گفتوگو با بهمن فرمانآرا درباره فعاليتهايش و اوضاع اين روزهاي سينما
سينماي ايران را از نابودي نجات دهيد
«سوختن در آب غرق شدن در آتش» فيلم جديد بهمن فرمانآرا
تينا جلالي |بهمن فرمانآرا كارگردان شناختهشده سينماي ايران اين روزها در تدارك ساخت فيلم جديدش با عنوان «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» است، بعد از حواشي و جنجالي كه سال گذشته ديدار با وزير ميراث فرهنگي برايش رقم زد ترجيح داد كار نكند اما از آنجايي كه اين كارگردان اهل يكجا نشستن و دست روي دست گذاشتن نيست و اساسا با بازنشستگي رابطه خوبي ندارد قصه متفاوتي را در دستور كار قرار داده است كه مضمونش با وقايع جامعه امروز ايران ارتباط زيادي دارد. قصه يك معلم بازنشسته كه ديگر نميتواند به بچههايش درس بدهد چون ديدگاه آنها و جهانشان را متفاوت ميبيند. فرمانآرا همچنين گلايههاي زيادي نسبت به مسوولان كشور درباره حوادث سال گذشته دارد و خطاب به مديران سينما ميگويد: «هيچ مملكتي با يك فيلم زير و رو نميشود و با يك كتاب حكومت عوض نميشود. بنابراين شما نميتوانيد جلوي رشد را بگيريد و سانسور كنيد.» گفتوگوي دو ساعته ما با بهمنفرمانآرا پيش روي شماست.
اگر موافق باشيد در ابتدا بحث را كمي فراتر از سينما آغاز كنيم، ديدگاه شما درباره اتفاقاتي كه اين روزها در كشورهاي مختلف نظير فرانسه، روسيه و... ميافتد، چيست؟ از طرفي اعتصاب و اعتراضات گستردهاي را در هاليوود شاهديم .انگار كمي اوضاع دنيا به هم ريخته است و اين فقط شامل ايران نيست. جهان اين روزها از نگاه بهمن فرمانآرا چگونه است؟
ببينيد؛ به دلايل فراوان زندگيها و مدل آرامش زندگي قديمي به هم ريخته است، اين از نظر من مقداري به سياستي مربوط ميشود كه درحال حاضر در جهان اعمال ميشود. همه فكر ميكنند خب فقط روسيه به اوكراين حمله كرده است ولي چرا بقيه دنيا به هم ريخته است؟
خب امريكا و ديگر دول غربي همه مجبورند در مقابل روسيه بايستند به خاطر اينكه در قرن 21 قرار نيست به كشور ديگر حمله كنيم و بخواهيم آن كشور را بگيريم. اين واقعيت است و به همين دليل همه جبهه گرفتند.
كاري كه در فرانسه آقاي مكرون كرده كه بعد از آن شلوغ شد، او خواسته دوسال به سن بازنشستگي اضافه كند، اما چون درآنجا اتحاديهها قدرت دارند اين تصميم آقاي مكرون كار آساني در فرانسه نيست، با اينكه مجلس تصويب كرد اما اعتصاب هنوز ادامه دارد براي اينكه ساختار آن مملكت بر اساس اتحاديههاي كارگري است و همينطوري نميتوان اين تصميم را اجرايي كرد. از نظر اقتصادي تصميم آقاي مكرون اصلا كار بيربطي نيست، چون تعداد آدمهاي مسنتر در همه كشورها آنقدر مطرح شده كه اگر از دو نيم درصد بالاتر برود ديگر نميتواند به دو نيم درصد برگردد.
مسوولي در ايران ميگفت: «تا 120 ميليون جمعيت هم جا داريم!» آقاجان مگر اتوبوس است، اين افراد همه خانه، تحصيل، زندگي ميخواهند شما نميتواني همينطوري بگويي جا داريم. بله درست است كه در كوير زندگي نميكنيم. اما در اروپا و كشورهاي متمدن تصميمات سختتر به مرحله اجرا ميرسد. در حال حاضر به نظر من امريكا دوران افول را سپري ميكند و معمولا وقتي اين مسائل پيش ميآيد، ميبينيد كه دست راستيها قدرت پيدا ميكنند، چون آنها در اين شرايط ميگويند: «اين را بيرون كنيد، آن را بيرون كنيد كسي را به كشور راه ندهيد، چون مملكت مال خودمان است.»
خب پس اين در حال حاضر همه جا اتفاق ميافتد. ولي به خاطر گرفتاريهاي زيادي كه مملكت ما دارد ما نميتوانيم و قدرت نداريم كه بخواهيم در مسائل اصلي دخالت كنيم. بيشتر مسائل فرعي عنوان ميشود.
صحبت از كشورمان شد، اوضاع اين روزهاي ايران را چطور ميبينيد؟
مملكت از هر نظري كه شما فكر كنيد دوران بحران را سپري ميكند. تورم باعث شده كه مردم براي زندگي معمولي هم مشكل داشته باشند. وقتي كه پرايد 350 ميليون ميشود ما همه ميدانيم پولمان ديگر ارزش ندارد، از دلار شش تومان و هشت هزار، رسيديم به قيمتهاي امروز. به همين دليل است كه آشفتگي عمومي را شاهديم.
هزينهها سرسامآور افزايش پيدا ميكند. بعضي وقتها قيمت كالاي امروز با ديروز تفاوت زيادي دارد.
بعد از انقلاب اولين فيلمي كه ساختم، «بوي كافور عطر ياس»، 79 ميليون هزينه داشت، «خانهاي روي آب» را با 110 ميليون ساختم تا فيلم «حكايت دريا» كه با يك ميليارد و نيم ساختم. فيلمي كه الان قصد دارم بسازم بدون هيچ رودربايستي ميگويند 20 ميليارد خرج دارد. خب بازگشت اين پول در سيستم سينماداري، پخش و وزارت ارشاد چگونه اتفاق ميافتد؟ تازه خيلي شانس بياوريم فيلم توقيف نشود يا قسمتهاي مختلف آن را سانسور نكنند بعد از طي كردن اين فرآيند بايد در صف بايستي تا نوبت اكران به ما داده شود.
فيلم آخرم «حكايت دريا» را مجبور شدم به پلتفرمها بدهم، چون امكان پخش در سينما وجود نداشت. اگر الان هنرپيشهها ميگويند ماهي دو ميليارد و نيم دستمزد ميگيرند، خب پرسش من اين است ما چگونه ميخواهيم اين هزينه را به دست بياوريم؟ اصلا امكانش نيست.
بحث دستمزدهاي بالاي بازيگران يكي از مهمترين چالشهاي سينماست.
مگر اينكه دولت سرمايهگذاري كند و گرفتاريهاي سانسور را قبل از توليد بدانيم.
نمونهاش فيلم فسيل، سازندگان مجبور شدهاند براي مزهپراني و ترسيم فضا به قبل از 57 بروند. ما چه كار ميتوانيم بكنيم در مقابل خواستههاي دولت؟
دولت ميگويد اگر ميخواهيد، بخنديد قبل از انقلاب را مسخره كنيد، مگر ميشود؟ به نظر من فيلمي كه نتواند به مسائل مملكت بپردازد، فيلم نيست. مثل اينكه فتوا دهيم همه فيلمهاي سينمايي انيميشن باشد كه الان همين اتفاق دارد ميافتد، چون ميگويند سرگرمي است و بچهها دوست دارند و... كسي كه فيلم ميسازد خيلي راحت به او ميگويند انيميشن بسازيد. نكتهاي كه وجود دارد ساخت انيميشن بسيار وقتگير است و پنجاه مدل در حال حاضر انيميشن داريم. به هر حال من فكر ميكنم كاري كه از اول ميخواستند با سينما بكنند و آن را تعطيل كنند حالا به سمتي ميبرند كه اقتصاد مانع از ساخت فيلم شود.
البته گفتههاي شما يك طرف ماجرا، اوضاع سينما هم متاثر از شرايط اين روزهاي جامعه، خوب نيست؟
اوضاع كه اصلا خوب نيست، شما نگاه كنيد فيلمها به لحاظ نوبتگذاري اكران و پخش هم با مشكل مواجه هستند. فيلمسازان با سختيهاي زيادي ميتوانند سينما بگيرند اينكه فيلم را در كدام سينماها ميخواهند نمايش دهند بسيار مهم است. فيلم «دلم ميخواد» در عيد اكران شد.ما فكر كرديم به ما لطف دارند. اما به يكباره ديديم يك هفته بعد فيلم ابوالحسن داوودي هزارپا اكران شد. اكران فيلمم را در سينما چارسو چك كردم، چارسو شش سانس در روز با 4 سينما دارد كه مجموعا ميشود 24 سانس. از اين 24 سانس، 23 سانس فيلم «هزارپا» را نشان ميدادنديك سانس ساعت 11 صبح را به فيلم «دلم ميخواد» دادند. به نظر من در اين شرايط فيلم را از پرده برميداشتيم بهتر بود تا بگوييم فيلم را در سينماها اكران كرديم. به نظر من اگر سينما دارد از بين ميرود يكي از نكات به خاطر پخش است.
البته سرمايهگذاري براي فيلمهاي كمدي بيمايه. مثلا ببينيد فيلم «هزارپا» چه كساني را مورد تمسخر قرار ميدهد؟ افرادي كه در جنگ مجروح شدند و يك پايشان را از دست دادند. اين افراد قاعدتا نبايد مورد تمسخر قرار بگيرند. اما چه كنيم كه مسخره ميكنند و «هزارپا» با اين موضوع ساخته ميشود. آن كسي كه پخشكننده، توليدكننده و صاحب سينما هم هست، طبيعي است فيلمهايش سانسهاي بيشتري دارد و درآمد بيشتري كسب كند. اين به نظر شما طبيعي است؟ سال 47 ميلادي در امريكا قانوني تصويب كردند و نوشتند نميتوانيد همزمان هم تهيهكننده فيلم باشيد و هم پخشكننده و هم سرمايهگذار يك فيلم، چون مونوپول ميشود. از آن به بعد سينماها از پخش جدا شدند، چون به هر حال كسي بايد شرايط را كنترل كند. در ايران اين نكات رعايت نميشود. تازه در ايران به همان ميزان كه سينماها در تهران كنترل ميشود در شهرستان بهتر و بيشتر كنترل ميشود مثلا اصفهان چهار سينماي مهم دارد و از آنجايي كه اصفهان شهر خوبي است هر چهار تاي اين سينما را به خاطر توليد فيلمشان بلوكه ميكنند. به هر حال خواستم بگويم سينما در مسير تقريبا نابودي است اگر تغييراتي ندهند، اگر اين ماجرا و اتفاقات تكاني نخورد.
مادامي هم كه ميتوانيم فيلمهاي فسيل و از اين نمونه بسازيم، مشخص است فيلم آقاي مهرجويي يا من جايي در اين زد و خورد ندارد.
آقاي فرمانآرا، بحث ديگري كه در سينماي امروز چالشبرانگيز شده، اين است كه در دوره مديريت جديد براي صدور پروانه ساخت سختگيري زياد ميشود، نظر شما چيست؟
به نظر من بحث پروانه ساخت، كاملا بيهوده است، چون وقتي فيلم كامل ساخته ميشود و فيلمساز براي اخذ پروانه نمايش همه نوع كنترلها ميشود پس چرا براي پروانه ساخت آنقدر مته به خشخاش ميگذارند؟ چون براي آنها مطرح نيست سازنده فيلم چقدر سرمايه از دست ميدهد، چون مديريت ميخواهد، براي اكران عمومي مزاحمت نداشته باشد. اما نكتهاي كه اين وسط وجود دارد به پروانه ساخت هم نميتوان تكيه كرد، چون شما مجوز ميدهيد من فيلمساز نياز ميبينم و مجبور ميشوم دو سكانس اضافه كنم، بعد ميگويند چون شما دو، سه سكانس اضافه كرديد پروانه نمايش به شما نميدهيم.
به نظر من اگر دولت اينقدر دلش ميخواهد همه چيز را كنترل كند، بگويد اصلا نميگذاريم فيلم بسازيد. يك گروه ده هزار نفري بيكار ميشوند، زندگيشان به هم ريخته ميشود ولي آقايان بدانند آدمهاي محبوب سيستم حكومتي نيستند.
من به عنوان كارگردان كه پنجاه سال در سينما كار كردم همانقدر براي كار كردن مشكل دارم كه بچههاي جوان براي كار كردن با مشكل مواجه ميشوند. سينماي ايران جوانان با استعداد بسيار زيادي دارد. سينماي ايران بسيار سينماي هيجانانگيزي است به خاطر اينكه آقاي فرهادي، روستايي، هومن سيدي و بسياري از جوانها را دارد كه فيلمهاي خوب ميسازند. واقعا همه بچهها با استعداد هستند به طوري كه من به اصطلاح پيشكسوت خيلي آنها را تحسين ميكنم براي اينكه در فضايي كار جديد ميكنند كه خارجيها را به تحسين وا داشتند.يكي جنگ جهاني سوم را ميسازد، ديگري قهرمان، ديگري ليلا و برادرانش را ميسازد. هر كدام يكي از يكي بهتر بعد يكسري جوان از ايران بيرون رفتند كه در مملكتهاي ديگر زندگي ميكنند و فيلم ميسازند عنكبوت مقدس و فيلمهاي ديگر را ساختند ... فيلمهاي ايراني است كه خارج از ايران ساخته ميشود. چرا ما بايد به گونهاي رفتار كنيم كه فيلمسازها در خارج از كشور فيلمشان را بسازند؟
اين را به آقاياني ميگويم كه به سانسور و مميزي پر و بال ميدهند: هيچ مملكتي با يك فيلم زير و رو نميشود و با يك كتاب حكومت عوض نميشود. هيچ كدام از اين اتفاقات همينطوري و به سادگي نميافتد. ولي شما انگار يك بچه 5 ساله را ممنوعالرشد كنيد، آقا نميشود. اين بچه بالاخره هفت يا هشت ساله ميشود، قد ميكشد و بزرگ ميشود. شما نميتوانيد جلوي رشد را بگيريد و سانسور كنيد، چون كاملا غيرواقعي است ولي فضايي ميسازيد اين بچه و جوان و آن كه 16 سالش است، آن كه 19 سالش است ميخواهد از كشور بيرون برود تا نفس بكشد.اين مهمترين نكتهاي است كه ما در حال حاضر در كشور با آن دست و پنجه نرم ميكنيم.
آقاي فرمانآرا يكي از نكاتي كه اين روزها سينماي اجتماعي با آن دست و پنجه نرم ميكند، دوگانگي بين فضاي اجتماعي و داخل فيلمهاست. يعني در جامعه فضا را به گونهاي ميبينيم و در فيلمها به گونهاي ديگر. به تعبير ديگر در سطح جامعه ميبينيم كه جوانها حجاب را رعايت نميكنند، اما در فيلمها اين موضوع بايد رعايت شود، اين باعث شده بسياري از فيلمسازها از ساختن فيلم دوري كنند، بازيگرها در فيلمها حضور پيدا نميكنند. شما اين مساله را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ آيا ممكن است در چند سال آينده با مرگ سينماي اجتماعي مواجه شويم؟
من فيلمي را مدتها دنبالش بودم تا بسازم. به اسم «چشمهايش» نوشته بزرگ علوي .
قرار بود سريال باشد؟
بله، قرار بود سريال 8 قسمتي باشد ولي اتفاقي كه افتاد، اين بود كه حوادث اين رمان خيلي مشهور بين سالهاي 1313 تا 1320 بود و اين تاريخ هفت سال اوج تاريخ كشف حجاب رضاشاه است. شخصيت اصلي خانم اين قصه، فرانسه ميرود لباسهاي كوكو شانل ميپوشد. چگونه ما ميتوانستيم اين داستان را تعريف كنيم و آن هم رمان به اين مهمي را بسازيم ولي شخصيت اصلي حجاب داشته باشد؟
پس شما هم براي كار «چشمهايش» با مشكل حجاب مواجه بوديد؟
بله، اصلا نميشود. با همه وقتي كه گذاشتيم و كوشش كرديم و سرمايهگذاري كه بود، من از ساخت «چشمهايش» انصراف دادم به خاطر اينكه نميشد فيلم را بسازم. فيلم نكته اصلياش سياست است و فضاي آن هفت سال نميشد كه اين شخصيت پيش كوكو شانل برود، اما چادر يا روسري سرش كند يا لباسهايي كه از كوكو شانل ميخرد، بپوشد اما با حجاب باشد؟ اصلا همخواني ندارد.در نتيجه همه زحمات من و با نوشتن فيلمنامه توسط شادمهر راستين نويسنده درجه يك مجبور شديم انصراف دهيم.
