با حضور رسول جعفريان، منصوره اتحاديه منصور صفت گل، محمد باقر وثوقي و ناصر تكميل همايون
نكوداشت احسان اشراقي، تاريخنگار عصر صفوي
«يك تاريخ علمي شفاف تاريخ دانشگاهي است و دولت براي دستيابي به نتيجه مطلوب بايد بر اين واحد تحقيقاتي سرمايهگذاري كند. بايد اين اعتماد ميان دانشگاه و افرادي كه قصد كمك در بخش تحقيقاتي تاريخ را دارند ايجاد شود. حال آنكه اكثر افراد ترجيح ميدهند با نهادهايي جز دانشگاه همكاري كنند.» اينها بخشي از سخنان رسول جعفريان، استاد تاريخ اسلام دانشگاه تهران در مراسم بزرگداشت احسان اشراقي مورخ دانشگاهي و از اساتيد برجسته تاريخ دانشگاه تهران است كه به تازگي در قالب يكي از شبهاي مجله بخارا با همكاري بنياد فرهنگي اجتماعي ملت، دايره المعارف بزرگ اسلامي، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، گنجينه پژوهشي ايرج افشار و انجمن علمي تاريخ دانشجويان دانشگاه تهران برگزار شد.
در ابتداي جلسه علي دهباشي شرحي از زندگي دكتر اشراقي ارايه كرد و گفت: «دكتر احسان اشراقي در سال 1307 در شهر قزوين متولد شد و تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در قزوين گذراند و هنگامي كه دانشسراي مقدماتي پسران تاسيس شد در آنجا به تحصيل ادامه داد و پس از دو سال با اخذ رتبه اول در بين شاگردان موفق شد تا براي ادامه تحصيل به دانشسراي عالي راه يابد و به تحصيلات خود ادامه دهد. در خرداد ماه سال 1328، موفق به اخذ ليسانس در رشته تاريخ و جغرافيا از دانشكده ادبيات شد و ليسانس ديگري با محتوي دروس تربيتي و آموزشي نيز از دانشسراي عالي دريافت كرد. در شهريور 1328 به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و با سمت دبيري عازم قزوين شد و بعد از دو سال به بندر انزلي و سپس تهران منتقل شد و با استفاده از فرصتهايي كه به دست آمد در رشته فوق ليسانس علوم و تحقيقات اجتماعي ثبت نام كرده و به تحصيل پرداخت. در سال 1340 با كسب درجه فوق ليسانس از دانشكده فارغالتحصيل شد و در سال 1342 با شركت در آزمون دكتراي تاريخ دانشگاه تهران در اين رشته پذيرفته و در سال 1347 موفق به اخذ دكترا شد. در همين سال بنابر پيشنهاد دانشگاه تهران و موافقت وزارت آموزش و پرورش به دانشگاه انتقال يافته و براي تدريس تاريخ به گروه آموزشي اين رشته معرفي شد. سال 1356 به سمت معاونت آموزشي دانشكده ادبيات تهران منصوب شد و تا سال 1359 در اين سمت خدمت كرد. در سال 1361 به درجه استادي توفيق يافت و سپس به عنوان مدير گروه تاريخ دانشكده منصوب شد و براساس آراي هيات علمي، مديريت گروه را به مدت 19 سال بر عهده داشت.
در ادامه جلسه منصوره اتحاديه، استاد پيشين تاريخ دانشگاه تهران و مدير نشر تاريخ ايران ضمن اشاره به تجربيات خود در گروه تاريخ دانشگاه تهران و همنشيني با اساتيدي چون عباس زرياب خويي، دكتر رضواني، محمدتقي دانشپژوه، منوچهر ستوده شيرين بياني، هما ناطق، به تجربه مشترك خويش در همكاري نگارش مقالهاي به عنوان «خطاهاي گوبينو» پرداخت و گفت: گوبينو با زبان فارسي آشنا بود و به ايران علاقه خاصي داشت و اكثرآثار خود را به ايران اختصاص داد ولي روي هم رفته نظر خوبي در مورد ايرانيان نداده است و با ديدي تحقيرآميز به آنها مينگرد. در واقع به نوعي نظري دوگانه دارد.
رسول جعفريان، استاد تاريخ اسلام دانشگاه تهران دومين سخنران اين نشست بود كه بعد از اشاره به تحقيقات دكتر اشراقي در زمينه صفوي پژوهي دانشگاهي به اهميت تحقيقات دانشگاهي در حوزه تاريخ سخنراني كرد و گفت: امروزه در ايران ما چهار نوع جريان تاريخي داريم: يك- جريان تاريخ نويسي دانشگاهي است كه به هر حال يك سنت 70 سالهاي است و فراز و نشيبهايي داشته است و دامنه وسيعي دارد كه در مراكز مختلف دانشگاهي چون مشهد، اصفهان، شيراز و... شاهد فعاليت در اين زمينه هستيم. دو- تاريخ حوزوي است كه در قم فعاليتهاي مستمري در اين زمينه انجام ميدهند و به چاپ مجله و كتاب و... ميپردازند و بيشتر تاريخ ديني را مدنظر قرار دادهاند كه البته گاهي اين بخش تاريخ را ناخواسته به سمت مسائلي ميكشانند. سوم- موسسات پژوهشي تاريخي است كه همانند دايرهالمعارف يا چندين موسسه وابسته ديگر كه حال به وزارتخانهاي وابسته هستند يا به ارگان ديگري و بخشهاي نيمه دولتي مثل ميراث مكتوب كه در اين حوزه هم كار ميكند. چهارم- جريانات فردي هستند. مترجمها و مولفان مختلفي كه در گوشه و كنار كشور، چه در تهران و چه در مناطق ديگر به فعاليت در اين زمينه ميپردازند. اين چهار جريان تحقيقاتي در زمينه تاريخي در كشور موجود است و حال بايد پرسيد چرا كميت جاي كيفيت را گرفته است؟
اينها باز ميگردد به توسعه نيافتگي ما و اينكه دانشگاهها نتوانستهاند به اين نياز پاسخ گويند و در كشور ما شايد نيازهاي كاذبي وجود دارد كه بخشي از اين تحقيقات پاسخگوي اين نوع افراد است. گرچه بسياري بر اين عقيده هستند كه اينها مربوط به دانشگاه نيست و دانشگاه يك مركز آموزشي صرف است. اما دانشگاه جمع قابل توجهي از اساتيد است و يك تاريخ علمي شفاف تاريخ دانشگاهي است و دولت براي دستيابي به نتيجه مطلوب بايد روي اين واحد تحقيقاتي سرمايهگذاري كند. بايد اين اعتماد ميان دانشگاه و افرادي كه قصد كمك در بخش تحقيقاتي تاريخ را دارند ايجاد شود. حال آنكه اكثر افراد ترجيح ميدهند با نهادهايي جز دانشگاه همكاري كنند.
