گزارش «اعتماد» از جشنواره فيلم كن-4
روز اقتدار زنان
لادن موسوي
يكي از متفاوتترين فيلمهاي امسال جشنواره كن ديروز به نمايش درآمد. «چهار دختر» يا «دختران آلفا» ساخته «كووتر بن حيفا» كارگردان زن تونسي مستندي متفاوت، ساده و صادق است. اين مستند كه ميشود گفت پشت صحنه فيلمي است كه هرگز نميبينيم، از نظر ساختاري، روايي و نگاه، ساختارشكنانه است. داستان فيلم روايتگر زندگي «آلفا» زني تونسي است كه مادر چهار دختر است. دو دختر بزرگتر اين زن زحمتكش تونسي «غفران» و «رحما» كه به ترتيب ۱۶ و ۱۵ سال دارند يك روز ناپديد ميشوند يا به قول مادرشان «گرگ آنها را ميخورد». در زمان ناپديد شدنشان كارگردان تونسي به ديدار اين خانواده متشكل از زنان ميرود و با كمك بازيگران حرفهاي سينما، داستان زندگي اين خانواده را به تصوير ميكشد تا ببينيم كه به سر اين دو خواهر گمشده چه آمده است. در همان اولين صحنههاي فيلم، كارگردان صريحا و صادقانه به تماشاگر اعلام ميكند كه اين چند نفر بازيگرند و قرار است نقش دو خواهر ناپديد شده و مادر را بازي كنند. اين صراحت لحن تا به اينجا جلو ميرود كه دو خواهر جوانتر، به نقد شباهت و تفاوت دو بازيگر با خواهران واقعي خود ميكنند و بازيگران حرفهاي با گرفتن عكس دو دختر بزرگتر خود را مقابل دوربين قرار ميدهند. پس ما هم به عنوان تماشاگر حق نظر دادن درباره شباهت و تفاوت آنها را از نظر ظاهري داريم. از جوانان راديكاليزه شده توسط گروهاي افراطي من جمله القاعده و خصوصا داعش فيلم داستاني و مستند زياد ديدهايم.«بن حيفا» با هوش و نگاهي متفاوت در اين فيلم موفق شده تا اين موضوع هزاران بار ديدهشده را براي تماشاگر متمايز و تازه كند. تمايز اين فيلم در ساختار فيلم است. كارگردان با صداي بلند اعلام ميكند كه تصميم به ساخت فيلمي بهشدت دراماتيك و اشكساز ندارد. او حتي تصميم گرفته به جاي مادر از بازيگري حرفهاي استفاده كند تا از بار احساسي و فشار وارد بر مادر و در نتيجه تماشاگر بكاهد. با اين حال اما «بن حيفا» واقعيت و داستان را با هم در ميآميزد. اين دو به حدي با همديگر مخلوط ميشوند كه نه تنها خانواده واقعي يعني «آلفا» (مادر) و «ايا» و «تيسير» (دوخواهر كوچك)دچار مشكل در تمييز دادن داستان و واقعيت ميشوند، بلكه حتي هنرپيشگان حرفهاي فيلم هم تحتتاثير قرار ميگيرند. در صحنهاي ميبينيم كه هنرپيشه نقش ناپدري، ناتوان از ادامه بازي، از صحنه بيرون ميرود. تازگي اين فيلم اما نگاه انتقادي فيلمساز به جايگاه مادر است. در طول تاريخ، مادر هميشه جايگاهي مقدس داشته و دارد. اين نگاه مقدس در فرهنگ كشورهاي خاورميانه و مسلمان بهشدت پررنگتر است. در كمتر فيلمي از اين كشورها و فرهنگها مادري ديندار كه عاشق فرزندانش است، مقصر به انحطاط كشيده شدنشان شناخته ميشود. «بن حيفا» اما بيترس و واهمه و البته با هوش و صداقت ساحت مقدس مادر سنتي، مهربان و ديندار را نشانه ميگيرد. او با قرار دادن و انتخاب موقعيتهايي مهم، با كمك خاطرات دو دختر جوان و همراهي بازيگران حرفهاي و سوالات اينها «آلفا» را به اين نتيجه ميرساند كه نگاه سنتي او دخترانش را به واكنش واداشته است. «آلفا» در شروع فيلم با قدرت چشم در چشم دوربين ميدوزد و مطمئن از خود انتخابها و تصميمهايش است. او انقلاب تونس در سال ۲۰۱۱(كه به «بهار عرب» مشهور است)را دليل بدبختي خود و خانوادهاش ميداند. در آخرين صحنه فيلم، «آلفا» اما اعتراف ميكند كه