به چه قيمتي؟
نيوشا طبيبي
بارها اين حكايت را شنيدهايم كه «زماني توسن علم و دانش شرق، افقهاي جهان را در مينورديد. اروپا در عمق سياهي قرون وسطي بود اما اروپاييها با ترجمه آثار دانشمندان مسلمان، به دانشهاي تجربي و فلسفه دست پيدا كردند و همان را پايهاي كردند براي پيشرفتهاي بعدي و...» البته كه داستانهاي تاريخي چنين ساده و سر راست اتفاق نميافتند داستانها را براي ما سادهسازي ميكنند كه ما را به مفهومي كه ميخواهند، سوق بدهند.
ما مفتخريم دانشمنداني داريم كه در دامان علم و فرهنگمان باليده و در پيشبرد جامعه بشري نقش مهمي داشتهاند. اين به جاي خود. وجه ديگر داستان اما هوشمندي اروپاي مسيحي است. زماني كه غليظترين و شديدترين باورهاي ديني مسيحي بر جان و سرنوشت مردم حكومت ميكرد و حكم پاپ و واتيكان بر هر تصميم سياسي ديگري در اروپا مقدم بود، در دوراني كه پادشاهان مشروعيت حكومت خود را از پاپ و روحانيون طلب ميكردند، دانشگاههاي اروپايي آثار دانشمندان مسلمان را ترجمه و مطالعه ميكردند. بهانه نميآوردند كه چون اينها يافتههاي مسلمانان است پس ما نبايد از آنها استفاده كنيم.
به راستي همين اندك روشنبيني فارغ از تعصبي كه داشتند سبب گشايش عظيمي در حيات تاريخي اروپا شد. فرض كنيد آنها هم ميگفتند كه تكرار تجربههاي علمي و يافتههاي مسلمانان ناشي از شرق زدگي و خودباختگي است، چه اتفاقي ميافتاد؟ لابد بايد يك مشابه رازي يا يك تالي بيروني در مراكز علمي اروپايي پرورانده ميشد تا به همان نتايجي برسد كه پيشتر آن دانشمندان رسيده بودند. آنها به همان علوم شرقي هم لباس فلسفه و تلقي غربي پوشاندند و از آن به نفع خودشان كمال استفاده را بردند.
سنت ايراني هم تا چند سده پيش چنين بود. ما هاضمه علمي - فرهنگي بسيار قوي و قدرتمندي داشتيم. از اينكه در خانه خود را روي پديدههاي بيگانه بگشاييم ابايي نميكرديم. پديدههاي وارداتي را چنان به لباس ايراني در ميآورديم كه بعد از سالي گويي قرنهاست كه با اين پديدهها خو كردهايم. نمونههايش فراوان هستند. در مطالعه تاريخ و فرهنگ هخامنشيان تا صفويه به نمونههاي متعددي از اين خصلتهاي كاملا ايراني برخواهيد خورد. انعطافپذيري و نرمش و در عين حال حفظ اصول، رمز ماندگاري تمدن ايراني بوده است.
اين روزها كه «سوپر انقلابيها» در كار زدودن آثار غربي هستند و در راه تصوراتشان مردم نگونبخت را به سختي و گرفتاري مياندازند، بد نيست نيمنگاهي به اين تجربيات تاريخي بيندازند. اساسا يكي از گرفتاريهاي بزرگ ما ايرانيها آن است كه نمايندگان مجلس و مديران اجرايي ما تاريخ نميخوانند و چندان با فرهنگ ملي و خصوصيات قومي و ملي ما آشنا نيستند. اگر بودند با موضوع «تغيير ساعت بهار و پاييز» چنين مواجه نميشدند. در جايي خواندم كه علت اصلي مخالفت با اين كار، همانا مبارزه با فرهنگ غربي است كه اين راه و روش غربيهاست و با كار مسلمانان همخواني ندارد! غافل از اينكه هزار فايده بر اين شيوه مترتب است از كنترل ترافيك و كاهش مصرف انرژي تا آسودگي مردم. اين شيوه در بسياري از كشورها آزموده شده است و همچنان اجرا ميشود.
سوپر انقلابيها اما در موضوع تقليد از كشورهاي پرآب غربي و حفر چاههاي عميق به قيمت نابودي ابدي سفرههاي زيرزميني آب ايران مشكلي ندارند. آنها به جاي ترويج و ارتقاي دانش بومي هزاران ساله قنات و توسعه كشاورزي بر اين اساس، طرفدار شيوههاي بيگانه حفر چاه و كشت گندم و هندوانه و برنج به بهانه خودكفايي هستند.
با ساخت ابر مجتمعهاي تجاري نعل به نعل مطابق سخيفترين و زشتترين شيوههاي كاپيتاليستي نه تنها كنار آمدهاند بلكه در تسهيل آن مشاركت هم ميكنند. اين مجتمعها كسبوكارهاي كوچك محلي را نابود ميكند و همه ابزار توزيع و نقاط فروش را در اختيار سرمايهداران بزرگ و شركتهاي عظيم قرار ميدهد. در حالي كه الگوي بازارهاي ايراني با قدمتي چند هزارساله و كاركردي فرهنگي - تجاري را پشت سر داشتيم. از اين قبيل مثالها فراوان ميتوان آورد. ظاهرا تصويب طرحي براي جلوگيري از تغيير ساعت و بعد تمهيداتي مثل تغيير ساعات كاري بانكها و ادارات و مانند اينها، هزاران نفر را به دردسرهاي بزرگي انداخته، اما بيترديد، همچون گذشته، مخالفان تغيير ساعت، بر درستي كارشان به دلايل سياسي اصرار خواهند كرد، ميلياردها تومان از بودجه ملي حيف خواهد شد، بهرهوري كارمندان تنزل خواهد كرد و مردم بسياري به خطر و به دردسر خواهند افتاد، تا آنها بگويند «مخالفان غربزده! ديديد كه ما خواستيم و شد؟» بله ميشود، اما به چه قيمتي؟