در بخشي ديگر از اين نشست، منصور صفتگل، استاد تاريخ دانشگاه تهران در مورد وضع تاريخ و تاريخنگاري ايران و دكتر اشراقي سخناني را مطرح كرد: «به نظرم ميآيد براي فهم بهتر اهميت فعاليت علمي استاد اشراقي بهتر است به موضوع مهمتر كه وضع تاريخ و تاريخنگاري ايران است، توجه كنيم. در واقع دورهاي از تاريخ نگاري ما در ايران تا انقلاب مشروطه صورت ميگيرد و يك دوره ديگر از انقلاب مشروطه به بعد تداوم مييابد. تغييراتي كه در دوره جديد در وضع تاريخنگاري ايران ايجاد شد در حقيقت دستاورد مهم دوره تجدد جامعه ايراني بود و گمانم اين است كه فهم فعاليتها، آثار و تحقيقات استاداني همانند استاد اشراقي منوط به فهم اين تغييرات است كه در دوره تجدد اتفاق افتاد. يعني آن دسته از فعاليتهايي كه تاريخ را از يك فعاليت مبتني بر قواعد و اسلوبهاي قديم به يك رشته تخصصي علمي تبديل كرد. »
محمدباقر وثوقي، استاد تاريخ دانشگاه تهران ديگر سخنران اين نشست با اشاره به دورهبندي دانشگاهي تاريخ در ايران به جايگاه دكتر اشراقي در اين ميان اشاره كرد و گفت: نسل اول همزمان با تاسيس دانشگاه در 1313 بود و ايشان به نسل دوم تعلق دارند، نسل دومي كه خوشبختانه دوره كارشناسياش را در رشته جغرافيا و تاريخ گرفت و زبان علمياش زبان فرانسه بود كه در سال 1340 با تغيير اين نظام آموزشي از سالي واحدي به سالي ترمي موجب شد كه هم درسها گرايش واقعي خودش را پيدا كند كه متاسفانه اين ويژگيهاي بينرشتهاي كه به درستي آقاي دكتر صفتگل به آنها اشاره كردهاند كه در تدريس آقاي دكتر به چشم ميآيد، اين است كه وقتي ايشان تاريخ را از دو بعد جغرافيا و ادبيات مورد بررسي قرار ميدهند، دو وجه اساسي حيرتانگيز به آن ميدهند و وقتي شما سر كلاس ايشان مينشينيد، متوجه ميشويد كه فضاي اين سه بعدي تاريخ ميتواند چقدر شما را تحت تاثير قرار بدهد. ايشان از نسل دوم مورخين ايراني هستند واز يك نظر شخصيت علمي و آكادميك ايشان قابل توجه است.
آخرين سخنران اين مراسم ناصر تكميل همايون بود كه درباره خصوصيات دكتر اشراقي و شهر و فرهنگ قزوين سخن گفت: از نظر ايشان هر واقعه تاريخي در جغرافيا اتفاق ميافتد و ايشان معتقد به پيوند عميق تاريخ و جغرافيا هستند. آن زماني كه من ارشد جامعهشناسي ميخواندم با ايشان هم دوره بوديم و دكتر اشراقي نيز درس جامعهشناسي مي خواندند و دو سال تمام در مكتب دكتر صديقي و صناعي و... علوم اجتماعي آموخت و اينطور شد كه پيوند ديگري ميان جامعهشناسي و تاريخ يافت.
و در پايان جلسه احسان اشراقي پس از شرحي از زندگي علمي خود به جايگاه تاريخ و جايگاه علوم انساني در ايران اشاره كرد و گفت: ايران سابقهاي طولاني و چند هزار ساله دارد كه از دورههاي قبل از خط و اعصار اسطورهها آغاز شده و به جهان معاصر رسيده است. در اين مدت اين كشور باستاني از نشيب و فرازهاي بسياري گذشته و در اين گذرگاهها هر بار به اتفاق هويت تاريخي خود توانسته است موجوديت خويش را از ميان حوادث تاريخي بگذراند و مصداق اين گفتار باشد: «ملتهايي كه از اعماق تاريخ برخاسته و در نشيب و فراز رويدادها زنده ماندهاند، دلايل انكارناپذير بر هويت آنها وجود دارد.» وي در پايان راهكارهايي براي ارتقاي وضعيت موجود و احياي علوم انساني در جامعه ارايه كرد.