هفتهاي پر از سياستهاي دوگانه
مصطفي مالكي
سياست خارجي آلمان در آستانه اتمام رياست دورهاياش بر اتحاديه اروپاست و به شدت در حال رفع و رجوع مسائل و چالشهاي اروپايي از جمله شكستن سد بودجهاي «مجارستان» و «لهستان» و هموار كردن راههاي «برگزيت» و در عين حال زمينهسازي براي آغاز دوران جديدي از روابط فراآتلانتيك، مسالهاي كه زبان و رفتار آن را به شدت تحت تاثير قرار داده، است. به وضوح مشخص است كه دستگاه سياست خارجي آلمان تمام تلاش خود را براي جلب رضايت «جو بايدن» براي انتخاب آلمان و اروپا به عنوان مقصد اول سفرهاي خارجي وي جزم كرده است. «برجام» و همسويي با امريكاي رها شده از دونالد ترامپ فرصت خوبي را براي اين منظور فراهم آورده است.
پس از آنكه تلاشهاي فرانسه و شخص ماكرون با در دست گرفتن ابتكار عمل در خصوص مناسبات با ايران بر سر برجام توفيق چنداني نيافت و با توجه به بيانگيزگي بريتانيا به دلايلي همچون برگزيت و در مقايسه، روابط نه چندان خوب با جمهوري اسلامي ايران، عرصه براي آلمان به عنوان داعيهدار ميانجيگري و تشنه تقويت جايگاه خود در عرضه بينالمللي براي سردمداري E3 باز شده است، تا مگر از اين طريق به اصطلاح «خودي» نشان دهد. رهبري كنوني E3 را البته ميتوان در ادامه رفت و آمدهاي برخي كشورهاي حاشيه خليجفارس به برلين و برگزاري جشن از سرگيري روابطشان با اسراييل نيز تفسير كرد. درواقع، واشنگتن و برلين در هفتههاي گذشته بهرغم اختلافنظرها خواسته يا ناخواسته تقسيم كار و همكاري خوبي در زمينه «صلح» ميان اعراب و اسراييل داشتهاند.
زبان و رفتار متفاوت آلمان متاثر از نتيجه انتخابات امريكا و در قامت رهبري E3 در سكوت مرگبار در قبال ترور شهيد فخريزاده و در مصاحبه هفته گذشته «هايكو ماس»، وزير امور خارجه اين كشور نمود پيدا كرد.
درست همان زماني كه وزير خارجه آلمان و دستيارانش احتمالا در حال پس و پيش كردن آخرين كلمات مربوط به مصاحبه وي با شماره جديد مجله «اشپيگل» بودند، برخي ديگر از دولتمردان در حال نوشتن پاسخ به سوال يكي از احزاب آلمان نسبت به آينده مجوز صادرات تسليحات به عربستان پس از اتمام دوران ممنوعيت اين مجوزها در آغاز 2021 بودند: «در اين خصوص در زمان مقتضي تصميمگيري خواهد شد». برخي نيز احتمالا در شرف نهايي شدن مجوزهاي صادرات 30 و اندي ميليون يورويي فروش 15 تانك «لِگارد» شركت «كراوسمافايوگمان» و برخي ديگر در حال صدور مجوز فروش خمپارهانداز و برخي ديگر از سلاحهاي سبكتر از سوي شركت «هِكلِر اندكخ» و «دوناميت نوبِل دِفنس» به مكزيك هستند.
مصاحبه آقاي وزير، حمله به نقش ايران در منطقه و قابليتهاي دفاعي ايران و ارايه تز «برجام پلاس» تنها چند روز پس از قرباني شدن ايران از سوي تروريسم دولتي بود، درست در هفتهاي كه اتاق فكرها و تحليلگران و مشاوران سياست خارجي آلمان مشغول دعوا بر سر واژگان و مفاهيم مناسب در زمينه آينده تضمين امنيتي و دفاعي آلمان بودند: «كريستوف مورينگ» و «كلاوديا مايور» از مشاوران خبره «شوراي روابط خارجي آلمان» مقاله خود «مشاجره سمي و وسواسانگيز بر سر يك لفظ» را در اشپيگل منتشر كردند تا ضمن ليست كردن پروژههاي دفاعي و نظامي آلماني-اروپايي، رفتار آلمان و فرانسه را اينگونه به باد انتقاد بگيرند. به جاي عمل و اقدامات مشخص در زمينه افزيش قابليتهاي دفاعي و نظامي آلمان بسياري در حال بازي با الفاظي چون «حاكميت اروپايي»، «حاكميت راهبردي»، «خودمختاري راهبردي» و امثالهم هستند. همان روز پژوهشگران «بنياد علم و سياست» نيز در يادداشت خود تحت عنوان «خودمختاري راهبردي: سوءتفاهم فرانسوي-آلماني» به شرح انگيزه آلمان براي افزايش قابليتهاي نظامي و دفاعي پرداخته و راهكارهايي را براي خودمختاري امنيتي- سياسي اروپا و آلمان ارايه ميدهند. زير سوال بردن برنامه دفاعي بازدارنده ايران در حالي است كه «بازدارندگي هستهاي» با ناتو يا با فرانسه، يكي از پربسامدترين اصطلاحات اين روزهاي تحليلهاي سياستي و امنيتي در اين كشور است. موضوعاتي از اين قبيل در سه سال اخير در محافل رسانهاي و سياسي آلمان در كنكاش گفتمان «مسووليت بيشتر» به وفور يافت ميشوند.
اما اينكه در گفتمان «مسووليت بيشتر» تهديد آن هم عليه ايران ميتواند نهفته باشد، بُعد جديدي از اين گفتمان بود كه «پتِر ماير»، هماهنگكننده مناسبات فراآتلانتيك دولت در وزارت خارجه آلمان، هفته گذشته از آن رونمايي كرد. زماني كه آقاي وزير در حال استفاده از تمامي فنون «بي» به دليل نهفته در ساختار زبان آلماني براي ايجاد ابهام و پيچيدگي جهت پاسخ به سوالي در مورد مشروع دانستن يا ندانستن ابزار ترور براي حذف دانشمنداني چون «شهيد فخريزاده» بود، «پتِر ماير» مثال قابل تامل خود را در تبيين و تشريح «مسووليت بيشتر» در مجله «سياست بينالملل» وابسته به «شوراي روابط خارجي آلمان» منتشر كرده بود: «در قبال ايران بايد تشخيص دهيم چه زماني فضا براي گفتوگو و ديپلماسي آنقدر تنگ شده است كه نيازمند پيامدهاي سياستهاي مشخصي هستيم». آيا منظور از اين «پيامدهاي مشخص» تحريم است يا حتي تهديدي نظامي؟!
جالب است كه ايران و آلمان از نظر جغرافيايي شباهتهايي دارند. هر دو كشوري بزرگ در منطقه خود محصور ميان تعداد زيادي همسايگان كوچك و در جايگاه يك قدرت منطقهاي. تفاوت تنها در اين است كه يكي به شدت محصور تهديدات نظامي و امنيتي مختلف خارجي است و ديگري به گفته برخي تحليلگران متهم به «احساس امنيت زياد از حد». با اين وجود، در گفتمان امنيتي- دفاعي آلمان هنگامي كه از «همسايگي» ياد ميشود، منظور لهستان، بلژيك يا فرانسه نيست، بلكه عمدتا به «خاورميانه» و گاهي نيز به «روسيه» اشاره ميشود. در اين گفتمان، هنگامي كه نامي از «مرز» برده ميشود، منظور مرزهاي اين كشور با جمهوري چك يا اتريش نيست، بلكه نگاهها به ليبي، هندوكش و مزارشريف است. اما به نظر ميرسد انتظارها از ايران با وجود تهديدات امنيتي و نظامي مستقيم و غيرمستقيم در همسايگي ديوار به ديوار اين كشور، صرفنظر كردن از بازدارندگي و دفاع تعريف شده است. درست در روزهايي كه مسائل امنيتي-دفاعي در آلمان به موضوع اصلي رقابتهاي حزبي تبديل شده است، آقاي وزير در خصوص بايد و نبايدهاي توان دفاعي ايران اظهارنظر ميكند. مصاحبه ايشان با «اشپيگل» زماني تيتر اول رسانههاي جهان ميشود كه احزاب مختلف آلمان، حتي «سوسيال دموكراتها» با اظهارات ضد و نقيض در خصوص موافقت يا مخالفتشان با «پهپادهاي مسلح» سعي در جلبتوجه رايدهندگان آلماني دارند يا حتي حزب «سبزها» براي نشان دادن توان خود در تشكيل دولت آينده آلمان، خواهان افزايش بودجه نظامي آلمان ميشوند.
در تحليل زبان و رفتار سياست خارجي آلمان شرايط جديد روابط فراآتلانتيك قطعا بيتاثير نيست. مقصر جلوه دادن ايران در مصاحبههاي پيدرپي و سعي در كمرنگ جلوه دادن رفتار مخرب امريكا در قبال «برجام» و قصور اروپا در اجراي تعهدات، ناشي از همين تاثيرات است. ايران و «برجام» كه در همين دو، سه سال گذشته به واسطه تلاشها در خصوص سازوكار «اينستكس» و امثالهم به عاملي براي تقويت استقلال اروپاييان در مقابل ايالات متحده تبديل شده بود، اين بار قرار است در جهت نزديكي اين دو نقش ايفا كنند. تاثيرات غيرقابل انكارند، اما پشت سر گذاشتن يك هفته با اين همه استانداردهاي دوگانه تنها زماني ممكن است كه منافع اقتصادي حاصل از فروش تسليحات و منافع اسراييل اولويت سياست خارجي را تعيين كند و در جسم و روح سياست خارجي ريشه دوانده باشد.