روايت ويليام برنز از مذاكرات محرمانه تهران- واشنگتن:
ايرانيهايي كه به عمان آمده بودند از تغيير استقبال ميكردند
كتاب «گفتوگوهاي پشت پرده» نوشته ويليام جوزف برنز و ترجمه آرمين منتظري آبان ماه سال 1398 از سوي انتشارات كتابسرا چاپ و منتشر شد. «ايران» بخش قابلتوجهي از اين كتاب را به خود اختصاص داده است. 33 سال حضور فعال ويليام برنز در عرصه سياست خارجي ايالات متحده امريكا او را به صندوقچهاي از خاطرات سياسي معاصر تبديل كرده است. ويليام برنز نخستين رويارويي با هيات مذاكرهكننده ايران در مذاكرات محرمانه عمان در سال 1391 را اينگونه روايت ميكند:
صبح روز دوم، هوا گرم و مرطوب بود. براي قدم زدن صبحگاهي از اقامتگاه خارج شدم. هواي به شدت گرم بيرون هيچ كمكي به برطرف كردن ناخوشي ناشي از پرواز طولاني نكرد. سالم به همراه رييس دربار سلطنتي و رييس سازمان اطلاعات عمان به اعضاي هر دو هيات خوشامد گفتند و ما وارد اتاق گفتوگوها شديم. از اين اتاق منظره كامل دريا قابل رويت بود. با خاجي و ديگر همكارانش دست دادم كه عبارت بودند از رضا زبيب، مديركل امريكاي شمالي در وزارت خارجه، داوود محمدنيا از وزارت اطلاعات، نمايندگان سازمان انرژي اتمي ايران، مترجم متبحر هيات ايراني و افرادي كه هميشه فكر كردهام شنوندگاني بودند كه گفتوگوهاي ما را ضبط ميكردند. ما پشت ميز در مقابل هم نشستيم. آنقدر وزن تاريخ روابط دو كشور بر سرمان سنگيني ميكرد كه فرصتي براي لذت بردن از منطقه دريا نداشتيم. مقامات عماني كه در سوي ديگر ميز نشسته بودند چند جمله مبني بر خوشامدگويي بر زبان آورده و اتاق را ترك كردند. در اين هنگام سكوتي سخت بر جلسه حكمفرما شد.
سكوت را شكستم و از خاجي خواستم چنانچه تمايل دارد سخنش را آغاز كند. او اما توپ را به من پاس داد. اين رفتار خاجي نشان داد ايرانيها بيشتر به ماموريت شناسايي آمدهاند. سخنان اوليه كوتاهي مطابق با آنچه رييسجمهوري در آخرين جلسه اتاق عمليات كاخ سفيد مطرح كرده بود بر زبان آوردم. سعي كردم محترمانه و در عين حال صريح سخن بگويم. آن نشست براي هر دوي ما اهميت داشت؛ فرصتي نادر دست داده بود تا بتوانيم بهطور خصوصي مستقيما با هم حرف بزنيم. شك نداشتيم كه اين گفتوگو دشوار خواهد بود. اگرچه هيچ كدام از ما قصد نداشتيم انگشت اتهام به سمت ديگري گرفته و او را نصيحت كنيم اما شكي نبود كه نسبت به هم سوءظن داشتيم. ارتباط ناپيوسته و غير قابلتوجيهي ميان نياز ايران براي برخورداري از انرژي صلحآميز هستهاي و عدم شفافيت اين برنامه وجود داشت. ايران بيش از اندازه به قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد بياعتنايي ميكرد. در اينجا بار ديگر پيام اوباما به آيتالله خامنهاي را تكرار كردم؛ ايالات متحده امريكا قصدي براي پيگيري سياست تغيير رژيم ايران را ندارد اما مصمم است از دستيابي ايران به سلاح هستهاي جلوگيري كند. اگر قرار باشد اميدي براي رسيدن به راهحلي ديپلماتيك بر سر موضوع هستهاي وجود داشته باشد، ابتدا ايران بايد نگرانيهاي جامعه جهاني را درك كرده و آنها را رفع كند.
عنصر كليدي براي پيشرفت ديپلماتيك در موضوع هستهاي ايران اين است كه تهران گامهايي اساسي در مسير اعتمادسازي بردارد و به جامعه جهاني ثابت كند برنامه هستهاي صلحآميزش در مسير تلاش مخفيانه براي توليد سلاح هستهاي قرار نخواهد گرفت. در ادامه گفتم اگر ايران آماده انجام اين كار باشد، ما هم آماده بررسي اين موضوع خواهيم بود كه ايران چطور ميتواند برنامه غنيسازياش را در چارچوب يك توافق جامع هستهاي، ادامه دهد. در پايان سخنانم نيز به شك و ترديدهايي كه در پايتختهاي دو طرف وجود دارد اشاره كرده و گفتم خودم هم با بخشي از ترديدها موافقم اما اگر فتواي رهبر عالي ايران درخصوص سلاح هستهاي حقيقتا جدي است بنابراين يافتن راهي ديپلماتيك و اثبات نادرست بودن ترديدها نبايد كار سختي باشد. ما كاملا آماده هستيم اين مسير را بيازماييم.
همانطور كه من سخن ميگفتم، خاجي و همكارانش گوش كرده و يادداشت بر ميداشتند. در برخي مواقع نگاههاي سردي به من كردند و گاهي هم سر تكان ميدادند اما حرفهايم را قطع نكردند. ايرانيهايي كه به عمان آمده بودند از تغيير استقبال ميكردند و رويهشان كاملا با رويه هيات ايدهآليست و انسدادگراي جليلي در مذاكرات با گروه 1+5 متفاوت بود. خاجي و همراهانش ديپلماتهاي باتجربه و حرفهاي بودند. تغيير در شيوه مذاكره ايرانيها و جديتشان كاملا آشكار بود.
وقتي حرفهايم تمام شد خاجي عنان سخن را به دست گرفت. لحن سخنانش بسيار حساب شده بود. حتي وقتي كه فهرست طولاني و قابل پيشبيني شكايات ايران از امريكا را قرائت ميكرد هم بسيار محتاطانه و حساب شده سخن ميگفت. به شدت از قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل، ترور دانشمندان هستهاي ايراني و تاكيد علني امريكا بر عبارت «همه گزينهها روي ميز است» انتقاد كرد. او به بازگشت امريكا به سياست قديمي «هويج و چماق» در مقابله با ايران، اعتراض كرده و صدايش را بالا برده و گفت: «ايرانيها خر نيستند!»
كاملا مشخص بود هيات ايراني سخنان هشدارآميز مرا درباره غنيسازي يادداشت كردهاند اما آنها انتظار داشتند سخنان ديگري نيز بشنوند. خاجي تاكيد كرد ايران «به هر قيمتي» از «حق» خود براي برخورداري از چرخه كامل سوخت هستهاي از جمله غنيسازي، دفاع خواهد كرد. ما درباره اين مساله با هم بحث كرديم و من تصريح كردم در معاهده ان.پي.تي «حق» غنيسازي اورانيوم به صراحت نيامده است. مشكلي كه ايرانيها با سرسختيشان براي خود ايجاد كرده بودند اين بود كه جامعه جهاني نسبت به قصد و نيت آنها به شك افتاده بود. جامعه جهاني مطمئن نبود ايران خواهان برنامه صلحآميز هستهاي است يا ميخواهد يك برنامه هستهاي نظامي را دنبال كند و وظيفه ايران بود كه اين شك و ترديد را برطرف كند. تاكيد مداوم بر حق و حقوق خيالي، كمكي به ايران نميكرد.
بعد از جلسه اوليه، نخستين گفتوگو از سري گفتوگوهاي خصوصي و دو به دو را با خاجي برگزار كردم. خاجي رفتاري دوستانه داشت و در عين حال محافظهكار بود. او به خوبي به اين مساله واقف بود كه در نهايت دو به دو با هم سخن خواهيم گفت. خاجي تقريبا با حالتي محزون درخواست كرد امريكا حق ايران براي غنيسازي را بپذيرد و تاكيد كرد بدون پذيرش اين حق كار دشوار خواهد شد.
دو روز آينده نيز تقريبا با بحث مداوم بر سر همين موضوع گذشت. عصرها به همراه خاجي در محدوده باشگاه افسران قدم ميزدم و جيك و ديگر همكارانم گفتوگوهاي مشابه با هيات ايراني را ادامه ميدادند. در اين مرحله نوعي ناسازگاري شناختي قدرتمند ميان هياتهاي دو طرف وجود داشت كه تا پايان گفتوگوها بر جاي خود باقي ماند. ايرانيها با لحني كه نشان از غرور شكستهشان داشت اصرار داشتند مساله هستهاي يك سوءتفاهم بزرگ بوده و آنها هيچ خلافي مرتكب نشدهاند و هرگز به سوي ساخت بمب قدم برنداشتهاند. آنها معتقد بودند كاملا براساس قوانين بينالمللي رفتار كردهاند. آنها معتقد بودند تحريمها غيرعادلانه است و بايد برداشته شوند. ما هم با قاطعيت پاسخ ميداديم كه ايرانيها در مذاكرات هستهاي به موفقيتي دست نمييابند مگر اينكه بپذيرند اعتبار ادعاهايشان از دست رفته و بايد براي جلب اعتماد اقداماتي صورت دهند؛ نه تنها امريكا، بلكه جامعه جهاني به سخنان شفاهي ايرانيها اعتماد ندارند. در سوم ماه مارس، در آستانه پايان يافتن آخرين نشست، من و جيك به صراحت به ايرانيها گفتيم ادامه گفتوگوهاي مخفي، بيش از اين، ديگر معنا ندارد مگر اينكه آنها قدمهاي محسوستري در مسير اعتمادسازي بردارند. انتظارات ايرانيها حقيقتا غيرواقعگرايانه بود؛ گويي آنها اساسا در باغ نبودند و عزم جزم جامعه جهاني درباره برنامه هستهاي ايران را نميديدند.