قصه پرغصه رسانهها
چنين گروههايي در ميان خيل عظيم ديوانسالاري كشور از هر جهت شناخته شدهاند و حتي دولتها نيز از وجود آنان رنج ميبرند.
اين قلم در پي آن نيست كه براي سترون شدن اصل آزادي بيان قانون اساسي متهم پيدا كند ـ گرچه همه ما به نوعي متهم هستيم ـ بلكه ميخواهد بپرسد كه چه وقت اهالي رسانه در اين كشور ميتوانند به وظايف ذاتي خود بپردازند؟ آيا استقلال حرفهاي روزنامهنگاران حرف لغوي است؟ آيا به اندازهاي كه روزنامه و روزنامهنگاران را محكوم ميكنيم، قوانين حمايتي از آنان تصويب كردهايم؟ آيا براي روزنامهنگاران كه سينه سپر ميكنند تا فساد و بيقانوني از كشور رخت بربندد و بر استقلال حرفهاي خود تكيه كردهاند، مصونيت حقوقي تعريف كردهايم؟
اين پرسشها را به اين دليل مطرح ميكنم كه همه طرفدار مرجعيت رسانههاي داخل كشوريم. اين مرجعيت را نصيب رسانههاي بيرون مرزها كردهايم و خود در داخل به اختلافها دامن ميزنيم.
اما بعد از تحرير:
در كتابي خواندم در بحبوحه جنگهاي بين مسلمانان و مسيحيان كه در تاريخ اروپا به جنگهاي صليبي معروف است، پادشاه فرانسه بعد از شنيدن صحبتهاي جاسوسهايي كه به قسطنطنيه فرستاده بود، فرمان حمله به عثمانيان را صادر كرد.
جاسوسان گفته بودند دولت عثماني به دو گروه تقسيم شده است و اين دو گروه در مساجد بر سر لاهوت و ناسوت با يكديگر بحث ميكنند.
پادشاه فرانسه هم گفته بود، بهترين فرصت به دست ما آمده است و تا آنان مشغول مباحثه بودند به قسطنطنيه حمله كرد و آنچه نبايد بر حكومت عثماني رفت.