آرامشي كه از جامعه دريغ ميشود
اگر بعضا به عكس عمل ميشود انسان در تحير فرو ميرود كه دليلش چيست؟! گاهي ديده ميشود كه به جز مشكلات مشقتآور جاري ازجمله گراني كه مردم به هر حال با آن ميسوزند و ميسازند در فضايي نسبتا آرام ناگهان اقدامي صورت ميگيرد و فضا ملتهب ميشود و بنگاههاي سخن پراكني خارجي چنان بر طبل بحران و ناآرامي ميدمند كه گويي هر آينه در خيابانها جنگ است و خونها جاري است و...!
گويي طرفهاي گوناگون هر كدام به دليلي خواهان آرامش جامعه نيستند و اگر مسالهاي نباشد خود به خلق مساله ميپردازند تا اذهان مشوش شود و سري به آسودگي بربالين گذاشته نشود.
ناگفته پيداست كه تندروي از هر سو كه باشد عاقبت خوبي ندارد و افزون بر مصالح كشور به خود افراطيون هم بالاخره لطمههاي كاري ميزند.
اما خطر بالاتر اين است كه همه از انبوه مسائل و مشكلات و اختلافها و تنديها و ترسها و التهابها وخشونتها و سردرگميها و ابهامها و آينده نامشخص و استمرار چنين وضعي خسته شوند و به هر شرايطي براي عبور از اين همه نابساماني تن دهند. چه استبدادي دارد كه روزي خلايق بگويند بالاتر از سياهي كه رنگي نيست پس بگذاريم هرچه ميخواهد بشود تا از تعليقها رها شويم؟ چرا همه ازهم ميپرسند آخرش چه ميشود!؟ اين سوال خطرناك و ناشي از اذهان مشوه است. چرا در عمل و نه در شعار روندهاي مثبت و اميدبخش و اطمينانآور و تشنجزدا در داخل و خارج كشور در اولويت قرار نميگيرند تا ذهن نا آرام جامعه به آينده روشن ايمان بياورد؟ ايماني كه ديگر و قطعا با هيچ شعاري پديد نميآيد و جز از طريق عمل و راستی آزمايي ازسوي مردم شكوفا نميشود. مردمي كه زير فشار تورمند و خشكسالي و فرسودگي امكانات كشور و محدود بودن درآمدها آزارشان ميدهد مرتبا از اطراف و اكناف مورد هجوم خبرهاي تشنج آسا قرار ميگيرند و مجال آرامش نمييابند. هنوز آذربايجان در حال گستاخي است كه طالبان هم بساط تمسخر راه مياندازد و دلوي آب پيشكش ميكند! چرا بايد كشور به كنجي از مشكلات گوناگون رفته باشد تا هر تازه به دوران رسيدهاي بدون احساس خطرلگد بپراند؟ كجا اشتباه كردهايم و به چه مشغول بودهايم كه خطرها هرازچندي ازجايي سربرمي آورند؟
استمرار و تعميق اقتداري كه مكررا به آن مباهات ميشود بايد درتواضع نسبت به مردم و آرامش واقعي آنها پديد آيد و با اراده آنان گستاخيها مجال بروز پيدا نكنند. بيشك فقدان آرامش و آسودگي ممتد مردم امكان كار و تلاش و تحرك و پويايي و پيشرفت را ميستاند و اذهان را آماده پذيرش القائات مسموم ميكند. آرامش همهجانبه توام با رضايت جامعه نيازي ضروري و در حال حاضر حياتي است. تنديها و افراطها حتي اگر در كوتاهمدت عمق خطرسازي خود را نشان ندهند مرتبا آسيب ميزنند و ذهن و ضمير جامعه را در آشوب نگه ميدارند. چه بسا دستي در كار است كه جامعه ما از نياز ضروري خود به آرامش محروم شود، اين احتمال را دستكم نگیريم. كي شرايط هميشه حساس ازبين ميرود وحداقل براي مدتي لوازم جامعهاي آرام و مطمئن و معتدل، باثباتي پايدار و استاندارد ناشي از رضايت عميق مردم حاصل ميشود؟