سيمين سليماني
ابوالحسن صبا يكي از بزرگترين موسيقيدانان معاصر است با زيستي در شرايط تاريخي و فرهنگي خاص. كسي كه با اساتيد بنامي كار كرد؛ آنگاه كه بنا شد به رشت برود، برخي گمان كردند امكانات محدود آنجا شايد سبب توقف پيشرفت صبا شود اما او همچنان پيش رفت و از تلاش براي موسيقي باز نايستاد. صبا در 29 آذر ماه سال 1336 در 55 سالگي درگذشت. به اين مناسبت با ميرعليرضا ميرعلينقي، پژوهشگر و مورخ موسيقي معاصر ايران درباره اهميت ابوالحسن صبا در فرهنگ و هنر معاصر گفتوگو كرديم. ميرعلينقي – چنانكه در اين گفتوگو بالصراحه گفته- صبا را نه فقط آهنگساز و نوازنده كه به تنهايي «يك مجموعه فرهنگي و فرهنگساز بزرگ» ميداند. اين گفتوگو در حالي امروز منتشر ميشود كه مصاحبهشونده در فاصله انجام تا انتشار آن، پدرش را از دست داد. ضمن تسليت به ايشان، شما را به خواندن متن گفتوگو دعوت ميكنيم.
آقاي ابوالحسن صبا نزد اساتيد مسلم دوران خويش موسيقي را آموختند، نقش آن اساتيد در درخشش صبا چه بود و شرايط فرهنگي و تاريخي عصري كه صبا در آن زندگي ميكرد چه تاثيري بر هنر او گذاشت؟
نقش اساتيد در درخشش صبا اين بود كه هر كدام، بخشي از استعداد صبا را پرورش دادند؛ شرايط فرهنگي - تاريخي كه صبا در آن زندگي ميكرد بسيار شرايط حساس و تعيينكنندهاي بود براي اينكه ايشان فرزند عصر مشروطه است و فرزند دههاي كه تاريخ ايران در آن ورق ميخورد، بود؛ بعد از يك رخوت چند صدساله و از دوران ميراث قدمايي، رو ميآورد به چشيدن تدريجي طعم تجدد و نو شدن روزگار و تغيير مناسبات. شما ميبينيد كه صبا هم ساز كاملا ايراني را مشق ميكند همچون تار، سنتور، سهتار، كمانچه و هم با سازهاي فرنگي آشنا ميشود كه از بين سازهاي فرنگي فلوت، پيانو و ويولن به عنوانسازي كه بيانگر افكار و احساساتش باشد، ويولن را انتخاب ميكند. اگر آقاي صبا مثلا ۳۰ سال زودتر به دنيا ميآمدند، امكان نداشت كه بهطور مثال پيانو و ويولن جزو سازهايشان باشد يا اگر مثلا ۳۰ سال ديرتر به دنيا ميآمدند ممكن بود كه ارتباطشان با ميراث فرهنگي اساتيد بزرگ دوره قاجار مثل خاندان فراهاني يا حسينخان اسماعيلزاده و ديگران، ارتباط قدرتمندي نباشد؛ يعني ايشان سر يك بزنگاه و يك نقطه عطف تاريخي و يك دوران گذار بسيار مهم متولد شدند كه هم استادان بزرگ بازمانده از ميراث هنري قديم را ديدند همچون حسينخان اسماعيلزاده، ميرزا عبدالله، نائب اسدالله و هم افرادي كه رهاورد تفكر ايراني از تمدن غرب از پيشرفتهاي جهان مدرن را داشتند كه به هر حال بارزترينشان آقاي علينقيخان وزيري (آخرين استاد جناب صبا) بود. اين شرايط مجموعا هم درك عميقي از ميراث گذشته را به صبا داد و هم درك عميقي از پيشبيني وضعيت آينده و نيازهاي حال حاضر و آينده موسيقي را و اين احاطه به سه زمان يعني گذشته، حال و آينده و درك مختصاتش و استعداد بهرهگيري از بهترين ظرفيتها و امكاناتش فقط در شخص ابوالحسن صبا جمع بود فقط در شخص ايشان متجلي بود كه به همين دليل هم لقب استادالاساتيد واقعا برازنده ايشان بود.
