به ياد سيد مصطفي ميرعلي نقي
نگاه مهربان در خاك نمناك
سيد عليرضا ميرعلي نقي
تا نفس داشت اجازه نداد درباره پنجاه و چند سال حضورش در گوشهاي از محيط موسيقي، كلامي دربارهاش بگويم يا بنويسم. گمانم از سلامت نفس و فروتني بيش از حدش بود وگرنه پانزده سال فعاليت اجرايياش در پيش از انقلاب و چهل سال سابقه تدريسش پس از آن، به حد كافي مطلب براي نوشتن و گفتن داشت. حتي موافقت نكرد يك بزرگداشت ساده در سالني كوچك برايش برگزار شود. در حالي كه براي بسياري در مراتبي پايينتر، حداقل يكبار اين كارها صورت گرفت. امروز درگذشت تلخ و ناباورانهاش اين فرصت را داده است. فرصتي براي باقي گذاشتن ياد و نام او و اداي احترامي به او كه هنرش پيرو مرام انساني و روح پرلطافتش بود و جدا از رابطه خويشاوندي (كه اهميتي براي ما نداشت)، بايد بگويم انساني اينچنين پاك و سليمالنفس را بسيار كم تعداد ديدهام. قولي است كه جملگي برآنند.
از نوجواني شروع كرد. ابتدا خود آموخته بود و بعدها استاداني را هم ديد. در جواني مدتي را با استاد اسفنديار منفردزاده همكار شد و بعدها گروه كوچك خود را تشكيل داد. در برنامههاي راديو هم بدون ذكر نام حضور داشت و چند سال هم با شادروان كمال وفايي برنامههاي زنده اجرا ميكرد و از آن سالهاي دور همراه با برادران هنرمند وفايي خاطرات خوش برايم مانده است. سيد مصطفي در چند فيلم ايراني قديمي نيز سنتور نواخته است. او اولين موسيقيدان خانواده بود و هر كس از جوانترهاي ما كه به نحوي با موسيقي سر و كار دارد، مديون اوست. او در موسيقي «حرفه اي» بود ولي موسيقي حرفه او نبود و بازنشسته بخش فني شركت فيلكوهوور محسوب ميشد.
بعد از انقلاب يكسره از فعاليت اجرايي موسيقي در اجتماع دست كشيد و به تدريس مشغول شد. در اين زمينه متمركز و موفق بود. صدها علاقهمند را در كلاسهاي خصوصي و منازل هنرجويانش تربيت كرد. نظم نرم و آرامش فطري و محبت ذاتياش طوري در شاگردان تاثير داشت كه همگان او را چون خويشاوندي نزديك دوست ميداشتند و همه وقت مقدمش را عزيز ميشمردند. فضاي كرونا زده اجازه نداد اطلاعرساني شود و آشنايانش مطلع شوند وگرنه مراسم تشييع او جمعيت شيفته و سوگوار لبالب ميشد. اهل هيچ ارتباط و خودنمايي در فضاي مجازي هم نبود و چه بسا شاگردانش ماهها بعد از سفر ابدي آن معلم سپيدموي مهربان باخبر شوند و به يادش ديدهاي تر كنند.
عمو مصطفي در تدريس؛ شيفته و پيرو مكتب استاد فرامرز پايور بود و آن را يگانه روش صحيح براي آموختن سنتور و موسيقي كلاسيك ايران ميدانست. اما در تكنوازي و اجراهاي مجلسي، عملا پيرو سنتورنوازان شيرين پنجه قديمي همچون عباس زندي و جهانگير شنجرفي و مسعود معارفي بود. صداي ساز او براي ما (چه خويشاوندان و چه غير از آنها) يادآور ساعتهاي شادماني و آرامش و صفايي بود كه در آن سالها داشتيم. خيليها بهتر از او مينواختند ولي خيلي كم كسي چون او بود كه شصت سال درس انسانيت را اينطور درست و خوش آهنگ اجرا كند و اشتباه فاحشي نداشته باشد. ساز روح او هميشه كوك و صدايش لطيف بود. سفر آسمانياش خوش باد .