ريشه مشترك سوءاستفادههاي مالي و ارزشي
اتفاقاتي كه در روز سهشنبه و در جريان تشييع جنازه شهداي غواص جنگ تحميلي رخ داد براي هر ايراني و علاقهمند به كشور و انقلاب ناراحتكننده بود. اگرچه به پاس احترام به آن شهيدان نبايد در همان روز وجه منفي رخ داده در آن مراسم برجسته ميشد و بايد وجه مثبت و اصلي ماجرا مورد توجه قرار ميگرفت و به همين دليل در آن روز به اندازه كافي به اين مساله نپرداختيم. ولي اكنون كه چند روز از آن رويداد گذشته زمينه براي پرداختن به آن سوءاستفاده بزرگ وجود دارد، مساله مهمتر از اصل اين نوع سوءاستفادهها، ذهنيتي است كه منجر به چنين سوءاستفادههايي ميشود. قضيه از اين قرار است كه عدهاي خود را متولي و سخنگوي خودخوانده شهدا ميدانند و آنان را حامي و مدافع همه مواضع كنوني خود مينامند، گويي كه آنان شهيد شدهاند تا از ايدهها و ذهنيتهاي نادرست اين جماعت خودمحور حمايت كنند و در واقع گويي كه شهيد راه اين گروه شدهاند!! ريشه اين مشكل همان است كه به سوءاستفادههاي مالي در دولت گذشته نيز منجر شد. آنان هم گمان ميكردند متولي خزانه كشور هستند و هر طور كه صلاح ميدانند بايد اموال مردم را خرج و به هر كس كه ميخواهند ميتوانند بذل و بخشش كنند. اين جماعت هيچ حد و مرزي را براي بهرهبرداري از منابع مالي و نيز فرهنگي و ارزشي كشور نميشناسند، همانگونه به منابع مالي و امكاناتي مردم دستاندازي ميكنند كه به منابع ارزشي و فرهنگي آنان يورش و هجوم ميبرند. هر دو را به يك شكل غارت ميكنند. اگر دستاندازي سازمانيافته حدود صدها ميليارد دلار درآمدهاي نفتي در سالهاي 1384 تا 1392 را ميبينيم، بايد دستاندازي سازمان يافتهتر ارزشهاي انقلابي و اسلامي را در آن دوره هم ببينيم. اينكه ببينيم چگونه مقدسات، و ارزشهاي اسلامي و انقلابي مورد تاختوتاز قرار گرفت و آنها را خرج منافع شخصي خود كردند. گاه از قول امام عصر (عج) خرج خود كردند، گاه از امام خميني (ره) از طريق خواب ديدن مايه گذاشتند و الي آخر. متاسفانه پس از 1392 نيز اين روند ادامه داشته است، اگر دولت تدبير و اميد توانسته تا حدي مانع از دستاندازيهاي آنان به منابع مالي و مادي شود يا به دليل كاهش اين منابع، ديگر امكان چنداني براي دستاندازي مالي اين جماعت باقي نمانده، ولي بهجاي آن يورش به منابع فرهنگي و ارزشي نه تنها خاتمه نيافته كه افزايش هم يافته است. اين هجوم سازمانيافته را چگونه بايد تحليل كرد؟ اگرچه چنين هجومي معرف بيتعهدي و بياخلاقي است ولي نشانگر يك ضعف اساسي در ميان غارتگران منابع ارزشي و فرهنگي نيز هست
ترديدي نيست كه آنان مخالف مذاكرات 1+5 يا سياستهاي دولت هستند، حق دارند كه مخالفت و آن را ابراز هم بكنند. ولي وقتي كه هرگونه مخالفت آنان بيثمر و فاقد استدلال و منطق پذيرفتني است و به همين دليل مردم از آنان رويگردان شدهاند، براي پوشاندن اين ضعف منطق، خود را در پشت سنگر ارزشها و شهداي جنگ تحميلي پنهان ميكنند و از آن طريق تيرهاي بلاي خود را به سمت دولت و سايرين رها ميكنند. اين نحوه رفتار نهايت زبوني و ضعف را ميرساند كه بهطور قطع با روحيه ايثار و شهادت رزمندگان جنگ تحميلي هيچ تناسب و سنخيتي ندارد. اگر اين جماعت در همين حد نيز از مبارزان و شهدا درس ميگرفتند و بهجاي آنكه خود را پشت اين و آن پنهان كنند و بهجاي آنكه صريح و روشن حرف خود را بزنند و خون شهدا را نشانه تاييديه سخنان بيپايه و غيرمستدل خود نكنند، ميكوشيدند وارد يك گفتوگوي آزاد و منطقي شوند، هم به نفع كشور بود و هم به نفع انقلاب و نظام. جالبتر اينكه اگر قرار باشد عدهاي خود را سخنگوي شهدا بنامند، بهطور طبيعي خانواده و نزديكان يا همسنگران آنان نسبت به همه افراد ديگر اولويت داشتند، ولي ميبينيم با وجود تذكر بسياري از خانوادههاي اين عزيزان يا دوستان و همسنگران آنان كه نبايد از موقعيت شهدا در اختلافات سياسي سوءاستفاده كرد، اين جماعت بيپرواتر از هميشه، حتي خانوادههاي اين عزيزان را محكوم كرده يا با دستمايه قراردادن شهيدان عزيز آنان، عليه خانوادههايشان تبليغ ميكنند. در هر حال مساله اصلي جامعه ما وجود ذهنيتي خطرناك است كه خود را حق مطلق و صاحب اختيار مال و فرهنگ و منابع ارزشي اين آب و خاك ميداند، و به خود اجازه ميدهد هرگونه دخل و تصرفي را در اين منابع انجام دهد، و از آنجا كه فاقد تقوا و عقلانيت و آيندهنگري است، به بدترين شيوههاي ممكن از اين منابع كمياب بهرهبرداري شخصي ميكند و دير يا زود جامعه را از حيث وجود اين منابع دچار خشكسالي و بحران ميكند. نمونهاش بحران و كمبود منابع مالي، آبي و نيز ارزشي كشور است كه به واسطه هشت سال دستاندازي سازمانيافته و استحصال بيرويه از آنها؛ دچارش شدهايم.