صبا مامور شد كه به رشت برود. برخي گمان بردند به دليل شرايط و امكانات محدود آنجا شايد پيشرفت صبا متوقف شود، اما نشد؛ او به دنبال آهنگهاي محلي شمال كشور رفت و از تلاش براي موسيقي باز نايستاد. دستاورد اين دوره از زندگي صبا چه بود؟
آقاي صبا مامور شدند به رشت بروند براي اينكه رشت آن موقع از لحاظ تمدن و فرهنگ و افراد كتابخوان و فرهيخته و همچنين انجمن فرهنگي - هنري، تئاتر و انتشار كتاب و روزنامه غني بود؛ طوري كه آن زمان ميگفتند رشت دروازه اروپاست. البته بوشهر و تا حدي تبريز هم همينطور بودند، ولي رشت خيلي شاخص بود. ايشان رفتند رشت براي اينكه مردم آنجا بسيار كمتر از خطههاي ديگر شمال مثل گرگان يا مازندران درگير تعصبات و بسيار پذيراي موسيقي بودند و مدرسه عالي موسيقي ميتوانست در آنجا رشد كند. اينكه نشد، دليلش اين بود كه شرايط نامناسب و امكانات كم بود. از اين لحاظ كه دولت حمايت نميكرد، وزارت معارف بودجه بسيار اندكي ميداد كه براي جذب هنرجو و خريد ساز كافي نبود. پس از مدتي صبا متوجه شد كه با آن نظام اداري پوسيده و گرفت و گيرهايي كه از مركز به وزيري تحميل ميشد، نميتواند از لحاظ اجتماعي كاري انجام دهد، پس تصميم گرفت علايقش را جستوجو كند و در نهايت مجموعه آهنگهاي محلي را جمعآوري كرد. دستاورد بسيار مهم صبا از اين دوران، گلچين كردن اين آهنگهاي محلي با حس زيباييشناسي بالاي خودش بود كه بخشي از آن را وارد رديف خود و بخشي را نيز روي صفحه ضبط كرد. اولين نمونههاي عالي در اجراي ويولن و اجراي موسيقي كلاسيك ايراني با ويولن هم از لحاظ محتوا و هم تكنيك، همين دستاوردهاي صبا از سفر شمال است.
بهطور كلي درك صبا از موسيقي محلي ايران چه تاثيري روي آثار بعدي او گذاشت؟
ميشود گفت كه به اهميت موسيقي محلي و فولكلور توجه شد، شايد در نسل بعد از اساتيدي مثل ميرزا عبدالله، حسينقلي، درويشخان، توجه به موسيقي فولك يا موسيقي نواحي كمتر بود و بيشتر در فضاي بسته شهري و فرهنگ اكتسابي خودشان متمركز بودند ولي صبا دوباره به آن مناطق و به آن فرهنگهايي كه بخشهايي از رپرتوار يا كارگاه موسيقي كلاسيك ايراني از آنجا نشات ميگيرد، توجه كرد.
تنبك، سهتار، كمانچه، سنتور، ويولن و حتي پيانو؛ سازهاي صبا بودند. صبا در نوازندگي تمام اين سازها را ادامه داد؟ كدام سازها بيشتر مورد توجه او بودند؟ چه چيزي باعث شد كه ايشان به جاي تمركز بر يك ساز تمايل به اين تعدد تجربه داشته باشند؟
صبا بيشتر سازها را آزمايش كرده بود، بيشتر سازها را مينواخت و اصطلاحي داشت به عنوان اهلي كردن. مثل اينكه يك حيوان، خانگي نيست و تربيت نشده است، ميگيريد و با زحمت زياد آن را عادت آموخته و تربيت ميكنيد. صبا اصطلاح اهلي كردن را براي سازها به كار ميبرد. وقتي با يك ساز خيلي كلنجار ميرفت و ميتوانست بنوازد ميگفت اهلي شد ولي به هر حال هيچكس نميتوانست تمام سازها را بنوازد و خوب هم بنوازد، به همين دليل مجبور شد يك يا حداكثر دو ساز را به عنوان ساز اصلي خودش انتخاب كند و از بين آنها سهتار و ويولن را انتخاب كرد و به نظر من استادي ايشان در هر دو ساز ويولن و سهتار يكسان و در بالاترين سطح و بالاترين حد تصور ولي من ويولن ايشان را واجد ارزشهاي به خصوصي ميدانم كه در سهتارشان نيست و گويي كه اصلا نبايد اين دو را قياس كرد. حال اينكه چرا اين دو ساز را استاد صبا انتخاب كرد از هوشمندي ايشان بود، يكي با ماهيت كششي و ديگري با ماهيت غيركششي يعني مضرابي است و هر دو از سازهايي هستند كه سيمها با خرك از روي صفحه چوبي عبور ميكنند نه صفحه پوستي مثل كمانچه يا تار كه مشكلات كوك را ايجاد ميكند. استاد صبا با هوش فوقالعادهاي كه داشتند، سازهايي را انتخاب كردند كه كمترين گرفتاري كوك را داشته باشد و بتوان ايدههاي موسيقي را راحت روي آنها پياده كرد.
صبا از معلمان و اساتيد خارجي هم آموخت؛ از آموختن نتخواني و نتنويسي نزد يك استاد روسي گرفته تا آموختن قطعات موسيقي كلاسيك اروپايي نزد سرژ خوتسيف و... تاثير معلمان و اساتيد خارجي صبا بر هنر وي چه بود و از سويي آشنايي او با موسيقي بينالملل چه تاثيري بر آثار او گذاشت؟
واقعا نميدانيم تاثير اساتيد كلاسيك اروپايي روي صبا چه بوده است چون نه يادداشتي در اين باره از ايشان مانده و نه مصاحبهاي كردهاند كه گوياي اين نكته باشد، ولي به هر حال تاثيري كه گذاشته بود، اين بود كه ايشان به قول مرحوم استاد روحالله خالقي، آن روش نامنظم شلوغي كه همدورهايهاي ايشان يا قديميها از روي كمانچه مستقيما روي ويولن پياده كرده بودند، ترك كند و براي ويولن ايراني اصول و قواعد و خوانش كلاسيك تاسيس كند؛ يعني زيباييشناسي خاصي براي ويولن ايراني درست كند كه بسيار هم موفق بود. اين شيوه نواختن ويولن ايراني در زمان خودش به عنوان شيوه بسيار رايج و شيوه ممتاز محسوب ميشد يعني آشنايي با عظمت تكنيك ويولن غربي باعث نشد كه صبا دچار خودباختگي شود يا اينكه از روي لجبازي و عناد به سنتهاي قديمِ خودش پناه ببرد، هيچكدام از اين كارها را نكرد. ايشان هم بينش بسيار روشني نسبت به ميراث گذشته موسيقي خودش و هم ذهني واقعا نقاد و نكتهبين، جستوجوگر و شناسنده قوي در موسيقي كلاسيك اروپايي داشت و سعي كرد كه از امكانات اجرايي و تكنيكهاي نوازندگي ويولن در موسيقي كلاسيك اروپايي به نفع نوازندگي ويولن ايراني و ارتقاي آن استفاده كند. از بين استادان فرنگي مقيم ايران كه روي ايشان تاثير داشتند، ميتوان از سرژ خوتسيف نام برد كه نوازنده و معلم ممتازي بود همچنين خانم تينا مانتوفل مهاجر روسي كه در ويولن كلاسيك براي آقاي صبا استادي كردند.
آقاي صبا شاگردان زيادي داشتند، كداميك از شاگردان ايشان بيشترين تاثير را از صبا گرفته بودند؟
هر كدام از شاگردانش تاثير خاصي گرفتند كه يك جنبه از صبا در وجودشان بود، مثلا نظم، دقت و علاقه به ثبت دقيق را به آقاي پايور انتقال دادند كه بعدها بزرگترين استادِ سنتور دوره خودش شد، ذوق زيباييشناسانه آزاد و رها و عشق به ادبيات ممزوج به موسيقي ايراني را به آقاي علي تجويدي انتقال دادند، رنگآميزي زيباي ويولن و آن وزن متين آرشه روي سيمها به نظر من بيشتر از همه به مرحوم حبيبالله بديعي و جناب رحمتالله بديعي انتقال پيدا كرده كه البته اين دو هيچ نسبتي باهم ندارند، جز شباهت نام فاميلي؛ حس ارتباط عميق با درونمايههاي كشف نشده و زيباييهاي خلاقانه مبتني بر رديف را بيشك بيش از همه به استاد حسن كسايي انتقال دادند، روحيه پژوهشگري و تحقيق را به آقاي پايور و همين طور به زندهياد دكتر لطفالله مفخم پايان كه بيشترين كتابهاي استاد صبا را ايشان چاپ كرده است، انتقال دادهاند؛ تمركز عميق درونگرايانهشان روي ملوديها و آهنگسازي را به همايون خرم و رديفنوازي و تمركز روي سهتار را به داريوش صفوت انتقال دادند. جالب اينجاست كه استاد صبا در برخي سازهايي كه خودشان نوازنده ماهري نبودند، تكنيكهاي خيلي عالي بلد بودند يا حتي ابداع كرده بودند كه آنها را به افرادي كه مستعد بودند، انتقال ميدادند؛ مثلا استاد صبا نوازنده حرفهاي تنبك نبودند اما شيوهاي كه مبدع و آغازكننده تنبك در موسيقي كلاسيك ايراني يعني جناب استاد حسين تهراني ارايه كردند و ما آن را به عنوان سبك تهراني ميشناسيم در واقع به تصريح خود استاد تهراني سبك صبا است، يعني ابداعات و ابتكاراتي بود كه صبا براي نوازندگي تنبك وضع كرده بود و دنبال شاگرد مستعدي بود كه انتقال دهد. خلاصه اينكه ايشان به تنهايي يك مجموعه فرهنگي و فرهنگساز بزرگ بودند.
آيا بنياد يا فردي به گردآوري آثار منتشرنشده آقاي صبا كوشيده است و اصلا آيا چنين امكاني وجود دارد؟
ايشان آثار منتشرنشده دارند كه بخشي از آنها خوشبختانه نزد استاد فرامرز پايور محفوظ مانده؛ الان به جاي امني انتقال پيدا كرده كه رونويسي مجدد شده و به چاپ برسد. بخش ديگري دست مجموعهداران خصوصي است، بخشي هم نزد شاگردان ايشان است كه همه فوت كردهاند و الان نزد خانوادههايشان است اگر حفظ كرده باشند، مجموعه يادداشتهايشان هم چه منتشرشدهها و چه منتشرنشدهها به همراه مجموعه كاملي از مقالات و يادداشتهاي صبا نزد بنده هستند كه حدود 25 سال پيش جمعآوري كردم و قصد انتشارشان را داشتم كه با ناملايمات زيادي مواجه و از چاپشان منصرف شدم و الان هم در كشوهاي من ماندهاند.
اگر بخواهيد مهمترين تاثير صبا بر موسيقي ايران را تشريح كنيد، آنها كدامند؟
نوعي زندهسازي مجدد. من فكر ميكنم صبا نقشي را در موسيقي ايران داشت كه سعدي با تاليف گلستان و بوستان در ادبيات ايران داشت؛ يعني صبا براي ويولن در موسيقي ايراني يك زبان فاخر سليس تاسيس كرد، سهتار را از اصليترين مقام خودش و از روحانيترين و درونگرايانهترين منظري كه ممكن است بشود نواخت، به صدا درآورد. آموزش را به شرافت و امتياز خيلي بالايي رساند و مهمتر از همه با وجود خودش انسانيت را به معاصران و حتي به نسلهاي بعد خود آموخت. وقتي ما از صبا صحبت ميكنيم از مجموعه بسيار نفيسي صحبت ميكنيم كه از مهارت، دانش و بينش هستيشناسي و رافت، عطوفت و انسانيت بيمرز تشكيل شده است. اين خصلت برجستهاي بود كه شايد بعضي از همدورهايهاي صبا هم كم و بيش داشتند ولي هيچكس به ابعاد صبا تمام اين خصوصيات را نداشت، به همين دليل هم به نظر خيليها و از جمله بنده صبا بزرگترين موسيقيدان ايران در سده معاصر و موسيقيدان بدون جانشيني است. در واقع ميتوانم بگويم كه حرف و سخن و موشكافي در مورد صبا سالهاي سال ميتواند ادامه داشته باشد، چون اين مرد و هنرش با همه عمر كوتاهش گنجينهاي بود كه هنوز از هفت خانه گنجش يك خانه هم بهطور كامل باز نشده است و اميدوارم باز شود.
هم بينش بسيار روشني نسبت به ميراث گذشته موسيقي خودش و هم ذهني واقعا نقاد و نكتهبين، جستوجوگر و شناسنده قوي در موسيقي كلاسيك اروپايي داشت و سعي كرد كه از امكانات اجرايي و تكنيكهاي نوازندگي ويولن در موسيقي كلاسيك اروپايي به نفع نوازندگي ويولن ايراني و ارتقاي آن استفاده كند. از بين استادان فرنگي مقيم ايران كه روي ايشان تاثير داشتند، ميتوان از سرژ خوتسيف نام برد كه نوازنده و معلم ممتازي بود همچنين خانم تينا مانتوفل مهاجر روسي كه در ويولن كلاسيك براي آقاي صبا استادي كردند.
آقاي صبا مامور شدند به رشت بروند براي اينكه رشت آن موقع از لحاظ تمدن و فرهنگ و افراد كتابخوان و فرهيخته و همچنين انجمن فرهنگي هنري، تئاتر و انتشار كتاب و روزنامه غني بود. طوري كه آن زمان ميگفتند رشت دروازه اروپاست. البته بوشهر و تا حدي تبريز هم همين طور بودند، ولي رشت خيلي شاخص بود. ايشان رفتند رشت براي اينكه مردم آنجا بسيار كمتر درگير تعصبات و بسيار پذيراي موسيقي بودند و مدرسه عالي موسيقي ميتوانست در آنجا رشد كند.