همچنان نگه داشته است. صفحه كوچكي كه ميتوان حركات بيشماري روي آن انجام داد و آثار تنوعات بازي كه با وجود رسيدن به كمال، زوالپذير هم هست ولي شالوده آن از تمام معماريهاي تاريخي استوارتر است. شطرنج انديشهاي است كه نتيجهاي ندارد، محاسبهاي است كه برآيندي ندارد، هنري است كه اثري نميگذارد. در هر حال اين يگانه بازي جاوداني است كه شايد يكي از خدايان عهد باستان براي برانگيختن روح بشر به او ارزاني داشته است.»