• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5483 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت

قاتلي كه التماس مي‌كرد، اعدامش كنند

در بعدازظهر يكي از روزهاي سال ۱۹۸9 وستي آلن‌دود وارد دستشويي يك سالن سينما در كاماس، واشنگتن شد. در آنجا او يك پسربچه ۵ ساله را ديده و چند لحظه بعد او را بغل كرده و به سمت در خروجي رفت. در حالي كه مرد جوان به سمت در مي‌رفت، پسربچه بينوا شروع به گريه كردن كرد. وقتي كه پسرك با گريه سعي داشت خود را از دست مرد بي‌رحم نجات دهد، كاركنان سالن سينما به اين قضيه مشكوك شدند. وقتي كه پسربچه براي نجات يافتن شروع به جيغ زدن كرد، همه فهميدند كه شاهد يك آدم‌ربايي بوده و به سمت رباينده دويدند. دود كه مي‌دانست نمي‌تواند با پسربچه فرار كند، در بيرون از سالن او را رها كرده و به سرعت به سمت ماشينش رفت. پس از اين ماجرا، كاركنان سالن به مادر پسربچه و شوهر او اطلاع دادند كه پسرشان را از دست يك آدم‌ربا نجات داده‌اند. ناپدري اين پسربچه به سرعت مشخصات خودروی رباينده را جويا شد و به دنبال او رفت. در كمال ناباوري او خودروي مذكور را چند خيابان پايين‌تر در حالي كه خراب شده بود پيدا كرد. او با تظاهر به تلاش براي كمك به آدم‌ربا نزديك شده و سپس دست‌هاي او را پشت سرش قفل كرده و او را نقش زمين كرد. اين ناپدري شجاع كه ويليام گريوز نام داشت، آدم‌ربا را كشان‌كشان به سالن سينما برده و سپس دست‌هاي او  را با كمربند بسته و  سپس پليس  را در جريان ماجرا قرار داد. وقتي كه دود به پاسگاه پليس منتقل شد به سرعت اعترافات هولناك خود را شروع كرد. اتفاقي كه در سالن سينما رخ داد اولين حادثه آدم‌ربايي نبود كه اين مرد شيطان صفت انجام داده بود. قربانيان ديگري نيز وجود داشتند كه هيچ‌كدام به اندازه پسربچه درون سينما خوش شانس نبودند. بعد از ۳ روز بازجويي، دود به قتل ۳ كودك اعتراف كرد. ماموران پليس به تفتيش خانه دود در شهر ونكوور، واشنگتن پرداخته و در آن تصوير يكي از قربانيان به نام لي ايزلي و لباس زير او را پيدا كردند. در همان حوالي يك ميز شكنجه و نوشته‌هايي حاوي جزييات دقيق قتل او پيدا شد. با توجه به در اختيار داشتن اين مدارك، كارآگاهان مي‌توانستند دست‌كم پرونده ۳ قتل را ببندند، اما سوال اصلي همچنان باقي بود: وستلي آلن دود كه بود؟
وستلي آلن دود در واشنگتن و در خانه‌اي بحران زده بزرگ شد. او پسربچه‌اي خجالتي بود اما از همان نوجواني و در سن ۱۳‌سالگي تفكرات جنسي منحرف خود را آشكار كرد و پسربچه‌هاي ديگر را به شيوه‌هاي مختلف مورد اذيت و آزار جنسي قرار مي‌داد. در سن ۱۵‌سالگي دود به خاطر يكي از اين موارد اذيت و آزار جنسي دستگير شد اما به دليل سن كم، پليس از ادامه ماجرا و پرونده‌سازي براي او منصرف شده و او را به نزد مشاور رواني فرستاد. اما دود در سال‌هاي آينده همچنان به اذيت و آزار جنسي كودكان ادامه داد.
در سال ۱۹۸۱، دود به نيروي دريايي ايالات متحده پيوست و وقتي كه رفتارهاي مشابهي از او در پايگاه دريايي ديده شد، فرماندهان واحد تصميم به اخراج او گرفتند. اين‌بار او تنها ۱۹ روز به زندان رفته و بار ديگر مشاوره رواني براي او تجويز شد، اما اين همه مشاوره هيچ تاثيري بر روي هوسراني‌هاي دود و علاقه او به اذيت و آزار جنسي كودكان نداشت. بدين‌ترتيب او به اين عمل اعتياد پيدا كرده و به‌طور مرتب به اين عمل هولناك دست مي‌زد و بارها دستگير شده و بعد از مدتي دوباره آزاد مي‌شد. در طي اين سال‌ها هوس جنسي منحرف او بدتر و تاريك‌تر مي‌شد. او در دفترچه خاطرات خود نوشته بود كه نه تنها از اذيت و آزار جنسي كودكان لذت مي‌برد بلكه علاقه فراواني نيز به قتل و شكنجه آنان دارد.
حتي او در يادداشت‌هاي خود نوشته بود كه مي‌خواهد روي قربانيان خود آزمايش‌هايي انجام دهد كه آنها را به زامبي تبديل كرده و سپس آنها را در شكل زامبي نيز مورد اذيت و آزار و شكنجه قرار دهد. در سپتامبر ۱۹۸۹، دود با ترفندي توانست دو پسربچه ۱۱ و ۱۰ ساله به نام‌هاي كول و ويليام را نيز به يك منطقه جنگلي بكشاند. سپس آنها را وادار كرد كه لباس‌هاي خود را درآورده و آنها را به درختي بست. در ادامه او شروع به اذيت و آزار آنها كرده و سپس با چاقو ضرباتي به بدن آنها وارد كرده و از محل گريخت. دو كودك بيگناه خيلي زود در اثر جراحات وارده و خونريزي جان خود را از دست دادند. يك ماه بعد، دود پسربچه ۴ساله‌اي به نام لي ايزلي را به آپارتمانش كشاند. آن شب او پسربچه بيگناه را نزد خود نگه داشته و پس از آزار و اذيت او به عكاسي پرداخت. او مي‌خواست طوري ايزلي را بكشد كه بدن او براي انجام آزمايشات مخوفش تازه بماند. صبح روز بعد او قرباني خود را خفه كرده و قبل از رفتن به سر كار، جنازه او را در كمد خود آويزان كرد. وقتي كه دود به خانه بازگشت، جنازه را پايين آورد و آن را در چند پلاستيك زباله انداخت اما لباس‌هاي زير او را نگه داشت. جنازه كودك بينوا خيلي زود پيدا و جست‌وجوها براي پيدا كردن قاتل آغاز شد. در تمام اين مدت دود در آپارتمان خود ماند و براي قتل‌هاي آينده و ساخت يك ميز شكنجه براي قربانيان آتي خود نقشه مي‌كشيد. پسربچه‌اي كه ۲ هفته بعد در سالن سينما دزديده شد قرار بود روي همين ميز شكنجه مورد اذيت و آزار جنسي قرار گیرد. خوشبختانه قبل از اينكه او بتواند نقشه هولناك خود را اجرا كند توسط پليس و ناپدري بچه مذكور دستگير شد. در دادگاه، وستلي آلن‌دود از دفاع كردن از خود امتناع ورزيد زيرا اين كار را بسيار بيهوده و بي‌نتيجه مي‌دانست. به جاي آن او درخواست كرد كه با به‌دار آويخته شدن به زندگي او پايان داده شود، به همان شيوه‌اي كه آخرين قرباني خود را به قتل رسانده بود. او گفت كه اميدوار است مرگي اينچنيني باعث آرامش خانواده اين پسربچه شود. دود فهميده بود كه سيستم قضايي بارها در بازداشتن او از انجام اعمال كثيفش شكست خورده است. او مطمئن بود كه اگر باز هم آزاد شود بار ديگر به اذيت و آزار جنسي كودكان و كشتن آنها روي خواهد آورد. سخت است كه در مورد واقعي بودن يا نبودن اظهار پشيماني دود قضاوت كرد اما او آشكارا اعلام كرد كه مي‌خواهد اعدام شود و با هر تلاشي براي نجات خود از اعدام مخالفت مي‌كرد. او در اين باره چنين گفت: «من بايد اعدام شوم قبل از اينكه فرصتي براي فرار يا كشتن شخص ديگري داشته باشم. اگر فرار كنم به شما قول مي‌دهم بار ديگر مرتكب قتل و تجاوز خواهم شد و از هر لحظه آن لذت خواهم برد.» در نهايت او به خواسته خود رسيد و در سال ۱۹۹۳ به‌دار آويخته شد كه اولين اعدام به شيوه‌دار زدن در ايالات متحده پس از سال ۱۹۶۵ بود. اين روش اعدام ديگر چنان قديمي و نامانوس شده بود كه گروه اعدام مجبور شدند براي به‌دار آويختن او از يك دستنامه نظامي مربوط به اعدام با‌دار زدن نوشته سال ۱۸۸۰ كمك بگيرند. دود در صحبت‌هاي پيش از مرگ خود اعلام كرد كه خدا را يافته است و افراد ديگري كه به اذيت و آزار جنسي كودكان پرداخته‌اند مي‌توانند راه او را براي بخشش و رسيدن به خدا دنبال كنند. وستلي آلن دود از ميل خود براي كمك به متوقف كردن آزار‌دهندگان جنسي كودكان سخن گفت و شايد اين كار را هم به روش خود انجام داد. مدت كوتاهي پس از دستگيري دود و جنجالي شدن جنايات هولناك او در واشنگتن قوانيني بسيار سرسختانه به تصويب رسيد كه سخت‌ترين مجازات‌ها را براي كساني كه ديگران را مورد اذيت و آزار جنسي قرار مي‌دهند تضمين مي‌كرد.
شايد سرنوشت دردناك قربانيان دود به نجات زندگي كودكان بسيار ديگري كمك كرد. به اميد روزي كه شاهد چنين اتفاقات هولناكي در خلوت نيز نباشيم، نه اينكه قربانيان از ترس آبروي خود چنين ظلم و شكنجه هولناكي را مسكوت گذاشته و تاثير مخرب آن را براي سال‌های باقي عمر خود به همراه داشته باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون