اگر ما هم نفهميم آنها ميفهمند
مهرداد احمديشيخاني
اين چند روز من هم مثل بسياري ديگر از اين اتفاق كه رسانه ملي باعث و بانياش بود و سبب شد كه مردم دستهدسته و گروهگروه به صفحه اينستاگرامي ايافسي هجوم ببرند تا خواستهشان را در فضايي غير آنچه در كشور ميگذرد جستوجو كنند، غمگين بودم و از اينكه آنچه در اينجا ميگذرد، تشويق تام و تمامي است براي اينكه مردمانمان رضايتشان را در جايي ديگر بيابند، برايم بسيار سنگين بود، از اينرو ميخواستم مثل بسياري ديگر در نكوهش اين رفتار متوليان چيزي بنويسم و بگويم چرا با دست خود و با تمام توان مردم را به سوي بيگانه هل ميدهند، اما صبوري كردم و با خود گفتم آيا ميشود در چنين رخداد تلخي نكته مثبتي هم يافت و به جاي نكوهش كساني كه اهميتي به اين نكوهشها نميدهند و چنانكه تاكنون بوده، پس از اين هم كار خودشان را خواهند كرد، نكتهاي پيدا كنم كه نشانهاي از اميد با خود داشته باشد يا خير؟ از آنجايي كه وضعيت به وجود آمده، سرشار از عصبانيت و اندوه از اين همه ناديده گرفتن خواسته مردم بود، يافتن نكتهاي مثبت دشوار مينمود، اما محال نبود. براي همين سعي كردم جواب خود را در گذشته تاريخي خودمان جستوجو كنم و در آن بخشي از هويت گذشتهمان كه در حوزه علاقه خودم يعني زبان فارسي است، جوابش را بيابم. زبان و به خصوص شعر فارسي پس از حمله مغول و در دورهاي كه زمانهاي سخت را از سر ميگذراند، فرصت باليدن را در سرزمينهاي ديگر جستوجو كرد و مانند دانههاي گياهان كه همراه باد در هر سو پراكنده ميشود تا زمين مناسب رشد و نمو را بيابد، به دنبال خاك تازه در سرزمينهاي ديگر پراكنده شد. شايد مناسبترين زمين براي چنين بذري، شبه قاره هند بود كه فرصت باليدن و شكوفايي شگرفي را براي زبان و ادب فارسي فراهم كرد و شاخه شعر فارسي روييده در آن سرزمين به درختي تناور تبديل شد كه ما امروز آن را با نام سبك هندي ميشناسيم و گل سرسبد آن، بيدل دهلوي كه از نامش هم پيداست كه از كدام سرزمين است و به گمان بسياري از دانايان ادب فارسي، همچون استاد معزز همه ما استاد شفيعيكدكني، بعد از حافظ، بزرگترين شاعر همه اعصار در شعر فارسي است و هر چه و هر كه بعد از بيدل دهلوي آمده، در جايگاهي به مراتب پايينتر از او قرار دارد.
در اين سالها، بارها و بارها و در يادداشتهاي متعدد از اين گفتم كه هر شبكه، سايت و رسانهاي كه به زبان فارسي به راه ميافتد، حتي اگر به صراحت براي ضربه زدن به جامعيت واحدي يگانه به نام كشور ايران هم كه كارش را آغاز كرده باشد، در بطن خود بر يك واقعيت اساسي بنا شده است، «اهميت زبان فارسي» و همانگونه كه اين زبان فارسي بود كه بعد از 900 سال از حمله اعراب و اسلام آوردن ايرانيان و از بين رفتن كشوري به نام ايران، دوباره ايران را از نو بنا نهاد كه اگر زبان فارسي با حمله اعراب از بين رفته بود، ديگر ايراني از نو شكل نميگرفت، تا امروز به وجودش بباليم و ارس ارس كردن اردوغان كاممان را تلخ كند و ياد تركمانچاي بيفتيم، راه افتادن اين همه شبكه فارسي زبان در دورهاي كه به هر دليلي، متوليان امور، مخاطبانشان را به سوي آن شبكهها ميرانند تا خواستهشان را در آنجا بيابند، آنچه فراتر از اين اتفاق ميبينم، اهميت يافتن هر روز بيشتر زبان فارسي است. زباني كه محدوده مخاطبانش نه فقط در مرزهاي جغرافيايي امروز زباني كشور ما كه فراتر از مرزهاي ماست و مخاطباني چندين برابر در وراي مرزهاي سياسي ـ جغرافيايي امروز و در محدوده هويتي گستردهتر زبان فارسي در كشورهاي ديگر دارد. همان مخاطباني كه بخش وسيعي از آنها همچون بخش بزرگي از مخاطبان داخلي، از سوي رسانه ملي ناديده گرفته ميشوند و در جهاني كه داشتن مخاطب براي هر رسانهاي داراي اهميت است، گيريم كه رسانه داخلي ما به هر دليلي اين اهميت را ناديده ميگيرد ولي ديگران كه نميتوانند از سر داشتن مخاطب بگذرند. گيرم كه رسانه ما اهميتي ندهد كه آنچه پخش ميكند يك نفر مخاطب دارد يا ميليونها مخاطب، ولي براي جايي مثل ايافسي كه اين موضوع مهم است كه در عرض 3 روز مخاطبانش 30 برابر شوند و حتي اگر ما از درك اين موضوع عاجزيم، آنها كه معناي داشتن مخاطب و اهميت آن را ميفهمند.