كلاه مصنوعي يا ترفند ديگر نميشد؟
هيچ كدام از اين موارد را قبول نميكردند. به ما گفتن حتما بايد حجاب داشته باشد.
شايد دو سال پيش ميشد اين سريال را ساخت ولي الان كه كمي حساسيت روي بحث حجاب زياد است موانع ساخت براي اين سريال زياد شده است.
نه، اصلا قبول نميكردند. همانطور كه ميدانيد در دوران اول حكومت رضاشاه كشف حجاب اتفاق افتاد. مادربزرگم سه سال از خانه بيرون نيامد براي اينكه روسري يا چادرش را برندارد. حالا ما همان موقع را بخواهيم ترسيم كنيم و به روي خودمان نياوريم كه حجاب در آن فضا نيست.متاسفانه به اين نكته بايد اذعان داشت در فضايي كار ميكنيم كه حتي نميتوانيم درس دهيم، چون چيزي كه بلديم و تجربه كرديم و ميدانيم در وضعيت فعلي به آن«نه» ميگويند.
آقاي بهمن فرمانآرا از كار جديد چه خبر؟ بارها در مصاحبههايتان به اين نكته اشاره كرديد كه اهل نشستن نيستيد و بايد در تلاش باشيد. ممكن است اتفاقهاي سال گذشته شما را مايوس كرده باشد؟
اصلا مايوس نيستم. هيچ جايي هم نميخواهم بروم. ايران مملكت من است، 82 سال در ايران خدمت كردم اصلا به اين فكر نميكنم كه جايي بروم. خانم از مملكت خودم نميخواهم دور شوم.
من هيچ جا نميروم، دليلش اين نيست كه نميتوانم بروم يا ويزا ندارم يا اجازه ندارم. خير اصلا اينگونه نيست. من در اين سن و سال در خارج از ايران نميتوانم زندگي كنم به اين فكر ميكنم كه بايد صبح كه بيدار ميشوم در مملكت خودم باشم. نه اينكه در فرانسه يا كانادا يا امريكا باشم، آخر اين كشورها در اين سن چه چيزي به من ميدهد كه من دور از مملكت خودم باشم و سيستم هم نميگذارد من كار كنم. والا من هم دانشگاههاي خارجي ميتوانم درس بدهم. از دانشگاههاي آنجا فارغالتحصيل شدم زبان انگليسي را مثل زبان مادري بلدم. ولي چرا؟ آنها جوانهايشان اسپيلبرگ و بسياري كارگردانهاي بزرگ را دارند ولي ما چرا جوانهاي خودمان را بگذاريم و به كشورهاي ديگر برويم. خير من نميروم و مهاجرت نميكنم.
ممكن است جلوي فعاليت شما را گرفته باشند؟
نه، در اين مملكت جلوي فعاليت كسي را نميگيرند. ميخواهند با ما عكس بگيرند.سر فيلم «چشمهايش» دو تا خانه نياز داشتيم. ميراث فرهنگي كنترل اين خانهها را دارد. مدير تهيه رفته بود براي هماهنگي اين خانهها، وزير به من تلفن كرده كه من خيلي دلم ميخواهد شما را ببينم. به او گفتم ميآيم ساعت يك روز پنجشنبه رفتم دفتر ايشان. بعد از اينكه ما بيست دقيقه صحبت كرديم آقايي وارد اتاق شد و گفت اجازه ميدهيد از شما عكس بگيرم؟ بدون اينكه از من بپرسند، آن آقا چند عكس گرفت. وقتي رفتم بعد از چند دقيقه عكس را منتشر كردند.
عكسها جنجالي به پا كرده بود.
بله، ميخواهم بگويم چرا به من زنگ ميزنند كه ميخواهيم شما را ببينيم. بعد از اين فرصت استفاده ميكنند به عكاس ميگويند از من عكس بگيرد و 20 دقيقه بعد از اينكه من آنجا را ترك كردم پست گذاشتند. دستيار من زودتر از من متوجه شد مهم نيست از اين كارها ميكنند. سالهاست نه افطاري و نه بزرگداشت ميروم. ولي وزير مملكت برنامه ميگذارد شما را ببينم بعد عكس ميگيرند و منتشر ميكنند كه بگويند پيش ما هم آمد. من چيزي ندارم بگويم. بعد از 24 ساعت گفتم من هميشه با مردم هستم و شما چنين قراري گذاشتيد كه از من عكس بگيريد.
از آن زمان ديگر فعاليت نكرديد. البته در نوشتههايتان تاكيد كرديد كه از آنجايي كه با مردم هستم ترجيح ميدهم فعلا كاري نكنم.
كاري نكردم ولي الان ميخواهم فيلمي بسازم و كاري شروع كنم.
سريال يا فيلم؟
سريال را با اين آقايان تجربه كردم ولي نميشد.
چرا؟
از اين جهت كه مبالغ هنگفت در ساخت سريال بايد سرمايهگذاري شود. تقريبا دو سال و نيم توليدش با مونتاژ و موسيقي طول ميكشد.
با تمام اين حرفها اما ارزش دارد و در كارنامه شما ماندگار ميشود، موافقيد؟
بله، ارزش دارد اگر بگذارند كه بيست و چهار اپيزود را كامل بسازيم و بعد پخش را شروع كنيم. از همان اول ميگويند پنج قسمت ابتدايي را بدهيد تا ما به پخش برسانيم يعني همه چيز در دور تند قرار بگيرد.
شما علاقه نداريد؟
ببينيد شدني نيست. نميشود كه ما سريالي را براي ساخت شروع كنيم بيست و يك قسمت تمام نشده پنج قسمت اول را به پخش كردن برسانيم. من كاري كه زوركي باشد ديگر نميكنم. به سني رسيدم كه نه دنبال افتخارات هستم و نه دنبال پول كلان ميگردم. همين كه در اين سن صبح بلند ميشوم و ميخواهم كار كنم براي من اهميت دارد. بازنشستگي براي من مثل مردن است.
در صحبتهايتان اين جمله را بارها با تاكيد هم گفتيد كه دوست نداريد بيكار باشيد. از بيكاري خوشتان نميآيد.
چقدر بنشينيم در خانه و فيلم خارجي تماشا كنيم. به بچهها و خانم گفتم اگر ميخواهيد مرا ببينيد بياييد ايران من نه امريكا، نه فرانسه و نه كانادا، هيچ جا نميآيم اگر كاري باشد، ميآيم اما براي ديد و بازديد حاضر نيستم بروم.
سواي اينكه از مسافرت با هواپيما متنفرم حال آدم براي ساعت طولاني در فضاي بسته گرفته ميشود. ولي اصلا نميروم. رفتن به كشورهاي خارج چيزي براي من ندارد. به خصوص اينكه با اينترنت و يك كليك ميتوان همه جاي دنيا را تماشا كرد.
آقاي فرمانآرا از فيلمنامه جديد برايمان صحبت ميكنيد؟ درخواست پروانه ساخت داديد؟
دو سال پيش پروانه ساخت دادند.
به گمانم بايد تمديد شود؟
من نميدانم، ميخواهم فيلم را بسازم.
كي شروع ميكنيد؟
هيچ وقت تاريخ را نبايد قطعي گفت.
نام فيلم چيست؟
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش» اسم فيلمنامه جديد من است.
فيلمنامه به گونهاي است كه با فضاي امروز جامعه همخوان باشد؟
موضوع متفاوتي دارد. راجع به يك معلم بازنشسته است كه ديگر نميتواند درس بدهد، اما در اتحاديه معلمها هست و درخواستشان براي دستمزد و غيره و سرنوشت خودش در اين فيلم مطرح ميشود.
شما خودتان بازي ميكنيد؟
تا جايي كه بتوانم بازي نميكنم. اگر راضي نشويم بازي ميكنم.
فيلمنامه اسم بامسمايي دارد، تداعيكننده نام فيلم بوي كافورعطر ياس است.
كافور را همه ميدانند چيست. ولي داستان اين فيلم مشخص نيست. اين را هم بگويم من براي اين ملت فيلم ميسازم. اگر در خارج از فيلم من استقبال كنند خيلي خوشحال ميشوم، اما مخاطب من آنها نيستند، مخاطب من مردم ايران هستند.
در اين فيلم نگاهي به وضعيت اجتماعي هم داريد؟ از اين نظر كه در اكثر كارهايتان نيم نگاهي به قشر آسيبپذير داشتيد و فيلمهايتان متاثر از اجتماع هم هست.
در اين فيلم معلم بازنشسته جدا از مملكت نيست، اما به ناچار ميگويد كه من ديگر نميتوانم به اين نسل درس بدهم.
اين معلمي كه قرار است با بچهها كنار بيايد و به آنها درس بدهد به يكباره متوجه ميشود كه بچهها را نميشناسد. من بچه كه بودم فيلم جفتي جمع ميكردم يا از آپاراتچيها ميخريدم، عكسهاي هنرپيشهها را جمع ميكرديم. ولي الان با اينستا، با فيس توفيس همه اين هنرپيشهها حتي خانههايشان را در دسترس داريد و هيچ لزومي هم ندارد كه بخواهيد دنبالشان بگرديد. آن زمان چون فيلمها را ديده بوديم آن دو فريم را جمع ميكردم، چون نگاهم به آن فيلم بود ولي خود فيلم در دسترسم نبود، اما فيلم را ديده بوديم.
اما الان اصلا به اين چيزها نياز نداريم. تا قبرستان ميرويم و شش تا بچه هنرپيشهها و فيلمسازان را ميبينيم. همه چيز در اختيار ماست. بنابراين معلم بازنشسته كه ميگويد به بچهها نميتوانم درس بدهم براي اين است كه بچهها از او جلو زدهاند.
درباره مديريت و سياستهاي آقاي خزاعي نظري داريد؟
از موقعي آمده حتي تلفني با او صحبت نكردم.
بيكاري در سينما زياد است سياستهايي كه پيش گرفتند، صحبتهايي كه ميكنند در تقابل با سينماگران است. همسو نيست .
در طول زندگي كاريم خيلي به من شغل پيشنهاد شده چرا شغل قبول نميكنم؟ به اين خاطر كه هر شغل دولتي به كسي ميدهند چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب انتظاراتي از شخص دارند و شخص هم مجبور ميشود به آن انتظارات جواب بدهد. وگرنه او را عوض ميكنند.
هم فيلمساز برجستهاي هستيد و هم سالها در سينما با مديران و سيستمهاي مختلف در ارتباط بوديد و كار كرديد از شما مشاوره نخواستند؟
اصلا و ابدا. همه آنها علامه دهر هستند.
حتی يكبار در 44 سال گذشته نخواستند در جلسهاي شركت كنم و راجع به سياستها نظر دهم. البته اگر دعوت كنند هم نميروم.
به نظر من اگر دولت اينقدر دلش ميخواهد همه چيز را كنترل كند، بگويد اصلا نميگذاريم فيلم بسازيد. يك گروه ده هزار نفري بيكار ميشوند، زندگيشان به هم ريخته ميشود ولي آقايان بدانند آدمهاي محبوب سيستم حكومتي نيستند.
من كاري كه زوركي باشد ديگر نميكنم. به سني رسيدم كه نه دنبال افتخارات هستم و نه دنبال پول كلان ميگردم. همين كه در اين سن صبح بلند ميشوم و ميخواهم كار كنم براي من اهميت دارد. بازنشستگي براي من مثل مردن است.
فيلم «هزارپا» چه كساني را مورد تمسخر قرار ميدهد؟ افرادي كه در جنگ مجروح شدند و يك پايشان را از دست دادند. اين افراد قاعدتا نبايد مورد تمسخر قرار بگيرند. اما چه كنيم كه مسخره ميكنند و «هزارپا» با اين موضوع ساخته ميشود.
دولت ميگويد اگر ميخواهيد، بخنديد قبل از انقلاب را مسخره كنيد، مگر ميشود؟ به نظر من فيلمي كه نتواند به مسائل مملكت بپردازد، فيلم نيست.