سه دليل براي كماثر شدن ريشسفيدان اصولگرا
حميدرضا ترقي، عضو ارشد حزب موتلفه اسلامي اگرچه پايبند به نگاه راست سنتي است اما آغوش اصولگرايي را براي جريان پايداري باز نگه ميدارد. او البته امروز وضعيت رهبري جريان اصولگرا را به دلايلي تقريبا خارج از دست ريشسفيدان ميداند و معتقد است تحليل افراد موثر در اين جريان با ريشسفيدان تفاوت كرده است. او طي گفتوگويي كه با خبرآنلاين داشت، نشان داد اصولگرايان براي دوري از ريشسفيدان و در پيشگرفتن چارچوبهاي تشكيلاتي براي وحدت سرعت بيشتري گرفتهاند:
محور وحدت اصولگرايان در گذشته، عمدتا شخصيتهاي ريشسفيدي را در بر ميگرفت كه در بين همه جريانهاي سياسي اصولگرا، از مقبوليت، اعتبار و وزن سياسي برخوردار بودند. همچنين نقطهنظرات آنها در حوزههاي اختلافي ميتوانست راهگشا باشد و به عنوان فصلالخطاب، مورد قبول همه قرار بگيرد و از تفرقه و تشتت جلوگيري كند. طي اين سه دهه، روند اين فرمول با چارچوب گوناگوني روبهرو شده است؛ يكي اينكه تحليل گروههاي سياسي نسبت به مسائل سياسي كشور، با تحليل اشخاص ريشسفيد تفاوت پيدا كرد. دوم اينكه نيروهاي جديد و جوان جريانهاي سياسي، به علت ورود به عرصه انتخابات و با پيدا كردن راي در سطح جامعه، در واقع احساس بزرگي كردند. آنها گمان بردند بايد به عنوان يك وزن جديد، مورد توجه قرار بگيرند؛ چرا كه حرفها و نقطه نظرهايشان به تبعيت از ريشسفيدان، كمتر احساس شد. نكته سوم اينكه با پيچيدگي مسائل سياسي و رقابتهاي سياسي، بعضي از معيارها و ملاكهاي مقبول ريشسفيدان، از بين رفت. لذا پيران اين عرصه، حاضر نبودند به اين رقابت وارد شوند و حتي نظر بدهند؛ چرا كه اعتماد چنداني به پايبندي افراد و گروهها و جريانهاي سياسي نداشتند.
در بعضي از مقاطع، فرمولهايي كه براي رسيدن به وحدت مورد استفاده قرار گرفت، به سمت و سويي پيش رفت كه ريشسفيدها احساس كردند به جاي توجه به نظراتشان، بيشتر از نام و وزن آنها استفاده سياسي ميشود. جريانهاي سياسي، آنها را وجهالمصالحه خود قرار دادند امابه انجام كاري كه خود ميخواستند، پرداختند. بر اين اساس، زمينههايي براي از دست دادن تعدادي از ريشسفيدهاي سياسي كشور به وجود آمد. همچنين شيبي را در مسير وحدت به وجود آورد كه مكانيزمهاي موجود در گذشته، نتواند زمينههاي وحدت را فراهم آورد.
تجربههاي دوران مختلف در زمينه رسيدن به وحدت، هر كدام به تناسب شرايط زماني و موقعيتي، پاسخهايي به جريان اصولگرا دادند تا بتوانند توفيقاتي را كسب كنند. اين فرمولها در انتخابات مجلس و خبرگان جواب داده است؛ اما در انتخابات رياستجمهوري اثر مثبتي نداشت. تفاوت هم كاملا مشخص است؛ چرا كه در انتخابات رياستجمهوري، تنها بايد در مورد يك نفر تصميم گرفت. بر اين اساس، اين امر دشوار مينمايد؛ چرا كه افراد بسياري مدعي ميشوند.
با وجود اينكه جبهه پايداري در هنگامه انتخابات گذشته مجلس ليست جداگانهاي را ارايه داد، ولي از حيطه اصولگرايان خارج نبوده و همواره وحدت خود را با آنها حفظ كرده است. در آن زمان، اين مساله ميان اصولگرايان مطرح شد كه بايد رقابتهاي درون گفتماني داشته باشيم. چرا كه اين امر براي تنوع ضرري ندارد. همين رقابتها، به نوعي نشاندهنده وحدت بين اصولگرايان است.
گلايه افراد و بعضي نمايندگان به خاطر اينكه چرا نام آنها در ليست قرار ندارد، امري طبيعي است؛ اما اين گلهمنديها نشاندهنده نبود تفاهم و تعامل نيست. در نگاهي كلي و خارج از موضعگيري و منافع شخصي، منافع جناح نشان ميدهد جرياني كه توانسته مجلس را با وحدت در دست بگيرد، اصولگرا بوده است.
اگر بخواهيم از بعد شخصي به اين منظر نگاه كنيم، ميتوان ايراد گرفت كه چرا نام مارا در ليست نياوردند. نام آقايان بادامچيان و حبيبي هم در ليست بود، اما راي نياوردند. بنابراين نميتوان گفت اصل و كليت وحدت اشكال دارد. فرمولي كه مبتني بر خرد جمعي و جايگزيني اراده جمعي بر اراده اشخاص و ريشسفيدان است، اساس و مبتني اصل وحدت خواهد بود. اين فرمول، چه پنج به علاوه شش باشد، چه تعدادش كم و زياد شود، تفاوت چنداني نميكند. در حقيقت، اضلاعي كه داراي پايگاه اجتماعي بوده، در جامعه نفوذ دارند و صاحب راي هستند و گروه مرجعي از مردم تلقي ميشوند، بايد بتوانند با هم ائتلاف كنند. همچنين در اين ائتلاف، آراي اكثريت جامعه را كسب كنند.
طيفي مانند آقاي مصباح وجود دارند كه خواهان اجراي اسلام حداكثري در جامعهاند و طيف ديگر كه كمي متعادلتر از آنان هستند. اما اينها خارج از مجموعه اصولگرايي نيستند. بنابراين آنچه مركزيت ثقل اصولگرايي را در بر ميگيرد، اين است كه اين ديدگاه هارا به هم نزديك و باهم تلفيق كند تا به فرآيندي مشترك برسد.
براي ايجاد اين مركز ثقل، بايد برنامهريزي بلندمدت داشته باشيم. در حال حاضر در پي رسيدن به اين مركز ثقل هستيم و بحثها و مذاكرات، براي اين است كه به اين سمت حركت كنيم. چگونگي ايجاد اين مركز، طوري خواهد بود كه وقتي در آنجا تصميمي گرفته شد، همه تسليم آن نظر شوند. رسيدن به اين مرحله، دشوار نيست اما مستلزم گذر زمان است.
روي بند بند موضوعاتي كه به ضرورت اين مساله وجود دارد، در مورد آسيبهايي كه درگذشته داشتهايم و خطراتي كه در آينده خواهيم داشت، صحبتهاي مفصلي شده است. براي موفقيت در انتخابات، راهي غير از وحدت و ائتلاف براي پيروزي اصولگرايان وجود ندارد. چون راهي وجود ندارد، لازمه اين امر، گذشت است. درست است كه آقاي لاريجاني نتوانست با پايداري زير يك سقف باشد، ولي اگر ميخواهد موفق شود، در مقطعي بايد با اين امر كنار بيايد و صبر كند. در غير اين صورت، شكست ميخورد.
عبور از شاخصههاي اصولگرايي، به نفع هيچكس نيست. جرياني كه به دنبال آن رفته، فاتحهاش خوانده شده است. در مقاطع گوناگون و از زمان حزب جمهوري اسلامي، اين مشكلات را داشتهايم. گروهي سعي كردند خط سير خودشان را تشكيل دهند كه نه اين طرف خط باشند نه آن طرف. در نهايت هم راه به جايي نبردند. بنابراين اين سرنوشت مطلوب نيست كه كسي بخواهد دنبالهروي آن شود و تصور كند كه اگراز معيارها و ارزشهاي اصولگرايي عدول كرد و فاصله خود را با اصلاحطلبان حفظ نكرد، با اين وجود به خاطر منافع سياسي، ائتلافي را با آنها انجام دهد، پيروز خواهد شد. اين امر نميتواند باعث موفقيت شود. مردم هم در گذر زمان نشان دادهاند كه از اينگونه افراد پيروي نميكنند.