تاملي بر انيميشن «روح» اثر پت داكتر
عليه لحظهباوري
احسان آجورلو
سينما در عصر امروز به شدت در تلاش است تا خود را از دام يك صنعت سرگرميساز صرف خارج كرده و به حوزه انديشه ورود كند. البته اين امر و تلاش بيشتر در هاليوود قابل ملاحظه است. سينماي اروپا و شرق سالهاست كه از وجوه سرگرمي سينما چشم پوشيده و در حوزه انديشه فعاليت ميكنند. به همين دليل نيز مورد توجه انديشمندان حوزه علوم انساني قرار ميگيرند. حال اين خلأ كه هاليوود مورد توجه محافل روشنفكري نيست، سبب شده تا كمپانيهاي بزرگ فيلمسازي تا حدي براي بقاي وجوه هنري خود به سمت حوزه انديشه در آثار خود متمايل شوند. اين امر حتي به كمپانيهاي انيميشنسازي نيز سرايت كرده است. انيميشن ديگر هنر يا ژانري سينمايي براي كودكان تلقي نميشود. هر چند در لايه ظاهري روايتگر داستاني براي سرگرمي و آموزش براي كودكان است اما در زيرلايههاي خود مخاطب بزرگسال را نيز به انديشه واميدارد. انيميشن «روح» در همين دسته قرار ميگيرد. انيميشني كه اين روزها مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفته و توجهها را به خود معطوف كرده است.
پت داكتر، كارگردان انيميشن كه پيشتر به خاطر انيميشنهاي «بالا» و «درونِ بيرون» با استقبال خوب منتقدان مواجه شده بود در روح تا حدود زيادي در تلاش بوده تا فضايي نظير اثر قبلي خود درونِ بيرون را بازسازي كند. در اين امر نيز تا حدود بسيار زيادي موفق عمل كرده است. هر چه در اثر پيشين او تلاش داشت مكانيسم احساسات را بازسازي و نمايان كند در روح تلاش ميكند درباره ملال داستاني را مطرح كند. از اين نظر او به سراغ مفهومي رفته كه به شدت در فلسفه اواخر قرن بيستم مورد كنكاش و بحث قرار ميگيرد. شروع توفاني انيميشن نيز اين ايده را به درخشانترين وجه ممكن برملا ميكند. كشمكش داستاني بين دو شخصيت كه در دو سوي محور بيم و اميد به زندگي هستند براي بروز ملال جالب توجه است. اين انتخاب زماني بسيار جالبتر ميشود كه شخصيت جو در تمام زندگي خود يك شكستخورده است و از اين شكست و ناديده گرفته شدن رنج ميبرد. اما حال فرصتي دارد كه شايد مورد توجه قرار گيرد. اميد او به همين فرصت است. تا شكستهاي خود را جبران كند. از طرفي شخصيت 22 كاملا با زندگي و موقعيت انساني مشكل دارد و آن را يك امر بيهوده ميداند. اما زماني انيميشن روح قابل تامل ميشود كه جو آن فرصت طلايي را به دست ميآورد و پس از آن اتفاق خاصي رخ نميدهد. اين ملال پس از موفقيت نقطه طلايي انيميشن روح است. يك ايده درخشان انتقادي كه تمام نظريات موفقيت و پيشرفت سرمايهدارانه را به چالش ميكشد. براي درك بهتر اين لحظه ميتوانيم از شوپنهاور فيلسوف مشهور به فيلسوف رنج و ملال كمك بگيريم.
شوپنهاور بر اين باور است كه علت تمام تلاشهاي ما نارضايتي يا كمبودهاي ماست و تا زماني كه اراده يا نفس ما خشنود نشود، رنج ادامه خواهد داشت. اراده، اصل و قاعدهاي مخرب و منشأ رنجي بيپايان است، تلاشي پس از رضايتمندي. اما اين رضايتمندي ديري نخواهد پاييد زيرا پايان رنج اول، شروع كوششي دوباره است. دقيقا مانند تاثير بحث جو و خانم نوازنده ساكسيفون در مقابل كلوپ موسيقي. اين كوشش و تلاش بيپايان در همه جاي عالم مشاهده ميشود و به شيوههاي گوناگون به مانع برميخورد. همواره در حال كشش و مبارزه است و در نتيجه رنج ادامه مييابد. بنابراين رنج پاياني نخواهد داشت زيرا اين رنج از اساس هدفمند نيست و زماني كه شخص به هدف خود برسد، رنج از پي آن ميآيد. هدفي چون رضايتمندي غيرقابل دسترسي است. همان امري كه جو در تمام طول داستان در پي آن است. منشأ هر گونه ارادهورزي يك نياز است. برآورده شدن خواسته اراده به اين نياز پايان ميدهد. اما همچنان دهها نياز و ميل ديگر باقي ميمانند كه برآورده نشدهاند بنابراين اشتياق براي برآورده شدن آن نيازها همچنان ادامه دارد. حال آنكه رضايت از برآورده شدن يك ميل زمان كوتاهي دوام ميآورد. بنابراين هيچگونه رضايت نهايي وجود نخواهد داشت. به اين ترتيب تا زماني كه ذهن ما آكنده از خواستهها، اميال و ارادهورزي باشد به آرامش نخواهيم رسيد. شوپنهاور معتقد است براي كسي كه در تلاش براي به دست آوردن چيزي است تا آن كس كه از چيزي ميگريزد، در اشتياق و يا ترس به سر ميبرد. ملال افزونتر است. زماني هم كه ارادهورزي در اثر ارضاي يك نياز براي مدت كوتاهي متوقف شود يك خلأ عميق بر وجود انسان چيره ميشود. در تمامي اين حالتها آرامش از ذهن و آگاهي گرفته ميشود. از آنجا كه اراده ضرورتا كوششي بيپايان است، تمامي رضايت نسبي و گذرايي كه توسط فرد تجربه ميشود به زودي به ملال تبديل شده و نقطه شروعي مجدد خواهد بود. زيرا پس از برآورده شدن اولين خواسته، ديگر چيزي وجود ندارد كه فرد به آن بپردازد. پس به دنبال هدف جديدي ميگردد و تلاش و رنج براي رسيدن به آن هدف دوباره سر برميآورد. در واقع در اين موقعيت، كل هستي براي انسان ملالآور ميشود.
طبق اين نظر حقيقتِ زندگي سراسر رنج و ملال خواهد بود بنابراين شخصيت 22 و اعتقادش كاملا صحيح مينمايد. او با همين نظر قرنها توانسته بود بزرگان هر حوزه را ناكام گذارد. از مادر ترزا تا يونگ و كوپرنيك ياراي مقاومت در برابر اين ايده حقيقي را نداشتند. اما سرازيري انيميشن دقيقا در همين لحظه درخشان آغاز ميشود. طبق همين ايدئولوژي پايان داستان بايد به اين صورت باشد كه جو به جهان آخرت رهسپار شود و 22 نيز با درك بهتر ملال از زندگي جو هيچوقت به زمين نرود. اما همچنان نگاه صنعت سرگرمي و پايان خوش هاليوودي اين اجازه را به داستان نميدهد. بنابراين اين ايده درخشان با يك ايده محافظهكارانه عرفان پستمدرني كه از لحظات زندگي لذت ببر، كنار گذاشته ميشود. انيميشن روح هر چه تا نقطه عطف دوم داستان با رويكردي دقيق و انتقادي پيش ميآيد به يكباره در پرده سوم تمام دستاورد خود را به باد فراموشي ميسپارد و به ذات هاليوودي و سرمايهدارانه خود برميگردد.