• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4825 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۶ دي

گشتي در خيابان‌هاي كرونايي شهر با نفر اول مسابقه زنان راننده تاكسي

ترمز پيش پاي آسيب ديدگان

آيدا مطلق

 

«شب يلدا تند تند درخواست سفر مي‌آمد. من ساده پيش خودم فكر مي‌كردم به خاطر كرونا درخواست‌ها كم شود اما اين طور نشد. اسنپ هم جايزه گذاشته بود؛ اگر 36 مسافر ببريم 140 هزار تومان هديه بگيريم كه من گرفتم. همان شب طرف پاسداران دخترخانم جواني را سوار كردم كه آشفته به سمت ماشينم مي‌دويد. گفتم چي شده، چرا گريه مي‌كني؟ گفت چند وقتي است با مردي آشنا شده‌ام كه امشب به خانه دعوتم كرد كمي كه گذشت سعي كرد مرا اذيت كند. برق‌ خانه‌اش رفته بود و درها را هم قفل كرده بود. نمي‌دانم كليدها را از كجا پيدا كردم و فرار كردم. گفتم چرا وارد خانه كسي كه نمي‌شناسي مي‌شوي؟ چرا اصلا با هر كسي هم‌كلام مي‌شوي؟ گفت پدر ندارم؛ دلم محبت‌هايي از جنس مردانه مي‌خواهد. كلي نصيحتش كردم، آرامش كردم، نيم ساعتي در خيابان چرخاندمش تا گريه‌هايش بند بياييد و آرام شود.» 
اين‌ صحبت‌هاي مريم موسي است؛ زني 40 ساله‌. يك زن مثل تمام زن‌هاي 40 ساله‌اي است كه دور و بر خود مي‌بينيد. با ظاهري عادي و چشماني سبز رنگ كه منتظر است كسي در خيابان‌هاي بي‌رحم شهر كمكي از او بخواهد. 
مريم 5 سال است كه در اسنپ كار مي‌كند و 20 سالي هست كه رانندگي مي‌كند. با تمام فشارهايي كه جامعه به او وارد كرده اما او سعي مي‌كند از خودش و فرزندش مراقبت كند. مي‌توانست خودش هم آسيب ديده باشد اما به هر ضرب و زوري كه شده، زندگي را به دندان كشيد و گليمش را از آب بيرون آورد و حالا هم مثل كسي كه لايه‌هاي زيرين و ناديده جامعه را خوب مي‌شناسد تا جايي كه از دستش بربيايد جلوي آسيب ديده‌ها ترمز مي‌كند:«يك ‌بار ديگر اتفاق مشابه ماجراي شب يلدا افتاد. وسط خيابان، دختر خانمي را از ماشين پرت كردند بيرون. مسافر داشتم اما نتوانستم ببينم دختري گوشه خيابان افتاده و من دارم با خيال راحت رد مي‌شوم. سوارش كردم و به خانه‌اش رساندم. متاسفانه به او هم تجاوز كرده‌ بودند.»
مريم آرزو داشت معلم شود اما دست روزگار او را از آرزو و رشته تحصيلي‌اش دور كرد:«فوق ديپلم مربيگري دارم و 5 سالي مربي مهدكودك بودم. 2 سال هم در روزنامه آسيا مشغول به كار بودم كه توقيف شد و از كار بيكار شدم. بعد از آن مدت كوتاهي در يك شركت كار كردم اما مدام پيشنهادهاي بي‌شرمانه‌اي مي‌شد، من هم رها كردم. با وجود پسر كوچكم نمي‌توانم جايي مشغول كار شوم بالاخره بچه است ديگر يك روز دندان درمي‌آورد و تب مي‌كند، يك روز جور ديگر، نمي‌توانم تند تند مرخصي بگيرم. به خاطر همين اسنپ براي من خوب است. هر وقت كار داشته باشم فوقش درخواست مسافر را قبول نمي‌كنم.» 
مريم از مسوولان اسنپ خواهش مي‌كند با توجه به اينكه تعداد زنان سرپرست خانوار در اين شركت تاكسي‌راني زياد نيست از آنها كميسيون نگيرد يا كميسيون كمتري بگيرد و در صورت امكان به آنها وام بدهد. او خود به تمامي معنا اهل كمك به ديگران است:«بعضي وقت‌ها مسافري دم در خانه‌هاي بزرگ و اعياني مي‌گيرم كه بعد متوجه مي‌شوم نظافت‌چي است، كرايه نمي‌گيرم. در اين روزهاي سخت بايد هواي همديگر را داشته باشيم. اتفاقا بعد از چنين اتفاقاتي بيشتر مسافر مي‌گيرم. انگار خدا مي‌بيند و از آن يكي دست پس مي‌دهد.»
به هر حال شب باشد يا روز روشن سوار كردن مردي غريبه دلهره‌ به جان يك زن مي‌ريزد، مريم در اين باره مي‌گويد:«مسافر آقا كه سوار مي‌كنم از آينه وسط به پشت نگاه نمي‌كنم و از آينه‌هاي بغل كمك مي‌گيرم. با جذبه پشت فرمان مي‌نشينم و كسي جرات نمي‌كند چيزي بگويد ولي خب اتفاق افتاده كه مزاحمت تلفني ايجاد كنند، من هم شماره‌شان را بلاك مي‌كنم و تمام. از طرف ديگر مرداني را هم سوار كرده‌ام كه ديده‌اند صبح زود، آفتاب نزده درخواستشان را قبول كرده‌ام به خاطر همين 5 يا 10 تومان بيشتر كرايه داده‌اند. چند بار دم صبح آقايي درخواست زد و من قبول كردم. بار سوم كه سوارش كردم به من گفت چرا اينقدر كار مي‌كني؟ گفتم بچه كوچك دارم بايد خرجش را بدهم و پول جمع كنم خانه‌اي بخرم. 
گفت من برايت وام مي‌گيرم به شرط اينكه براي پسرت بيشتر وقت بگذاري. نيمي از سال ايران زندگي مي‌كند و نيمي از سال امريكا. الان هم دارم پول جمع مي‌كنم تا هر وقت به ايران آمد، پولش را پس بدهم. من با كمك اين مرد يك واحد آپارتمان توي پرديس پيش‌خريد كردم كه هنوز آماده نشده. مردانگي اين مرد براي من خيلي عجيب بود. بدون اينكه حتي نگاه بدي به من داشته باشد اين لطف را در حق من كرد.»
همين طور كه پشت فرمانش نشسته و حرف مي‌زند، چند دقيقه يك ‌بار راننده‌اي از او آدرس مي‌پرسد. انگار آنها هم متوجه مي‌شوند تهران را مثل كف دست مي‌شناسد:«5 سال پيش قبل از اينكه طلاق بگيرم، همسرم در اسنپ ثبت‌نام كرد و مدتي مشغول كار شد اما هر چه درمي‌آورد خرج بنزين و جريمه و تصادف مي‌كرد؛ به خاطر همين خودم شروع به كار كردم. همسرم مرد خوبي بود ولي نمي‌توانست از پس زندگي متاهلي بربيايد. اواخر زندگي مشتركمان هم بيكار شده بود. توي كار دوخت و دوز كفش بود اما با وارد كردن جنس چيني او هم از كار و كاسبي افتاد.»
همين ‌طور كه مادري خانه‌دار باشي دلهره فرزندت آن هم در اين شرايط كرونايي خواب از چشمت مي‌گيرد چه برسد به اينكه بخواهي بيرون هم كار كني:«اوايل كرونا، پسرم را بغل نمي‌كردم، كنار مادرم مي‌خوابيد. به هر حال هر روز آدم‌هاي زيادي را سوار ماشين ‌مي‌كنم و دست به پول مي‌زنم. به خاطر همين الان ديگر نمي‌گذارم كسي صندلي جلو بنشيند، مي‌بيني وسط ماشين هم نايلون كشيده‌ام و بيشتر از 3 نفر هم سوار نمي‌كنم.»
مريم با پسرش، مادرش و برادرش زندگي مي‌كند. پدرش امسال به رحمت خدا رفته ولي حقوق بازنشستگي‌اش را براي همسرش باقي گذاشته اما به قول مريم آنقدر اين حقوق‌هاي بازنشستگي كم است كه بايد در كنارش كار كرد و كمك خرج بود:«توي مخارج خانه به مادرم كمك مي‌كنم از طرف ديگر خرج و مخارج بچه هم كم نيست؛ هفته‌اي 60 هزار تومان شيرخشك و ماهي 200 هزار تومان پوشك و... 
فقط قرص‌هاي ويتامين و تقويتي‌اش ماهي 200 هزار تومان مي‌شود. نمي‌خواهم چيزي كم داشته باشد. هر چه تلاش مي‌كنم فقط براي آسايش و رفاه اميرعباس است. بعد از به دنيا آمدنش مدام پيش مادرم بود تا من بتوانم كار كنم. اصلا به من وابستگي ندارد. به من مي‌گويد برو سر كار، كار كن. عادت نكرده من را در خانه ببيند. مادرم خيلي كمكم كرده اما دوست نداشتم اميرعباس دو تربيتي شود؛ چون من يكجور با او رفتار مي‌كنم و مادرم جور ديگر.»
هنوز خيلي از مردها باور ندارند كه زنان قانونمندتر و محتاط‌تر از آنها رانندگي مي‌كنند:«بعضي از آقايان كه سوار ماشين من مي‌شوند، مي‌ترسند چون فكر مي‌كنند زن‌ها رانندگي خوبي ندارند. مثلا پارسال قبل از كرونا خلباني را سوار كردم كه تا ديد راننده زن است، دستگيره را محكم چسبيد. خودش را منقبض كرده بود و با ترس به جلو نگاه مي‌كرد. بعد ديدم هر چه مي‌رويم آرام‌تر مي‌شود تا اينكه كم‌كم لم داد.  وقتي داشت پياده مي‌شد گفت من واقعا اعتمادي به رانندگي خانم‌ها نداشتم اما شما چقدر خوب رانندگي مي‌كني. راستش را بخواهيد همان سال اول كه اسنپ آمده بود بين خانم‌ها مسابقه‌اي گذاشت و من نفر اول شدم و 3 ميليون هديه گرفتم. توي اين 5 سال نزديك 7 ميليون جايزه از اسنپ گرفته‌ام. 
پارسال از زنان سرپرست خانوار 6 ماه كميسيون نگرفت؛ يعني هر چه درمي‌آورديم براي خودمان بود. امسال هم 3 ماه از پرداخت كميسيون معاف شديم. مثلا اگر روزي 200 هزار تومان دربياوريم 70 يا 80 هزار تومان آن براي كميسيون اسنپ مي‌رود.»
مريم يك زن است مثل همه زنان ديگر با هزار و يك مشكل. او مي‌توانست بخشي از آسيب ديده‌هاي اين شهر باشد اما نه تنها نشد بلكه تبديل شد به زنجيره‌اي از انسان‌هاي خوب كه دست يكديگر را مي‌گيرند و مراقب مردم در كوچه و خيابان هستند.

 


بعضي از آقايان كه سوار ماشين من مي‌شوند، مي‌ترسند چون فكر مي‌كنند زن‌ها رانندگي خوبي ندارند. مثلا پارسال قبل از كرونا خلباني را سوار كردم كه تا ديد راننده زن است، دستگيره را محكم چسبيد. خودش را منقبض كرده بود و با ترس به جلو نگاه مي‌كرد. بعد ديدم هر چه مي‌رويم آرام‌تر مي‌شود تا اينكه كم‌كم لم داد.  وقتي داشت پياده مي‌شد گفت من واقعا اعتمادي به رانندگي خانم‌ها نداشتم اما شما چقدر خوب رانندگي مي‌كني. راستش را بخواهيد همان سال اول كه اسنپ آمده بود بين خانم‌ها مسابقه‌اي گذاشت و من نفر اول شدم و 3 ميليون هديه گرفتم. توي اين 5 سال نزديك 7 ميليون جايزه از اسنپ گرفته‌ام. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون