• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4817 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ آذر

نگاهي به جهان شعري شهرام شاهرختاش

آهِ شاعر متفاوت‌نويس ايراني

بهنود بهادري

هنري ماتيس معتقد بود: «ديدن، خود يك عمل خلاق است، عملي كه مستلزم تلاش است.» هنرمندان آوانگارد و پيشرو معاصر ايران، اين سخنِ ماتيسِ نقاش را به اجرا درآورده‌اند. سوي ديگر ديدن، ديدن منتقدين، شارحين و دارندگان تريبون‌هاي هنري است. اين سوي تلاش، نديدن و سكوت بوده است. به ندرت شارحين و منتقدين ما سعي در ساختن ديدني متفاوت از هنر، براي مخاطب شرح و تبيين كرده‌اند. پيش از آنكه متوليان ادبيات جهت‌ده و جهت‌بخش باشند، واكنش‌گرا و مدگرا بوده‌اند. در اصل ديدن خود را منطبق به ديدن مخاطب مساوي دانسته‌اند. البته بي‌شك كساني بوده‌اند كه سعي بر برهم زدن اين معادله داشته باشند. بحث گفته شده در بالا، بحث اكثريت است. در شعر كه بيشتر هدف بنده است در دوران معاصر نيما يوشيج با شعر نيمايي- شاملو با شعر سپيد-هوشنگ ايراني با شعري بسيار متفاوت از سنت و حتي شعر نو پاي نيمايي- يدالله رويايي و بعدتر دكتر براهني سعي بر اين داشتند كه با خلاقيت خود تعريف جديدي از زيبايي در نوع نگاه مخاطب و حافظه تاريخي ادبيات ايجاد كنند. نزد منتقدين اين رفتار را كساني چون شميم بهار نوري‌علا و چند نفر ديگري شروع و البته هر كدام به دلايلي نيمه كاره رها كردند. خلأ يك موريس بلانشو يا شايد سوزان سانتاگ كه بتواند عمل خلاقانه ديدن را گسترش دهد از نقاط اصلي و بنيادين يكه ماندن هنرمندان پيشرو در ايران بوده و هست. اين خلأ بخشي از بداقبالي كساني در ادبيات شد كه خودشان ميل به مراقبت از خودشان را نداشتند. پرداخت دقيق و سكو دادن به برخي نام‌ها مي‌توانست سرنوشت آنها و حتي تاريخ شعر معاصر ما را تغيير دهد؛ نام‌هايي چون هوتن نجات، هوشنگ باديه‌نشين و...

شهرام شاهرختاش از شاعراني محسوب مي‌شود كه به اعتقادم اهل بازي است. همان بازي كه سرنوشت متن و تقدير مولف را درهم ادغام مي‌كند. در دهه ۴۰ و ۵۰ خودش را نشان مي‌دهد و درخشان هم نشان مي‌دهد در نوشتن شعر و نقد در محافل تخصصي شعر، بعد به ناگهان غيب شد و بعد، هر چند سال يا شايد چند دهه رخي از خود نشان مي‌دهد و دوباره غيب مي‌شود. اينكه زندگي او مي‌توانست ضلع سوم هوتن نجات و هوشنگ باديه‌نشين باشد بر كسي پوشيده نيست و خودش هم گاهي بيان كرده از حيات پرتلاطمش. زندگي او تنها وجه اشتراكش با نام‌هاي بالا نيست.

نوري علا ناظر دقيق ادبيات و البته منصف دهه ۴۰ و ۵۰ ادبيات ايران درباره هوتن نجات و شاهرختاش نوشته است و اندكي سعي در پر كردن خلأ آن نگاه هيكل‌ساز را داشته بود. شاهرختاش خود در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد در تاريخ ۵/ ۸ /۱۳۹۸ از روابط گسترده‌اش با شاعران مطرح و تثبيت شده آن سال‌ها مي‌گويد كه يكي از آنان يدالله رويايي است. ديدگاه و روابط صميمي و علاقه يدالله رويايي به شعر باديه‌نشين هم كه بر كسي پوشيده نيست و در كتاب «هفتاد سنگ قبر» شعري بسيار معروف از او در يادبود باديه‌نشين در ذهن اهالي ادبيات حك شده است. شاهرختاش در همان گفت‌وگو ذكر شده در روزنامه اعتماد البته گاه بازي اهالي ادبيات براي شانه خالي كردن از چارچوب‌هايي كه منتقدين بر شعر آنان مي‌گذارد را اجرا مي‌كند. شانه خالي كردن از قرارگيري در جريان شعر «موج نو» در دهه ۴۰ كه نوري‌علا به آن اشاره كرده است. او با شهري كردن فضاي شعرش و پرداخت امروزي شده مفاهيمي چون عشق و مرگ و... در زباني خارج از عرف زبان شعري آن سال‌ها شعرش را زير جريان شعري «موج نو» قرار مي‌دهد. هرچند كه او معتقد است زبان شعري‌اش يگانه است اما اتفاقا رگه‌هاي قوي از تاثيرپذيري شعرش از دوراني كه بيژن الهي در جزوه شعر، شعر چاپ كرده و به اصطلاح، دوران موج نويي او محسوب مي‌شود، قابل رويت و بررسي است. او با تغيير‌هاي ناگهاني در چشم راوي شعرش و فراز و فرودهايي از يك جزء به كل يا كل به جزء، سعي بر اين داشته كه جنس تصاوير شعري‌اش را هم از تصاوير متداول شعر‌اي آن زمان متمايز كند:

