نقد فيلم روزهاي نارنجي با رويكرد نشانهشناسي انتقادي
آبان در جدال ميان مهرانه زيستن و آذرين زيستن
راضيه فيضآبادي
روزهاي نارنجي، درباره چالشهاي دوام آوردن يك زن در مناسبات اقتصادي گفتمان مردسالار است. آبان زني است كه براي كار در جامعه مردسالار با مشكلات زيادي روبهرو است و نبايد در برابر تمام كارشكنيهاي ديگران كم بياورد، اما آبان در نارنجيترين روزها، خود تبديل به اهرمي براي بازتوليد و تثبيت گفتمان مردسالار ميشود. او براي كار روي باغ يعقوب، كارگران زن غيربومي فصلي را به كار ميگيرد. كارگران «زن غيربومي فصلي»، اين هر سه وجه توصيفي كارگران، تاكيدي بر «ديگري» انگاشته شدن انسانهايي دارد كه براي كار و دريافت مزدي حداقلي به آنجا آمدهاند. زن هستند و به خاطر زن بودن و محدوديتهاي تحميل شده به آنها، به لحاظ شغلي، جايگاه متزلزلي دارند. غيربومي هستند و نگاه كارگران بومي منطقه به آنها در حكم ديگري مزاحم است. فصلي هستند و داراي موقعيتي ناپايدار. رفتار آبان با آنها تفاوت محسوسي با آنچه گفتمان مردسالار انجام ميدهد، ندارد. اولين مواجهه آبان با آنها، ابتداي فيلم در مينيبوس اتفاق ميافتد: دوربين، تنها آبان را در قاب ميگنجاند و زنان كارگر فصلي فقط صدايشان شنيده ميشود و تنها سنشان است كه براي آبان مهم است. آنها مخاطب آبان نيستند. او به آنها نگاه ولي با راننده صحبت ميكند. تمام زنان، در خانهاي كوچك سكونت داده ميشوند كه براي رفتن به دستشويي بايد در صف بايستند. خانهاي كه سرد است و آبان به گرمايي كه نيست بياعتناست. آنها فرصت اعتراض براي دريافت دستمزد ندارند. او تاب تحمل شنيدن اين اعتراضها را ندارد. شخصيت آبان در فيلم، شخصيتي قوي معرفي شده است، بنابراين دور از انتظار نخواهد بود كه بتواند بخشي از حقوق آنها را پرداخت كند. ولي او از همان منطقي سود ميجويد كه يعقوب با همان منطق، قسط اول خود را به آبان پرداخت نميكند و عجيب اينجاست كه ما براي هيچ كدام از اين زنها متاثر نخواهيم شد. فيلم، اين دسته از انسانها را در مركز توجه خود ننشانده است، بلكه تمركز ما را فقط بر ظلمي جلب ميكند كه از سوي جامعه به آبان تحميل ميشود. آبان در جامعهاي زندگي ميكند كه زن در آن «ديگري» است و او براي رهايي از ديگري بودن و دوام آوردن در اين جامعه، هر چه بيشتر از زنبودگي دور و به مردبودگي نزديك ميشود و فيلم، اين پديده را با رفتارهاي كليشهاي مردانه مانند پنچرگيري، رانندگي وانت و ... بازنمايي ميكند. آبان، تنها با دور شدن از زنبودگي ميتواند در سازوكارهاي اقتصادي جامعه خود نقش ايفا كند. زندگي زناشويي او نيز به همين دليل، صحنه جدالي پيچيده است. شايد به دليل حفظ تعادل است كه مجيد، روحيه مراقبتي بيشتري دارد و سويه زنانه درونش بسيار بيشتر از آبان مجال بروز پيدا كرده است. مجيد، براي دل خودش كار ميكند. تنها فضايي كه در خانه آنها زندگي جاري است، آكواريوم كوچك مجيد است با ماهيهاي رنگارنگ و آبي زلال؛ باقي خانه در تاريكي و سكوت است. همين فضاي گفتماني در مقياسي وسيعتر، در كل فيلم هم جاري است. فضاهاي فيلم تقسيم شده است به موقعيتهاي شهري بيرنگ و خالي از روابط انساني (مانند بازار ميوه و تربار، سولههاي ميوه، بنگاه و ...) و موقعيتهايي كه به زيبايي حس زندگي را القا ميكنند (مانند صحنههاي چشمنواز باغهاي پرتقال، زنان با لباسهاي رنگي و خنده و شوخي آنها)؛ صحنههايي كه بر تقابل آشكار بين زندگي مشتاقانه و زندگي آزمندانه تاكيد بيشتري ميكنند. دوربين در بسياري از صحنهها، پشت سر آبان حركت ميكند. اين راهبرد تصويري، حس كنشگري، شجاعت و پيشرو بودن او را به بيننده القا ميكند. در گفتماني كه تنها مردان ميتوانند متصف به اين صفات باشند، آبان نماينده زناني