نگاهي به آثار جكسون پولاك، هنرمند امريكايي
بارش رنگها يا بمباران شيميايي؟
«من هيچ ترسي از ايجاد تغيير و حتي تخريب تصاوير ندارم؛ چراكه نقاشي، زندگي و سبك خاص خودش را دارد»؛ اين را جكسون پولاك ميگويد. هنرمندي كه نقاشيهاي عجيب و غريبش را فارغ از تمام تمجيدها و تخريبها باور و دوست داشت. هرچند طولي نكشيد كه در همان دوره حياتش نيز مورد حمايت بسياري از منتقدان و بهويژه رسانهها قرار گرفت و امروز بايد براي ديدن نقاشيهاي رنگارنگش به سراغ مهمترين موزهها و معتبرترين مجموعهداران برويم. اين مقدمه يادداشتي در خبرگزاري دانشجويان ايران است درباره يكي از نقاشان مهم قرن بيستم.
پولاك (يا پالاك) سال 1950 در پاسخ به پرسش خبرنگاري در اين باره كه «هنر مدرن چيست؟» گفت: «هنر مدرن براي من چيزي نيست جز بازتاب دادن احساسات معاصرِ زمانهاي كه در آن زندگي ميكنيم» او پس از ستايش ميراث نقاشان كلاسيك، ابراز خشنودي كرده بود كه هنرمندان معاصر ديگر مجبور نيستند منبع الهام را در جايي بيرون از خودشان جستوجو كنند. نگرش و تغيير زاويه ديدي كه او از سرآمدانش بود.
به نوشته ايسنا، جكسون پولاك (۱۹۶۵ـ ۱۹۱۲)، نقاش امريكايي است كه اغلب او را با نقاشيهاي مبهم و عجيب و با لقب «جك قطره چكان» ميشناسند. تابلوهايي كه در نگاه اول چيزي جز مخلوطي از رنگهاي پاشيده شده روي بوم را نشان نميدهند؛ اما همين رنگهاي پاشيده شده روي بوم كه با سبك «نقاشي قطرهاي» خلق ميشدند و اغلب با تحليلهاي متفاوت هنري و بعضا سياسي همراه بودند، اين روزها از جمله گرانترين آثار هنري جهان محسوب ميشوند.
اغلب منتقدان همعصرش او را چيزي فراتر از يك نقاش عجيب كه قلممو را با حركتهايي تصادفي روي بوم ميچرخاند، نميدانستند. به باور آنها پولاك بدون هدف و نگاه مشخصي، صرفا رنگها را روي هم ميريخت تا يك اثر هنري خلق كرده باشد. هرچند خود پولاك باور و نگاه ديگري داشت و در توصيف آثار پر از رنگش ميگفت: «من ميتوانم جريان رنگ را روي بوم مهار كنم. آنها طرحهاي تصادفي نيستند.»
از سوي ديگر گروهي ديگر از منتقدان نيز پس از شنيدن خبرهايي مبني بر حمايتهاي سازمان سيا از كارهاي پولاك براي پيشبرد مبارزاتشان در قبال اروپا و بلوك شرق، ريزش رنگها روي بوم را با بمبارانهاي ناكازاكي و هيروشيما مقايسه كردند.
در هر صورت به نظر ميرسيد نظر منتقدان همعصر و اظهارنظرهاي متفاوت، تاثير چنداني روي اثر پولاك نداشت. او به خوبي ميدانست از نقاشيهايش چه ميخواهد و از نتيجه كار نيز راضي بود؛ همانطور كه در جواب يكي از منتقدانش گفته بود: «نقاشي انتزاعي، انتزاعي است و با شما مواجه ميشود. زماني يك منتقد نوشته بود كه نقاشيهاي من هيچ آغاز و پاياني ندارند. او با بيان اين جمله نميخواست از كارهايم تعريف و تمجيد كرده باشد، اما اين كار را كرد.»اين دوره از نقاشيهاي پولاك كه با سبك منحصر به فرد خودش خلق ميشدند، بدون تماس قلممو روي بوم به پايان ميرسيدند. در واقع قلممو نه به عنوان وسيلهاي براي انتقال رنگ بر بوم، بلكه همانند تداوم حركت دست هنرمند عمل ميكرد. قلممو برخلاف هميشه هرگز با سطح بوم تماس نداشت و تنها رنگ را حركت ميداد. به گفته مارشال مك لوهان «همانطور كه عصا به مثابه تداوم دست شناخته ميشود، در آثار پالاك قلممو نيز در راستا و امتداد دست قرار ميگيرد و سپس رنگ را روي بوم منتقل ميكند.
پولاك در بخشي از نوشتههايش در توصيف شيوه خلق آثار هنري خود گفته است كه «من هرگز روي سهپايه كار نميكنم و هيچوقت قبل از اتمام كار پردههايم را روي كلاف نميبرم. ترجيح ميدهم كه بوم را روي سطح زمين بگسترانم. سطح زمين برايم اهميت دارد. روي زمين احساس راحتي ميكنم. حس نزديكي بيشتري را با نقاشي دارم و ميتوانم در اطرافش حركت و خود را درون آن احساس كنم.» البته سبك نقاشيهاي پولاك در سالهاي ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۶ دستخوش تغييرات زيادي شد و ميتوان گفت كه روند تكامل پولاك براي رسيدن به سبك مورد نظر خود در طي سالهاي فعاليتش شكل گرفت. هنرمندي كه در زمان خلق آثار انتزاعي خود به شهرت رسيد، اما برايش چندان خوشآمد نبود. ارمغان شهرت براي پولاك افسردگي، سرخوردگي و افزايش اعتياد به الكل بود؛ به گونهاي كه در سال ۱۹۵۶ هيچ اثري از خود به جاي نگذاشت و در نهايت در همان سال بر اثر يك حادثه رانندگي از دنيا رفت.يكي از آثار پولاك با عنوان «سرخ هندي» جزو گنجينه موزه هنرهاي معاصر تهران محسوب ميشود. سطح اين اثر ابتدا با رنگ قرمز پوشيده شده است و سپس سه لايه سفيد، خاكستري، زرد و سياه هر كدام در سه نوبت متفاوت روي آن نشسته است. اين اثر پولاك از جمله آثار گرانقيمت موجود در گنجينه موزه هنرهاي معاصر تهران است.