«در فواصل مژگانت/ كيست/ اينگونه به پاسداري ايستاده»

يا:

«آه/ اگر خروس بخواند/ اگر/ بخواند / چگونه گيسوانت را بر خورشيد بپوشانم»

مثال‌هاي فوق مربوط مي‌شود به كتاب «فصل غليظ گيسو» چاپ 1350 از اوست. در بررسي شعر، در زمانه او، اين نوع نگاه، نگاهي بكر و تازه در ادبيات محسوب مي‌شود، اما با
در دسترس قرار گرفتن آثار شاعران آوانگارد آن دهه -دهه 40- شعر شاهرختاش ديگر عجيب به چشم نمي‌آيد. متفاوت خود را نشان مي‌دهد با جريان رسمي آن سال‌ها. عجيب را مثلا با توجه به شعر پرويز اسلامپور ملاك قرار داده‌ام. اما حيات خود شاعر، او را عجيب كرده است. حضور و غيبت در فضاي ادبي كشور و رد ادعاي استمرار جهت تثبيت شدن.

تفاوت نوع نگاه و اجرا را در دهه 40 با ساخت تصاوير، اين‌گونه نشان مي‌دهد:

«آمدي/ تو آمدي از ضلع شرقي باران»

چند خاصيت شعر او در دهه 40 و 50 مي‌توانست نام او را تثبيت و برجسته كند: رمانتيك بودن و تصويرسازي‌هايي زيبا و احساسي همراه با اندوه و تغزل. شعر شاهرختاش نسبت به ساير شاعران آوانگارد آن سال‌ها، متعادل‌تر و قابل فهم‌تر است. معمولا با سوژه‌اي مركزي و روايتي سالم. اينكه شاهرختاش در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد معتقد است شعر محمدرضا اصلاني را نسبت به سايرين متفاوت و علاقه‌مندش بوده، به نظرم از آن بازي‌هاي زيركانه و شاعرانه است. اصلاني در كتاب «بر تفاضل دو مغرب» سويه‌هاي افراطي از خود در نوع نويسش و خارج بودن از نُرم اجراي شعر، به نمايش مي‌گذارد. روايت‌هاي تودرتو و حتي نوع اجراي آن بر كاغذ كتاب. شايد همين ديدگاه فاضلانه اصلاني و اينكه هميشه خود را يگانه پنداشته است، فصل مشترك دو شاعر باشد و الا اصلاني در فرم و نوع روايت، پيچيده‌تر و با ديسيپلين رفتار مي‌كند. جنس تصاوير شاهرختاش تازه اما معمولا به‌شدت مركزگرا و ايستا هستند:

«فصل غليظ گيسوان تو بود و/ ميان پلك / - تكيه داده بر ساقه‌ها مه»

خاصيت ديگر شعري او كه مي‌توانست او را نسبت به سايرين همفكرش مقبول‌تر كند، فضاي اروتيك شعرش است:

«بستر/ هنوز / در عطوفت هلال تو / مهتابي ست»

در كتاب‌هاي او «خوابهاي فلزي، شهر دشوار حنجره‌ها-، فصل غليظ گيسو» رگه‌هايي هم از شعر اجتماعي وجود دارد.

شاعري كه در نشريات و مطبوعات آوانگاردها چون «بازار ادبي رشت» شعر و نقد چاپ مي‌كرد، در مجموعه شعر جديدش «شب بي‌رنگ» مي‌نويسد:

«گفتم: / -آه/ و شعله‌اي جهان را به آتش كشيد»

آهِ شاهرختاش آهِ هنرمند خلاق و متفاوت‌نويس ايراني است. يادآور آنچه يدالله رويايي درباره باديه‌نشين نوشت:

«آن كه مي‎خواهد حرف خودش را بزند با خودش بيگانه مي‌ماند. همه آنهايي كه مي‌خواهند حرف بزنند، و يا حرفي بزنند، با آنهايي كه حرفي ندارند بزنند، از درِ ديگري مي‌روند. اين، سرنوشت معمولي كسي است كه مي‌خواهد غيرمعمول باشد.»

خوشبختانه شهرام شاهرختاش چون ققنوسي از خاكستر نبودن، برخاسته و حداقل در اين يكي، دو سال اخير طلبكارانه از پيرامون و با دستي پر از ذهن زيبايش در ميدان شعر ايران، مي‌خواهد سهم خود را تثبيت كند و چون هوشنگ باديه‌نشين خود را موكول به آينده نكند. هر چند كه حيات او ميل به آينده دارد: «آري،‌ اي تاريخ! ما آن چنان زيستيم كه جغدي سال‌ها در ويرانه‌اي غمناك/ آري،‌ اي تاريخ! ما آن چنان زيستيم كه امپراتورانِ مسلول در/ تبعيدگاه‌هاي گمنام/ ‌اي تاريخ، ما را به ياد داشته باش.»

اين شعر باديه‌نشين مي‌تواند همزاد و همذات حيات و شعر شاهرختاش باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون