• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5492 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۴ خرداد

مهماني باشكوه

محمد خيرآبادي

من خدمت سربازي‌ام را سر مرز گذراندم و مي‌خواهم از سربازي بگويم كه تنگ غروب روي پله‌هاي پاسگاه مرزي روي تپه نشسته، به مزارع گندم نگاه مي‌كند، باد گرم به صورتش مي‌خورد و ابرهاي همه عالم توي دلش مي‌گريند. من خودم را به خاطر مي‌آورم در اتاقكي كنج پاسگاه كه بي‌سيم‌چي بودم، شب‌ها تا صبح بي‌سيم زير گوشم روشن بود، پيغام‌هاي رد و بدل‌شده را مي‌شنيدم و هميشه خواب نصفه و نيمه داشتم. من كه بعد از انتقالم به پادگان داخل شهر، ليسانس داشتنم فقط به اين كار مي‌آمد كه به جاي نگهباني دادن، پاسبخش باشم و بروم‌ نگهبان‌ها را بيدار كنم خواب نمانند يا نهايتا افسر نگهبان باشم از ۶ عصر تا ۶ صبح و البته مقداري هم نامه‌ نوشتم و بايگاني كردم.
من سرباز هنگ مرزي سردشت بودم. هر چند ستوان‌دوم وظيفه بودم اما در يگان‌هاي مرزي خيلي اين درجه‌ها اعتباري ندارد. گاهي در تقسيمات و اعلام نياز واحدها موثر است، اما در مجموع همه سربازند و ۲ سال مهمان يك مجموعه نظامي‌. آن هم ‌چه مهماني باشكوهي. از دوره ۲ ماهه آموزشي با همه سختي‌هايش گرفته تا رفتن به يگان خدمتي و گذراندن زندگي با امكانات اوليه بسيار كم و تحمل رنج دوري و غربت و همچنين خشكي و زمختي محيط و مشقت‌هاي ديگر، نشان مي‌دهد كه چه مهماني باشكوهي است. بگذريم از اينكه كه چرا بايد سربازي اجباري باشد؟ چرا همه پسران با هر شرايط كاري و تحصيلي كه دارند، بايد ۲ سال از زندگي‌شان را بروند به پادگان‌ها و كلانتري‌ها و سر چهارراه‌ها؟ چرا امريه و خدمت مطابق تجربه و تخصص افراد، بايد به آشنا و پارتي احتياج داشته باشد؟ كاري به اين پرسش‌ها ندارم كه پاسخش قاعدتا بايد مفصل و همه‌جانبه باشد. 
من اينجا مي‌خواهم از همه تحقيرهايي بگويم كه در دوره خدمت سربازي بي‌دليل نثار جوانان اين مملكت شده و مي‌شود، فقط به اين دليل كه سربازند و زيردست و تحت امر.‌ من مي‌خواهم از آن روزي بگويم كه در نمازخانه هنگ مرزي سردشت كلاس آموزش كار با اسلحه برقرار بود و يك سرباز صفر ۱۸-۱۹ ساله اصفهاني، بي‌احتياطي كرد و اسلحه را در حالت مسلح و آماده به كار به سمت خودش گرفت و به تصور اينكه فشنگ ندارد، ماشه كشيد. خانواده‌اش از اصفهان به سردشت آمده بودند و گريه و زاري مادر و پدرش جگرمان را كباب كرد. من كاري ندارم به اينكه خدمت سربازي آيا بايد كاملا اختياري باشد يا اينكه سربازي اجباري هم ضرورت‌هايي دارد؟ من به چشم خودم ديده‌ام و تجربه كرده‌ام كه خدمت سربازي آن‌هم در مناطق مرزي و در يگان‌هاي عملياتي با جوانانِ هزار آرزو در دل، چه مي‌كند. من هنوز چهره آن جواني را كه پشت تيربار عقب ماشين، موقع بردن آذوقه از پادگان به پاسگاه، نشسته بود و بعدا شنيديم در حمله‌ تروريستي كشته شد، به ياد دارم. من مي‌گويم جان انسان را هيچ برنامه و طرح و مقصد و راهبرد و سياستي نبايد بگيرد. جان انسان ارزشمند‌ترين چيز در دنياست كه هيچ‌كس حق ندارد آن را بستاند، بي‌واسطه يا باواسطه طرح و برنامه و سياست. فقط خود انسان است كه گاه براي آرماني بلند، اين ارزشمندترين و شيرين‌ترين دارايي‌اش را نثار مي‌كند و شعله‌اي در دل‌ها مي‌افروزد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون