• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5495 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۸ خرداد

داستانِ داستان‌ها-1

كيومرث

علي نيكويي

درآمد: شاهنامه فردوسي، حماسه ملي و سند هويت ايرانيان است، كتابي سترگ با بيش از 50 هزار بيت، مملو از اساطير و داستان‌ها و افسانه‌ها و حكمت‌ها و تاريخ اين مرز و بوم. شاهنامه‌خانه، محله يا حتي شهري نيست كه بتوان با يك روز و دو روز يا يك هفته و دو ماه در آن گشت و گذار كرد و آن را شناخت، شاهنامه كشوري وسيع با اقليمي متنوع و با تاريخي كهن و رنگارنگ است و همچنان كه سراينده‌اش سي سال بلكه بيشتر از زندگي‌اش را در جهت نگارش آن صرف كرد، بايد سال‌هاي سال در آن و با آن زندگي كرد و در هواي آن نفس كشيد، تا با رمز و رموز و وجوه گوناگونش آشنا شد. قصه‌هاي شاهنامه، تنها يكي از وجوه جذاب و خواندني اين كتاب هستند. در سلسله‌يادداشت‌هاي پيش رو، نويسنده مي‌كوشد خوانندگان علاقه‌مند را با اين وجه جذاب و گيرا از شاهنامه آشنا سازد. به اميد آنكه انگيزه‌اي شود براي ورود مستقيم به كشور شاهنامه و گشت و‌گذاري بي‌واسطه در آن.
    
سخنگوي دهقان چه گويد نخست كه نام بزرگي به گيتي كه جست
داستان كيومرث چنان كهن و دور است كه كس را ياد نيست و تنها آنان اين فسانه در ياد دارند كه از نيا به نيا برايش بازگفته‌اند؛ باري اول كسي كه تاج بر سر نهاد و بر تخت شاهي تكه زد كيومرث بود، كيومرث كدخداي جهان شد و بر كوه خانه ساخت و از پوست پلنگ براي خود لباس آماده كرد كه پيش از او پوشش در جهان نبود! او سي سال شاه بود و از خوبي بر او همتايي نبود، تمام حيوانات گيتي به پيشش به در كرنش و اطاعت درآمدند و سروري وي را قبول نمودند.
كيومرث پسري داشت سيامك نام كه چون جان شيرين برايش عزيز بود، زيباروي و هنرمند بود؛ پدر را تنها انديشه آن بود كه مباد پسرش از او دور گردد. روزگاران بر كيومرث و سيامك به خوشي مي‌گذشت و دولت ايشان به راه شكوه مي‌رفت و كسي با ايشان بر سر دشمني نبود مگر يكي از فرزندان اهريمن(1) كه ريمن نام داشت؛ حسد روزگار اهريمن را سياه كرد پس با سپاهي بزرگ از بدان و پلشتان و فرزندانش به سمت درگاه كيومرث روان شدند؛ سروش(2) به نزد سيامك آمد و او را به جنگ اهريمن آگاه ساخت، سيامك چرمينه‌اي از پوست پلنگ بر تن كرد و سپاهي آماده ساخت و به سوي اهريمن شتافت؛ سپاهيان در مقابل يكدگر صف كشيدند، سيامك به رسم پهلواني به جنگ تن به تن با يكي از پسران اهريمن به نام خروزان رفت و تن عريان نمود و پور اهريمن سيامك را از جاي بلند كرد و بر زمين كوبيد و چنگال‌هاي خود بر سينه شاهزاده فرو برد و سيامك را بكشت و سپاه كيومرث از پهلوان تهي ماند.
خبر مرگ سيامك به بارگاه كيومرث رسيد و شاه از مرگ فرزندش روزگارش تيره شد، از تخت شاهي به زير آمد و اشك ريزان و مويه‌كنان شد؛ مردمان و لشگريان و حيوانات به سوي كوهي شدند كه كيومرث آنجا خانه داشت و در آن كوه به ناله و گريه پرداختند، يكسال چنين بر مردمان به غم و اندوه گذشت؛ پس سروش از جانب دادار دادگر خبر آورد بر كيومرث كه غم و غصه را بس كنند و به فرمان خداوندي سپاهي بسازند و پهلواني بر سپاه بگمارند و سپاهيان اهريمن را شكست دهند. هنگامه‌اي كه فرمان يزدان به كيومرث رسيد، كيومرث نام يزدان بر لب برد و اشك‌ها پاك كرد و در دل كينه سيامك را نگاه داشت و شب و روز زين سبب خواب و آرام نداشت.
از سيامك پسري به يادگار مانده بود با نام هوشنگ كه نزد پدربزرگ خود [كيومرث] بسيار عزيز بود و در پهلواني چون ببر چالاك؛ كيومرث چون قصد جنگ با سپاه اهرِمن نمود هوشنگ را فراخواند و بر نبيره (3) اسرار هويدا نمود و ناگفتني‌ها گفت و فرمود من لشگري خواهم ساخت بزرگ كه اين لشكر خروشي خواهد ساخت بر جهان نامور گردد و تو كه از خون مني بايد سپه‌سالار اين لشكر باشي زيرا كه من پيرم و اميد به بودنم كم و تو بايد پس از من شاه جهان شوي؛ پس كيومرث سپاهي برانگيخت بزرگ از انسان و شير و پلنگ و گرگ و ببر و پرندگان و پري و در دل تمام‌شان كينه اهريمن بود. در پشت سپاه كيومرث به راه افتاد و در پيش سپاه هوشنگِ سپه‌سالار؛ خبر سپاه كيومرث به اهريمن رسيد و اهريمن با لشگر ديوان به جنگ سپاه هوشنگ رفت، سپاهيان به هم آميختند و هوشنگ فرمانده سپاه اهريمن را بگرفت و سرش بريد و سپاه كيومرث پيروز شد و اهريمن شكست خورد.
چون كيومرث دلش آرام شد از كين سيامك، چشم از جهان بست و تاج و تخت بر نبيره‌اش هوشنگ ماند...
جهان سر به سر چون فسانست و بس / نماند بد و نيك بر هيچ‌كس

پاورقي
1- به معني اهرمن است كه راهنماي بدي‌ها باشد، چنانكه يزدان راهنماي نيكي است؛ ديو و ابليس. خرد خبيث. عقل پليد. شيطان. 
2- در كتب متاخر زرتشتي و فرهنگ‌هاي فارسي سروش پيك ايزدي و حامل وحي خوانده شده، از اين‌رو در كتاب‌هاي فارسي او را با جبراييل سامي يكي دانسته‌اند. 
3- به معني فرزندزاده باشد عموما و پسرزاده را گويند خصوصا و بعضي دخترزاده را هم گفته‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون