موزهها و قرن جديد
رضا دبيرينژاد
در آستانه پايان يك قرن هستيم، قرني كه دستاوردهاي جديدي را به همراه داشته است و موزه يكي از دستاوردهاي آن براي كشورمان بود. اگرچه پيدايش موزه در ايران به پيش از آن برميگردد اما هيچ كدام از آن دو، سه موزه محدودي كه پديد آمدند جنبه عمومي نداشتند و پايدار نماندند. در آغاز اين قرن بود كه موزه نضج گرفت و به معناي امروزي پديدار شد و بعد از چند موزه به نقطه عطف و شناخته شده خود يعني موزه ايران باستان رسيد. بعد از آن شاهد رشد موزههاي مختلف بودهايم؛ در آغاز موزههاي باستانشناسي، مردمشناسي و حتي موزههاي آرامگاهي و وقفي و بعدها موزههاي علمي، دانشگاهي، خانه موزهها و محيطزيستي. اينك در آستانه 1400 خورشيدي شاهد حضور حدود هزار موزه در كشور در اشكال مختلف كه نهادهاي دولتي تا شهرداريها، دانشگاهها، سازمانهاي حاكميتي تا بخش خصوصي بنيانگذاران و صاحبانشان هستند. موزههاي ايراني در آغاز با هدف گردآوري و نگهداري ميراثهاي تاريخي، طبيعي و علمي ايران به وجود آمدند و به عنوان يك مطالبه مردمي از نهادهاي حاكميتي محسوب ميشدند تا به نمايندگي جامعه، موزه پديد آورند و ميراثها را كه نشاندهنده هويت يك شهر يا يك منطقه، قوم و با مليت است را نگهداري كنند و بعد در دسترس قرار دهند. اما حالا موزهها از مطالبه مردمي و وظيفه حاكميتي فراتر رفته و به يك امكان براي همه شهروندان تبديل شدهاند و بيش از آنكه يك نهاد معطوف به ميراثها و گذشته باشند يك نهاد خدماترسان هستند كه قابليتهاي مختلفي براي امروزه دارند. از اين رو بايد بپذيريم موزههاي ايران از منظرهاي مختلف نميتوانند بر تعريف و عملكرد گذشته بمانند و اگر موزههاي كوچك و خصوصي جديدي به وجود آمدهاند نميتوان آنها را با موزههاي بزرگ و حاكميتي قياس كرد.
در آستانه قرن جديد وقت آن است كه موزهها بهمثابه حاملان تاريخ و فرهنگ به بازنگري خود بپردازند و در اين بازنگري به موقعيت و شرايط جامعه ايران و حتي چالشها و بحرانهاي آن توجه كنند. آنها در آغاز بايد به تعريفي بومي و فراگير بپردازند كه همه گونهها و كاركردها و خواستهاي امروز موزهها را پاسخ گويد و از سوي ديگر براي قرن جديد چشماندازي تعريف كنند. شايد اينك فرصتي براي بلوغ موزه و موزهداري ايران باشد تا در اين بلوغ موزه را كه ناخودآگاه به سمت كثرت، اجتماعي شدن و كنشگري رفته است به شكل خودآگاهانه به سمت بهرهبرداري از فرصتها ببرند. واقعيت اين است كه موزهها نميتوانند با نگاه آغازين قرن به قرن نو وارد شوند و بايد هم در سطح كلان و هم سطح خرد به بازنگري تعريف، ماموريت و چشمانداز خود بپردازند. بايد نقصانهاي قانوني را جبران كرد و اين پديده رو به فزوني را به رسميت قانوني رساند، نگاهي نو به موجوديت موزه فصلي نو را براي آن رقم خواهد زد. اينك در پايان قرن، موزهها نشان دادهاند آن موزههاي آغازين قرن نيستند و اين دگرگوني، معناهاي بسياري را به همراه دارد پس بايد آن شعارهاي هميشگي و مكرر و آن قالبهاي مدنظر كه قصد يكسانسازي موزهها در اين ملك و همه ممالك و مقايسه پيوسته دارد كنار گذاشت. حالا وقت آن است كه با فهم خودمان و شرايطمان به موزه بپردازيم. فهمي كه به درون و گزارههاي آن نگاه دارد. موزههاي ايران بايد ميراث موزهداري گذشته را به گنجينه خود ببرند و افقي تازه ترسيم كنند.