است كه گهگاه نظم گفتمان مسلط را به چالش ميكشند. دوربين نه ثابت است كه نشاندهنده وضعيت باثبات جهان برساخته فيلم باشد و نه روي دست است كه با تكانهاي محسوس و گاهي دلهرهآور، فضا را به شدت متلاطم جلوه دهد. دوربين تكانهاي آهسته و نرم دارد، حركتهايي كه اگر به آن دقت نكني شايد هيچ وقت متوجه آن نشوي. لازمه فهميدن حركت آهسته دوربين، آگاه شدن به آن است. از ميان زنان كارگري كه براي آبان كار ميكنند، فيروزه، مريم و زري شخصيتهايي هستند كه در پيرنگ داستان نقش دارند. فيروزه زني است كه بيست سال براي آبان كار كرده است. آبان (و همچنين ما به عنوان تماشاگر) هيچگاه نميفهمد آيا او با مجيد رابطه عاشقانهاي پيدا كرده است يا نه، ولي تنها با ديدن نشانههاي اندكي او را اخراج ميكند. ارزشهايي كه آبان با تكيه بر آنها اين تصميم را ميگيرد، همان ارزشهاي گفتمان مسلط مردسالار است كه به ظاهر او عليه آن شوريده است. همچنين درباره مريم نيز به شكل مشابهي تصميم ميگيرد. زماني كه صداي اعتراض مريم به گوش ديگر كارگران ميرسد، آبان او را حذف ميكند و اين كار را با توسل به شوهر متعصب مريم انجام ميدهد. گو اينكه آبان هر زماني كه به نفعش باشد به ارزشهاي اين گفتمان مردسالار پايبند است. زري را هم به دليل رفتاري نامتعارف و نابهنجار (اعتياد) رانده است و به حريم شخصي و روابط خصوصي او تجاوز ميكند. در نهايت اين زنان، همان كساني هستند كه گاه و بيگاه آماج رفتارهاي تندخويانه آبان قرار ميگيرند. از سوي ديگر، رفتار آبان با مجيد نيز بسيار سلطهگرانه و قيممآبانه است. نگاهي ابزاري به او دارد و رفتاري تحقيرآميز. مجيد نقشي در تصميمات آبان ندارد و اساسا هيچ نظري از او پرسيده نميشود. آبان حتي حاضر نيست كه روي كمكهاي مجيد حساب كند. تصوير نيز به درك اين مناسبات كمك ميكند مثلا دوربين، دست مجيد را روي پشتي صندلي آبان نشان ميدهد كه با هزار ترديد راه به سوي شانهاش نمييابد و خشك همانجا كه هست ميماند. لحظات خلوت آنها در خانه، سرد است و بياحساس. ما از آنچه در زندگي آنها گذشته است چيزي نميدانيم، فقط اشارههايي ميشود به اينكه آبان قبلترها براي كاظم كار ميكرده و روزي از بالاي درخت به زمين ميافتد كه همين باعث نابارورياش ميشود. اين اشارهها، بهانههاي موجهي براي رفتار آبان به دست ما به عنوان بيننده نميدهد. در پايان فيلم، آبان بعد از فهميدن رابطه مبهم بين مجيد و فيروزه، انگار تازه متوجه از دست دادن چيزهايي شده كه در زندگي داشته است. فيروزه را اخراج ميكند و در ميان فريادهاي فيروزه، با پاهايي در گل مانده، به سختي به سوي باغ پرتقال ميرود. براي اولين بار است كه پرتقالها را ميبيند، لمس ميكند، نگاهشان ميكند. در خانه به ماهيها غذا ميدهد. در آيينه خودش را نگاه ميكند. كنار اجاق گاز منتظر جوش آمدن آب ميايستد و در يك كلام گريزي به «زنبودگي»اش ميجويد. فيلم دلايل كافي براي اين اتفاق به دست نميدهد. چه چيز موجب اين تحول دروني آبان شده است؟ نميفهميم مجيد كه با ناراحتي خانه را ترك كرده بود، چه شد كه در انتهاي فيلم كنار آبان نشسته است؟
سخن آخر اينكه، اگر صداهاي در حاشيه به بهانه تفاوتهاي جنسيتي و قوميتي يا نابرابريهاي اجتماعي و معيشتي مورد توجه قرار نگيرند و صداي آنها شنيده نشود، تحول اجتماعي صورت نخواهد پذيرفت. اگر چه فيلم تلاش ميكند ساختارهاي متاثر از گفتمان مردسالارانه و الزامهاي فرهنگي و اقتصادي آن را محل ترديد قرار دهد، اما از سوي ديگر آبان به مثابه فردي كه ميتوانست نقشي در به چالش كشيدن اين ساختارها داشته باشد، در بازتعريف و تثبيت گفتمان مسلط مشاركت ميكند. سوالي كه بعد از تماشاي فيلم ذهن را درگير ميكند، اين است كه چه فرقي ميكند كه آبان زن باشد يا مرد؟