بشنويد و بنگريد
محمد خيرآبادي
حدود ۱۰ سال پيش در پروژه احداث بخشي از تونل متروي تهران در يك شركت پيمانكاري كار ميكردم. شركتي وابسته به يكي از موسسات دولتي كه به احتمال زياد برنده شدنش در مناقصه بدون توصيه و سفارش ممكن نبود. حوالي همين دي ماه بود كه در آن پروژه مشغول به كار شدم. مهندسي جوان بودم با 5-4 سال سابقه كار. تقريبا به كارم وارد بودم و حقوقم نه زياد بود و نه كم. يك ميليون تومان در سال ۸۹ عدد كمي نبود،
هر چند زياد هم نبود. يكي، دو سال از متاهل شدنم ميگذشت و با همين حقوقي كه برايم تعيين شده بود، ميتوانستيم با همسرم زندگي نسبتا مناسبي داشته باشيم. دي ماه گذشت و اولين صورتوضعيت پروژه را كه خودم در دفتر فني تهيه كرده بودم با رقمي نزديك به ۲۵۰ ميليون تومان از مشاور و كارفرما تاييد گرفتم. اما نه حقوق من و نه حقوق هيچيك از پرسنل كارگاه در آن ماه پرداخت نشد. بهمنماه هم گذشت و چون كار اجرايي پيشرفت بيشتري داشت، توانستيم صورتوضعيت پر و پيمانتري تهيه كنيم، اما باز هم حقوقي نگرفتيم. اواسط اسفند هم گذشت و يك روز رييس كارگاه، چند تا از پرسنل را به اتاقش فراخواند. من هم يكي از آنها بودم. داستان از اين قرار بود كه شركت مبلغي عليالحساب درنظر گرفته و توصيه كرده بود براي شب عيد بين پرسنلي كه بيشتر نياز دارند تقسيم شود. رييس كارگاه از همكاران سابقم بود و خودش من را به اين پروژه دعوت كرده بود. روحيهام را ميشناخت. با لحني كه شرمندگي در آن قابل تشخيص بود، به من گفت مبلغي كه شركت درنظر دارد به هر فرد پرداخت كند
۲۰۰ هزار تومان است. از من پرسيد آيا ميخواهم دريافت كنم؟ چند لحظه فكر كردم، گفتم نه و آمدم بيرون. آن سال شب عيد سختي داشتيم. ديدن مغازههاي
پر زرق و برق عذابمان ميداد. براي اينكه بتوانيم لباس نويي بخريم و در ايام نوروز به شهرستان برويم به ديدن پدر و مادرم، مجبور شدم در هفته آخر سال، بعد از كلي اين در و آن در زدن، از يكي از موسسات اعتباري ۳ ميليون تومان وام با بهره بسيار بالا بگيرم. آن روزها هر طور بود، گذشت. داستان پروژههاي بعدي و شركتهاي بعدي هم دستكمي از اين داستان نداشت. من و امثال من، همكارانم و دوستانم، سالها با حقوق معوقه، تعديل نيرو و نبود بيمه و شرايط مناسب، دست و پنجه نرم كردهايم. اين يادآوري خاطره از اين جهت بود كه اگر مسوولي، وزيري، وكيلي، كارفرمايي، مديرعاملي يا رييسي اين چند خط را ميخواند به پرسنل، مهندسان و كارگراني كه حقوقشان عقب افتاده فكر كند. آدمهاي زيادي زندگيشان بر اثر اين حقوق معوقه نابود شده. آدمهاي زيادي سلامتيشان ازدست رفته چون منتظر بودند پولي به دستشان برسد و بهموقع به پزشك مراجعه نكردند. آدمهاي زيادي درس خواندهاند و به زحمت كار پيدا كردهاند، ازدواج كردهاند و بچهدار شدهاند و زندگيشان به حقوق آخر ماه وصل است. من نميدانم چرا اين سايه سنگين سياست روي همه چيز افتاده؟ چرا با كارگري كه چند ماه حقوق نگرفته، درد و رنج سرتاپايش را گرفته و به ناچار فريادش به آسمان ميرود، برخورد سياسي ميكنند؟ من نميدانم مسوولين چقدر درد كارمند و كارگر را درك ميكنند؟ اما از هر مسوولي كه اين چند خط را ميخواند درخواست ميكنم براي حقوق معوقه پرسنل و كارگران فكري كند. تقاضا ميكنم مطالبه بحق آنها را سياسي نكنند. اگر از آن ۲۵۰ ميليون تومان صورت وضعيت ۱۰ سال پيش، ۵۰ ميليون حقوق پرسنل در نيامد، فكر ميكنم دليلي جز سوء مديريت و فساد يا بيتوجهي و بيدردي وجود نداشت. آيا ظلم به زيردست، پا روي اخلاق گذاشتن و رعايت نكردن حقالناس، شاخ و دم دارد؟ آقايان مدير و آقايان مسوول، اگر حقوق پرسنل را ندادهايد، شما را به خدا شب با خيال راحت سر روي بالش نگذاريد. صداي كارگران و آه و فريادشان را بشنويد و به اوضاع و احوال زيردستانتان نگاه كنيد. اگر قدرت داريد و اگر نفوذ داريد، براي مقابله با فساد و راه انداختن كار خرجش كنيد نه براي برخورد با كارگران. حقوق كارگران را بدهيد و به اعتراضشان گوش كنيد. با آنها برخورد سياسي نكنيد. به چيزي به نام انسان فكر كنيد كه گوشت و پوست و خون دارد و فكر و احساس. به مسووليت و وظيفه انساني خودتان فكر كنيد.