اندر شب گلوي او ببريدند
مرتضي ميرحسيني
نامش احمد و دومين امير از سلسله اميران ساماني بود و كمي بيشتر از 6 سال حكومت كرد. نوشتهاند زودرنج و تندخو بود و از آن حزم و صبري كه لازمه فرمانروايي است بهره چنداني نداشت. بعد از مرگ پدرش امير اسماعيل به تخت امارت نشست و هرچند برخي مورخان به بيكفايتي توصيفش ميكنند، او بود كه قلمرو دولت ساماني را هم به ري و هم در سيستان گسترش داد. اما در درگيري با شورشيان شمال ايران كه دوباره اتحاديهاي از خاندانهاي كوچك و بزرگ محلي و سادات علوي شكل داده بودند كاري از پيش نبرد. ابتدا يكي از سردارانش را با سپاهي كوچك به جنگ در آن نواحي فرستاد كه كاري عملا بيفايده بود و بعد خودش با اين نيت كه «خاك طبرستان به بخارا برد» با سپاهي 40 هزار نفري از پايتختش بيرون زد.
دو منزل از بخارا دور نشده بود كه در شهر كوچكي به نام فِربر (بين رود جيحون و شهر بخارا) گويا به دست غلامانش كشته شد (چنين روزي از سال 292 خورشيدي).
راستش انگيزهها و علل و عوامل موثر در قتل او هرگز به درستي معلوم نشد و بحث درباره چرايي اين توطئه از حد گمانهزني فراتر نرفت. برخي ميگويند چون بسيار به زيردستانش سخت ميگرفت و از خطاها و تبهكاريهاي - ولو كوچك - آنان چشمپوشي نميكرد، شماري از آنها باهم دست به يكي و او را سر به نيست كردند. تحمل عدالت او براي زيردستان ستمكارش ناممكن بود و آنان اميري را كه «حسابكش و مراقب بر امور» باشد و زيردستانش را به گناهي كوچك تنبيه كند نميخواستند. شب قتل به عمد از آوردن شير بزرگي كه هر شب در ورودي خوابگاه امير ميبستند «غفلت» كردند و هر كدام از مردان وفادار به او را هم به بهانهاي از آنجا دور نگه داشتند.
به قول گرديزي مورخ «پس اندر شب چندي از غلامان او اندر آمدند و گلوي او ببريدند.»
عبدالحسين زرينكوب در كتاب تاريخ مردم ايران مينويسد: «در اينكه درباريانش به نحوي در قتل او دست داشتهاند ظاهرا جاي ترديد نيست و چنان مينمايد كه در اين مورد تحريك كساني از امرا و اكابر كه از مراقبت شديد او در جزييات امور ناخرسند بودهاند عامل عمدهاي بوده باشد.
به هر حال در دربار او بدون شك نارضايتيهايي وجود داشت و رفتار امير با عم و با بعضي سردارانش موجب دشمنيها بود در حق او و دلسرديها.»
البته برخي ديگر ميگويند شايد قتل او كار يكي از هواداران فرقه زيديه – كه با سادات علوي طبرستان همدلي داشت – بوده باشد يا شايد توطئه جمعي از سرداران سپاهش كه هيچ تمايل و انگيزهاي براي جنگ در شمال ايران نداشتند و با سياست پرهزينه سامانيان براي حفظ تسلط بر آن نواحي مخالف بودند. زيرا بيشتر اين هزينه را خود اين سرداران ميپرداختند. امير احمد ساماني را بعد از مرگش امير شهيد لقب دادند و عده زيادي از كساني را كه مشكوك به دخالت و نقشآفريني در توطئه قتل بودند دستگير و بيشترشان را هم به سختي مجازات كردند. جاي او را نيز به بزرگترين پسرش نصر كه فقط 8 سال داشت دادند و به اين ترتيب امارات موروثي خاندان ساماني همچنان در شرق جهان اسلام تداوم يافت.