برجام، نخستين امتحان بايدن
اشكان هادي
جو بايدن، رييسجمهور آينده ايالاتمتحده امريكا فعاليت خود به عنوان سكاندار كاخ سفيد را از ابتداي بهمن ماه آغاز خواهد كرد و پس از 4 سال پرچالش، امور اجرايي سياست امريكا را به اردوي دموكراتها خواهد آورد. اين سياستمدار كهنهكار كه دو دوره معاونت رياستجمهوري و 3 دوره رياست كميته روابط خارجي سنا را در كارنامه خود دارد، دولتي را تحويل خواهد گرفت كه درگير مسائل بسياري در داخل و خارج از كشور است. مسائلي همچون بحران در روابط با اتحاديه اروپا،كانادا، مكزيك و چين، بحران كنترل نامطلوب ويروس كرونا و به تبع آن بحران اقتصادي و رشد بيكاري، رشد پديده نژادگرايي پس از قتل جورج فلويد و تبديل اين مساله به بحران اجتماعي.
تصميمات جنجالي دولت ترامپ جدا از مفيد يا غيرمفيد بودن براي سياست ايالاتمتحده، تاثيرات جهاني گستردهاي نيز داشت. مانند تصميم افزايش 25 درصدي تعرفه بر كالاهاي چيني صادر شده به امريكا با هدف كسري تجارت مستقيم دو كشور كه اين تصميم در باب رابطه اقتصادي با اتحاديه اروپا، مكزيك و كانادا نيز اتخاذ شد. انتخاب موارد صادق در اين تصميم ترامپ، با نگاه به سياست داخلي صورت گرفته بود تا به حمايت از اقتصاد داخلي به خصوص در ايالات كنتاكي، آيوا و فلوريدا ختم شود. اما آنچه از نتيجه انتخابات 2020 مشاهده ميشود نشاندهنده شكست سنگين ترامپ در تحقق اين هدف است. ادعاي تلاش در جهت تحقق صلح جهاني، مهمترين ركن استمرار نظم جهانياي بود كه از سال 1945توسط فرانكلين روزولت بنا شده بود. در اين مدت ايالات متحده با اين ادعا در ابعاد نظامي، ديپلماتيك و هژمونيك به استيلاي بر كشورها و بعضا به استعمار آنها در مناطق مختلف جهان دست زده بود تا از اين طريق بتواند منافع ملي خود را خارج از مرزهاي ملي محقق كند. اما جايگزيني شاخصه اقتصاد به جاي شاخصههاي نظامي، ديپلماتيك و هژمونيك آن هم به شكل كاملا غيراصولي يعني با بهرهگيري از ابزارهاي تحريم، تعرفه گمركي، مالياتي و امثال آن، تصميم اشتباهي بود كه جز به خطر انداختن نظام اقتصادي بينالمللي هيچ ثمره ديگري نداشت. چرخش تئوريك سياست خارجي ايالات متحده درقبال خاورميانه تصميم ديگري بود كه نه تنها به تحقق منافع ايالاتمتحده ختم نشد بلكه به آشوب، درگيري و تنشهاي خاورميانه افزود.پشتيباني تسليحاتي از كردهاي سوريه علاوه بر تيرگي روابط واشنگتن و آنكارا منجر به جبههگيري مستقيم اردوغان در برابر اكراد سوريه و تركيه شد و اين ماجرا نهايتا به لشكركشي نظامي تركيه به شمال سوريه ختم شد. حتي با نگاهي وسيعتر ميتوان اذعان كرد كه نقش جنجالي تركيه در مناقشات ميان آذربايجان و ارمنستان نيز يكي از مهرههاي دومينويي است كه اردوغان در برابر تصميمات غيراصولي ترامپ به راه انداخته است. اما شايد عجيبترين تصميم ايالاتمتحده در زمان رياستجمهوري ترامپ، خروج از برجام باشد. تصميمي كه عرف روابط بينالملل را زير پا گذاشت و در منافع مشترك ميان اروپا و ايالات متحده درقبال ايران تضاد ايجاد كرد. البته بايد توجه داشت اين تصميم ترامپ برخلاف تئوري سياسي حاكم بر سياست خارجي ايالات متحده نبوده است. امريكا از دو تئوري اصلي در سياست خارجي خود پيروي ميكند، ثبات مبتني بر چيرگي و اصل قدرت. ثبات مبتني بر چيرگي تاكيد دارد بر تامين نيازهاي مادي سازمانهاي شكلدهنده نظم جهاني از سوي ايالات متحده و البته بهرهوري خارج از عرف اين كشور از ساير كشورهاي عضو در اين سازمانها. اصل قدرت نيز بر امتيازگيري به شيوههاي مختلف از ساير كشورها مبتني است،گاه به صورت اعمال سياست واقعگرايي تدافعي و گاه به شكل پيگيري سياست واقعگرايي تهاجمي. اين برنامه از دهه 40 قرن گذشته شكلدهنده سياست خارجي ايالاتمتحده بوده و بر اين اساس نگاه كاخ سفيد به سازمانها، قراردادها و حتي قطعنامههاي بينالمللي، مبتني است بر امتيازگيري و زماني كه يكي از اين عوامل به امتيازگيري از كشورها ختم نشود ايالاتمتحده نيز دليلي براي حضور و پايبندي به آنها براي خود متصور نيست. اين اتفاق در موضعگيري اين كشور درقبال پيمان تجاري اقيانوس آرام، پيمان اقليمي پاريس، توافق همپيماني دو سوي اقيانوس اطلس، پيمان تجارت آزاد امريكاي شمالي، يونسكو و ناتو مشهود است. به همين ترتيب است كه نبايد موضعگيري مشابه ايالاتمتحده درقبال قطعنامه 2231 شوراي امنيت را موضعي خاص قلمداد كرد زيرا اين رويداد نيز مانند مواردي كه ذكر شد، تابع سياستهاي 80 سال اخير اين كشور است. جو بايدن به خوبي ميداند پرونده ايران يكي از مهمترين و ميتوان گفت حساسترين مسائلي است كه به شدت ميتواند بر اعتبار او در صحنه بينالمللي تاثيرگذار باشد. او كه در موضعگيريهاي پيش از پيروزي در انتخابات رياستجمهوري نيز خود را موافق بازگشت كشورش به توافق برجام طبق قطعنامه 2231 شوراي امنيت نشان داده بود، هماكنون با چالشي برابر است كه در يك سوي آن تروييكاي اروپايي، شوراي امنيت سازمان ملل، روسيه و چين قرار دارند و در سوي ديگر آن كشورهاي حاشيه خليجفارس و رژيم صهيونيستي. او بايد ميان اين دو طيف يكي را انتخاب كند؛ انتخابي ميان اصول، قوانين و عرف بينالملل و منافع مالي حاصل از رضايتمندي كشورهاي نفتخيز عربي. شايد يكي از مهمترين امتيازهاي بايدن در تصميمسازي در باب برجام، تجربه دوره رياستجمهوري باراك اوباما و دونالد ترامپ و موضعگيري متفاوت آنها در قبال برجام باشد. او و ساير تصميمسازان سياست خارجي امريكا به خوبي ميتوانند رابطه ميان توافق با ايران و كاهش تنش در منطقه غرب آسيا را مورد سنجش قرار داده و بهترين گزينه را انتخاب كنند. اما نبايد فراموش كرد بايدن در اين مسير خطير با سد بزرگي به نام جمهوريخواهان كنگره نيز مواجه است و بايد نظاره كرد كه آيا او ميتواند به كاهش تنش ايجاد شده توسط ترامپ ميان ايالات متحده و ايران كمك كند يا خير.پژوهشگر مسائل بينالملل