دولت، حكومت، انقلاب و همه و همه، اگرچه بيتقصير نبودهاند، دليل از داست دادن دخترانش اما قطعا خود او و سنتها و فرهنگهاي زن ستيزانهاند. «آلفا» با صداقت چشم در چشم دوربين(تماشاگر)ميدوزد و ميگويد: «هر كاري كه مادرم با من كرد را من هم با دخترهايم كردم. اينها (سنت و فرهنگ زن ستيز) نفريني است كه از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. دختران من هم اين را براي دخترانشان به ميراث ميگذارند. شايد هنوز براي «تيسير» (دختر كوچكش كه هماكنون۱۵ سال دارد)خيلي دير نشده باشد... صداقت اين مادر شكسته و داغدار بيترديد همه را تحتتاثير خود قرار ميدهد. او دير فهميده است، اما ميداند و ميخواهد كه با اعترافش بقيه را متوجه كند و اين «نفرين» يا طلسم زنانه را در هم بشكند. «بن حيفا» از زبان بازيگران حرفهاي خود و با رسم شكل و آوردن مثال واقعي دختران آلفا ميگويد كه فشار به زنان نتيجهاي عكس ميدهد. محدود كردنشان از حقوق اوليه كه تصميم براي زندگي و نوع پوششان است ميتواند آنها را به راههاي موازي و مخفي و نادرست سوق دهد. اهرم زور و فشار تا زماني جواب ميدهد، بعد از مدتي اما ترس و واهمهها فرو ميريزد، همين اهرم، به سمت مخالف برگردانده ميشود و موازنه قدرت را به هم ميريزد. «دختران الفا» البته بيعيب و نقص نيست و كمي حراف است.
حتي اگر فيلم را پشت صحنه فيلمي ديگر در نظر بگيريم، كارگردان ميتوانست صحنههاي بيشتري را به تصوير بكشد. گاه جاي اين تصاوير يا در اصل خاطرات بازسازي شده «آلفا» و دخترانش خالي است. خلئي كه با حرفها و روايتهاي دو خواهر كوچك و مادر پر شده است. بازيگران حرفهاي فيلم بيشتر در حال تماشا و گوش كردن هستند تا اجرا. تا جايي كه گاه از خود ميپرسيم حضورشان در اين فيلم پشت صحنه چقدر موثر است، مخصوصا در مورد بازيگر نقش «آلفا»، در حالي كه خود «آلفا» در تمام اين صحنهها حضور دارد.
«دختران آلفا» يا «چهار دختر»، تا به اينجا تنها فيلم فمينيست جشنواره كن است. فيلمي كه نگاهي عميق و انتقادي به جايگاه زنان، مخصوصا در كشورهاي مسلمان و سنتي دارد. نگاهي به دنبال درك مساله و همراهي. «بن حيفا» و «دختران آلفا» جشنواره كن را بعد از گذشت پنج روز، زنانه كردند.
فيلم ديگري كه جزو رويدادهاي مهم جشنواره امسال است و بالاخره به نمايش در آمد «قاتلين ماه گل» (killers of the flower moon)استاد بزرگ سينما «مارتين اسكورسيزي» بود كه بالاخره بعد از مدتهاي زيادي به كن بازگشته است. اين فيلم كه تهيه اپل فيلم است در بخش خارج از مسابقه جشنواره كن شركت دارد. «اسكورسيزي» كه نخل طلاي جشنواره كن را در سال ۱۹۷۶، با «راننده تاكسي» از آن خود كرده بود، براي آخرين بار در سال ۱۹۸۶ و با فيلم «پس از ساعات اداري» به كن آمده بود. او البته رييس هيات داوران كن در سال ۱۹۹۸ بود و بعد از آن هم چهار سال بعد (2002) در كنار زندهياد «عباس كيارستمي» بزرگمرد سينماي ايران داوري بخش فيلمهاي كوتاه و سينه فونداسيون كن را بر عهده داشت. «قاتلين ماه گل» جزو فيلمهاي مورد وسواس كن بود. براي تمام خبرنگاران حاضر در كن، روز قبل از نمايش فيلم كه اولين نمايش جهاني آن محسوب ميشود، ايميلي ارسال شد كه حق هر گونه حرف زدن و خبر از فيلم، قبل از ساعت نه و نيم شب را ندارند. اين اتفاق تنها براي فيلمهاي خيلي مطرح هاليوودي رخ ميدهد. خبرنگاران در جشنوارههايي بزرگ مثل كن، فيلمها را در بيشتر مواقع قبل از نمايششان در تالار اصلي و فرش قرمز ميبينند. هرچند رد كردن خبر در جشنواره خيلي مواقع تا بعد از نمايش فيلم در سالن اصلي و با حضور عوامل فيلم امكان ندارد، در مواقعي نادر جشنواره با تاكيد فراوان و ارسال ايميل يا حتي حضور مدير جشنواره، به خبرنگاران تاكيد ميكند كه حق حرف زدن از اين فيلمها را تا بعد از پايان نمايش اصلي فيلم ندارند. داستان فيلم كه از كتاب پر فروش «ديويد گرنس» به همين نام اقتباس شده است، در سالهاي ۱۹۲۰ امريكا و در ايالت اكلاهما ميگذرد. اين داستان واقعي سرخپوستهاي قبيله «اوزيج» است. بعد از حمله به امريكا، سرخپوستان به ايالتهاي خشك و بيآب و علف رانده شدند تا سرانجام در اين سرزمين اجازه زيست پيدا كنند. دست سرنوشت اما با پيدا كردن نفت در زمينهايشان، ورق را بر ميگرداند و اين قبيله را به پولدارترين انسانهاي امريكا بدل ميكند. در سالهاي ۱۹۲۰، عدهاي از افراد اين قبيله بهطور سريالي و پشت هم كشته ميشوند، يا با خودكشي و مرگهاي مشكوك ميميرند. اين دوران بعدها به «حكومت ترس» معروف ميشود. اف بياي براي تحقيق درباره اين قتلها به آنجا ميآيد... آخرين ساخته اسكورسيزي، دو بازيگر سوگلي و مورد علاقه اين كارگردان در طول تقريبا ۶۰ سال فيلمسازياش را در كنار هم جمع كرده است. بنابراين تماشاگر ميتواند از حضور «رابرت دونيرو» و «لئوناردو دي كاپريو» در كنار هم لذت ببرد.
«دي كاپريو» اين فيلم را شاهكار زندگي «مارتين اسكورسيزي» معرفي كرده بود. اگر در بين خبرنگاران حاضر در كن بر سر اينكه كدام فيلم اين كارگردان بهترين ساختهاش است اختلافهاي زيادي وجود دارد، همگي اما موافقند كه «قاتلين ماه گل» قطعا بهترين فيلم و شاهكارترين فيلم اين كارگردان خبره و دوستداشتني سينما نيست. اين فيلم، يكي از فيلمهاي خوب امريكاييساز است كه به سبك كلاسيك ساخته شده است. اگر مثل من طرفدار بيچون و چراي «اسكورسيزي» هستيد، حتما از فيلم خوشتان ميآيد، هرچند كه جاي خالي شخصيت زني قوي و پررنگ در اين فيلم بهشدت احساس ميشود. جاي تعجب است چون در ابتداي فيلم، كارگردان با معرفي «مالي» با بازي «ليلي گلدستون»، اين زن پرجذبه سرخپوست كه در دفتر متولي خود، با غرور نشسته و در برابر تحقيرهاي به عمد او خم به ابرو نميآورد و سر بلند ميماند، اين انتظار را در تماشاگر به وجود ميآورد. با گذشت زمان اما با نااميدي پي ميبريم كه «مالي» قرار است تنها نقش قرباني ساكت و تماشاگر اين سري قتلها كه به خصوص خانوادهاش را تهديد ميكند، باشد.
ديگر نقدي كه ميشود به فيلم برد، فراموش كردن قربانيان داستان كه قبيله «اوزيج» هستند است، در حالي كه در سه ساعت و نيم زمان فيلم، كارگردان، پروژكتورها را به طرف قاتلين سفيدپوست كه در حال تباني و كشتن اين قربانيان مظلوم هستند، گرفته است. اين قاتلين هستند كه نقش و جايگاه اصلي را در فيلم «اسكورسيزي» بر عهده دارند. در كل اما و از اينها اگر بگذريم، «قاتلين ماه گل» فيلمي جذاب و ديدني است كه با وجود زمان طولاني، تماشاگر را جذب خود كرده و پاي فيلم نگه ميدارد تا از سرنوشت شخصيتهاي مختلف فيلم مطلع شود. «اسكورسيزي» با مهارت و استادي تمام، صحنههايي زيبا آفريده كه با بازي خوب بازيگرانش همراه است. سكانش آخر فيلم اداي احترامي به قديم است. «اسكورسيزي» خود به روي صحنه آمده و با خواندن مورخه داستان، در صحنهاي راديويي، لبخند را بر لب فيلمدوستان و صد البته طرفدارانش ميآورد تا با شادي سالن سينما را ترك كنند.