نكاتي درباره يك شبيهانگاري
قدرت و ابزار لازم براي سياستگذاري و عملياتي كردن آنها را در اختيار داريم چرا بايد نجات مردم را به آيندهاي نامعلوم محول كنيم و مردم را دلخوش كنيم كه بسان كشتي نوح، روزي، روزگاري از زير بار مشكلات رهايي خواهيد يافت. عرصه حكمراني عرصه شبيهانگاريهاي تاريخي و آيندههاي مبهم نيست. مبناي حكمراني، سياستگذاري بر اساس عقلانيت، با در نظر گرفتن تواناييها، منابع و محدوديتهاي كشور و مشخص نمودن زمان دقيق تحقق آنهاست. اين شبيهانگاري تاريخي نشان ميدهد در سياستگذاريها درك واقعبينانهاي از اولويتبندي مسائل و رتبهبندي چالشها و موقعيت جهاني كشور وجود ندارد.
پرسش كليدي در اين ميان آن است: اگر دست يافتن به اهدافي كه آنها را براي آينده كشور بنيادي تلقي ميكنيم منتهي به فقر اجتماعي، افزايش شكاف طبقاتي، نااميدي، ركود، افزايش مهاجرت نخبهها از كشور، تاخير در سن ازدواج و بدتر از همه برهم خوردن تعادل جمعيتي، كاهش فرزندآوري، تشديد سالمندي و افزايش آسيبهاي اجتماعي بشود آيا بازهم ميتوانيم دست يافتن به اين اهداف را ساختن كشتي نجات كشور قلمداد كنيم؟