نقدي بر فيلم «تا ابد» به كارگرداني اميد امين نگارشي
سردرگمي شخصي بين شوخي و جدي
آريو راقب كياني
فيلم «تا ابد» به نويسندگي و كارگرداني اميد امين نگارشي ميخواهد با درونمايهاي كه در ابتدا براي تماشاگر نشانهگذاري ميكند يعني قبح ذاتي رباخواري، نيت خود را ساخت فيلمي اخلاقگرا اعلام كند. اما براي وظيفهاي كه براي خود محول ساخته است، نه ميتواند خود را به فضيلتي برساند و نه ميتواند در دوراهيهاي لايتناهي كه سر راه خود قرار داده است، نتيجهگرايانه برخورد كند. بنابراين مساله اين فيلم كه نقد رباخواري است نه به چالش كشيده ميشود و نه قصه فيلم روندي را طي ميكند كه اجازه فاجعهسازي از اين موضوع را پديد آورد. در نتيجه پرسشهايي دمدستي كه در فيلم مطرح ميشود را ميتوان در قالب همان پاسخهاي سادهانگارانه كاراكترها، همانند ايشان به حال خود رها كرد. حتي تقليدهاي فيلم در ساخت فضاهاي خيالانگيز در جغرافياي هپروتآور فيلم با نورپردازيهاي غيرمتعارف و القاي فضاي سرد با عناصر بصري نامتجانس، دليلي ميشود كه فيلمساز در يك سردرگمي شخصي بين شوخي و جدي گرفتنها دغدغهاش است. فيلم «تا ابد» از لحظههايي تشكيل شده است كه با چيدن آنها در كنار هم نميتوان حتي از اين نظر نيز به يك سينماي فرمگرا رسيد. رابطههايي كه در ظاهر به قصد پل زدن بين متنهاي چند تكه فيلم است، قدرت ارايه يك فيلم هايپر لينك را ندارد. در نتيجه فيلم «تا ابد» از چند فيلم كوتاه به هم وصله شده تشكيل شده كه حلقه واصل آنها شبانهاي به روز نرسيده است؛ آدمهايي كه در اين زمان معين ممكن است كه در مكانهايي بيدليل با يكديگر ملاقات گذرا داشته باشند، حال ميخواهد سرويس بهداشتي پارك لاله باشد يا سيگار فروشي زير پل خيابان! تقاطعهاي تلاقي آدمهاي فيلم به يكديگر به قدري قراردادي و تصنعي است كه به راحتي ميتوان نتيجه حاصل را به صورت فصلبندي با توجه به حضور كاراكترها نمايش داد؛ ميخواهد نوبت به پخش فصل كاراكتر «علي» (با بازي مهرداد صديقيان) باشد كه دچار بيخوابي خودخواسته شده است يا ميخواهد نوبت به اكران فصل مربوط به كاراكتر «عباس» (با بازي بهرنگ علوي) باشد كه او نيز دچار خودزني انتخابي است يا قرار است زماني به فصل گروگانگيري كاراكتر «حنا» اختصاص داده شده باشد.فيلم «تا ابد» به اندازهاي مبتلا به ملغمهسازيهاي قصههاي بيسر و ته آدمهايش در مجمع الجزاير حوالي پارك لالهاش شده است كه نه محيطي ميتوان براي آن قائل شد و نه مساحتي. به تبع آن نه پتانسيل آن را دارد كه در چارچوبي مشخص، مخاطب را با خود در اين گشتزني شبانه همراه سازد و نه قابليت غرق كردن ذهن مخاطب در سطح كم عمق خود را دارد. گويي فيلمساز تنها ميخواسته كه چهار كاراكتر اصلي خود را در شب زماني در مكانمندي حوضچه كمعمقي به صيد خود در آورد. چيزي كه حاصل ميشود سينماي شهر فرنگ و از همه رنگي است كه آتشبازي به عنوان وجه مشترك تمامي روايتهاي خرد شده فيلم، نقش آمبيانس را دارد كه در اين ظلمات شبانه كمي رنگ و لعاب به بيرنگي انسانهايش تزريق كند. برآيند تمامي موقعيتسازيهاي قلابي فيلم نه چرايي چهره ساكن و رازآلود جوان ماشين شاسي سوار (با بازي ميلاد كيمرام) را مشخص ميكند و نه چرايي پرخاشگري چهره عرقريزان جوان پژوسوار (با بازي محسن كيايي) را و ميتوان گفت براي معرفي شخصيتها به تماشاگر به اندازه الصاق همين آشفتگيهاي ظاهري با سوژهسازي پول كفايت شده است. به همين صورت رمزگذاري و رمزگشايي فيلم از اين قرار خواهد شد؛ پول آرامش ميآورد و بيپولي تنش و بيخوابي و آوارگي! آسمان وانيلي فيلم «تا ابد» رئاليتهگرايي فيلم را نهتنها معماگونه نميكند، بلكه بسان عباس در مسابقه مچزني و علي در مسابقه شطرنج يك بازي از پيش باخته را براي كارگردان رقم ميسازند. اينكه فيلمساز علاقه دارد، آسمان تيره و گرفته شهرش را با سيارهها و قمر نزديك شده يا بيلبوردهاي عجيب و صورتكهاي غريب بر خلوتنشينان شهري تزيين كند، يك انتخاب شخصي محسوب ميشود، اما اينكه اين عمل سورئاليتهسازي به جنس فيلم بيايد، فازي بيتعادلي و غيرانطباقي را در پي دارد كه لحن فيلم را مثل شخصيتهايش دچار چند شخصيتي شده، آنسامبلگونه ميكند. بسترسازي محتاطانه سوررئاليستي براي محتوايي اينچنين رئاليستي، الگوي ساختاري فيلم را نه دايرهاي ميكند، نه حلزوني و نه داراي داستانهاي چند شاخه و چند لايه برگشتپذير به هم! تكليف كاراكتر «حنا» آزاد شده از بند قرار است بعدها با پدر شوهرش مشخص شود، دختر نيز راننده رباخواري كه زنش مرده را نيز بيهوا ميكشد، ثبت ركورد گينس علي به امان خدا سپرده ميشود، عباس زخم و زيلي ميشود كه همان چندرغاز مانده در جيبش را در پرسهزنيهايش بر باد دهد و ساك پول سي ميليون توماني كه به سر مقصد منزل نميرسد. اين خرده پيرنگها با خلق اين خرده آدمها ميتوانند «تا ابد» گوشي به دست در پارك لاله به دنبال قرض گرفتن پول در دوري باطل بدوند و بدوند!