• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۱ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5510 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۸ خرداد

راز نويسنده مرموز دفترهاي سبز شاندل!

مهرداد حجتي

[بخش اول]
سال‌ها پس از مرگ‌ دكتر شريعتي، كسي از هويت واقعي «شاندل» خبر نداشت! همان متفكري كه شريعتي در برخي سخنراني‌هايش از او ياد مي‌كرد.نقل قول مي‌آورد و كلامش را بر اساس برخي عقايد او جلو مي‌برد! عجيب بود كه مخاطبان، هيچ‌گاه از او نپرسيده بودند، شاندل كيست؟ به همين خاطر هم پس از مرگ او، شاندل، مساله شده بود!به راستي او كه بود؟شريعتي چگونه با او آشنا شده بود؟چه شباهتي ميان او و شاندل بود كه آن دو را تا آن حد به هم نزديك كرده بود؟چرا هيچ‌گاه هيچ تصويري از شاندل منتشر نشده بود؟ شايد پاسخ در ميان حرف‌ها و نوشته‌هاي او بود كه بايد بعدها «رمزگشايي» مي‌شد! اما چرا؟ چرا شريعتي آن شخصيت مرموز را از همه پنهان نگه داشته بود؟ كسي تا آن اندازه آشنا و به همان اندازه هم ناشناس؟! 
اما رمزگشايي از معماي «شاندل» را بايد در همين‌جا وانهاد و به خود شريعتي بازگشت.هم او كه همه زندگي‌اش در دو سرزمين جداي از هم گذشت.او در هر دو سرزمين زندگي كرد. در هر دو سرزمين پا گرفت و در نهايت هم در هر دو سرزمين‌ از دنيا رفت! او هم سرزمين پرماجراي «انقلاب» را دوست داشت و هم سرزمين «رمانتيسم». سرزميني سرشار از شعر، ادب و هنر! او هم انقلابي بود و هم رمانتيك! و اين دو شايد در انقلابيوني كه پس از مرگ او به قدرت رسيدند چندان قابل جمع نبود، چون هر چه بود سويه انقلابي و مذهبي آنها، موجب گرد آمدن آنها به دور آيت‌الله خميني شده بود نه سويه رمانتيك‌شان كه اساسا خيلي‌هاي‌شان آن را نداشتند.به همين خاطر هم خيلي زود، پس از انقلاب، راه‌شان از او جدا شد! آنچه شريعتي را محبوب جوان‌هاي دهه پنجاه كرده بود، همان وجه رمانتيكش بود.همان وجهي كه در لابه‌لاي سخنان آتشين ايدئولوژيكش، گاه آن را بروز مي‌داد. وقتي كه از شعر و هنر حرف مي‌زد. او به آن وجه رمانتيك خود توجه داشت.براي آن وقت مي‌گذاشت و لحظات تنهايي‌اش را با آن سر مي‌كرد.به همين خاطر هم انبوهي از جوان‌هاي رمانتيك به او علاقه‌مند شده بودند، چون در او نشانه‌هايي از يك روشنفكر متفاوت مي‌ديدند كه در روشنفكران آن دوره نبود.روشنفكراني كه يا چپ ماركسيست بودند يا ملي و تعدادي هم دانشگاه ديده مذهبي. اما اغلب آنها، سويه انقلابي‌شان، آنها را خشك و‌ نامنعطف كرده بود. به همين خاطر هم ميانه بسياري‌شان با هم خوب نبود. مثل روشنفكران عضو كانون نويسندگان كه بالاخره پس از انقلاب راه‌شان از هم جدا شده بود.«ابتهاج» و «شاملو» كه در دو سوي يك كشمكش، راه‌شان از هم سوا شد و ديگر هيچ‌گاه در يكجا با هم گرد نيامدند! آن روزها، همه هنر و ادبيات در سيطره چپ بود.با اين حال انقلابيون مذهبي هم، شرايط مبارزه خود را داشتند.هر چند كه عمده تفاوت آنها با چپ‌ها، بيگانگي‌شان با هنر ‌‌و ادبيات بود.خصوصا آنها كه در خانواده‌اي سنتي بار آمده بودند و اساسا تا پس از پيروزي انقلاب حتي راديو هم گوش نداده بودند چه رسد به تماشاي فيلم در سينما يا تلويزيون! چون به عقيده آنها، آنچه از «راديو» پخش مي‌شد حرام بود و شنيدنش آنها را به گناه مي‌انداخت! به همين خاطر در خانه بسياري از انقلابيون مذهبي، حتي راديو هم نبود، چه رسد به تلويزيون كه از اساس حرام بود! سينما هم كه نزد انقلابيون مذهبي، هيچ جايگاهي نداشت.حتي بسياري از آن نفرت داشتند و همين نفرت هم در كوران حوادث ۵۷، كار را به آتش زدن سالن‌هاي سينما كشاند.چيزي بيش از ۲۵۰ سالن سينما در حوادث ۵۷ در آتش سوخت كه از آن ميان فقط ۵ سالن پس از انقلاب بازسازي و بازگشايي شد. به همين خاطر برخي شهرها براي هميشه از سينما محروم ماندند و هيچ‌گاه صاحب سينما نشدند! انقلابيون مذهبي سنتي، با بسياري هنرها مساله داشتند، مثل نقاشي، مجسمه‌سازي و موسيقي.از همان موقع هم چندان با حضور زنان در عرصه‌هاي اجتماعي ميانه‌اي نداشتند.آنها كار در ادارات دولتي دوران شاه را براي همسر يا دختر خود نمي‌پسنديدند و آنها را از آن دستگاه دور نگه مي‌داشتند.آنها معتقد به فساد در دولت شاه بودند ‌‌و كار كردن مردان در آن سيستم را هم نمي‌پسنديدند. به همين خاطر روحانيت به بازار تمايل داشت.آنها بازار را محلي مناسب براي كسب درآمد «حلال» مي‌دانستند و از همين رو، ميانه روحانيون و بازاريون بيش از پيش به هم گره خورده بود و همان پيوند، آنها را در برابر شاه متحد كرده بود.در چنين وضعيتي كه همه ‌چيز به شكل سنتي پيش مي‌رفت، به ناگاه يك روشنفكر مسلمان كه تازه از اروپا بازگشته بود و در سخنانش هر از گاهي از واژه‌هاي فرانسوي استفاده مي‌كرد، همه را غافلگير كرد.هم مذهبي‌هاي انقلابي و هم چپي‌هاي انقلابي را. سنتي‌ها هم كه رفته رفته به خون او تشنه مي‌شدند.كساني كه تا پيش از ظهور او، تاسوعا و عاشورا در انحصار خود داشتند، حالا با ظهور او، آن انحصار را از دست مي‌دادند، چون او، قرار بود با كلامي متفاوت، از «شهادت» و «پس از شهادت» سخن بگويد. از «قيام حسين»، از «خون خدا»، از «ثارالله» و از «زينب» كه «پيام‌آور كربلا» بود! او با همه روشنفكران مذهبي پيش از خود فرق داشت.حتي با مهندس مهدي بازرگان كه پيش از او، مذهب را به دانشگاه برده بود.حتي با جلال آل‌احمد كه «خسي در ميقات» را متاثر از سفري متفاوت به حج نوشته بود. اين روشنفكر نوظهور، هم مذهبي بود، هم انقلابي، هم امروزي، هم درسخوانده اروپا، هم اديب و هم انديشمندي كه مدام سر در كتاب و مطالعه داشت.فرانسه را خوب حرف مي‌زد و در سخنانش مدام از آن وام مي‌گرفت. مهم‌تر اما، قدرت كلام او بود كه جادويي بود. او به طرز معجزه‌آسايي، به قلب بسياري از جوانان آن روزگار نفوذ كرده بود. آن‌ هم در روزگاري كه نه اينترنت بود و نه هيچ وسيله سريعي براي انتقال سخن. با اين حال، به دليل اشتياق غيرقابل انكار علاقه‌مندان، سخنراني‌هاي او به سرعت از نوار ‌پياده، تايپ، چاپ و تكثير مي‌شدند! دامنه نفوذ او به قدري گسترده بود كه بسياري از پيروانش بي‌آنكه او را ديده باشند، واله و شيداي او شده بودند.از جمله يك جوان شهرستاني به نام «قيصر امين‌پور» كه دوران دبيرستان خود را در دزفول مي‌گذراند و به شوق دكتر شريعتي شدن، خود را براي ورود به دانشگاه آماده مي‌كرد. كسي كه با همان شوق، پس از ورود به دانشگاه، بلافاصله دانشكده دامپزشكي را رها كرد تا در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، جامعه‌شناسي بخواند. همان رشته‌اي كه شريعتي به خواندن آن معروف بود.البته «قيصر» تنها جوان واله و شيداي شريعتي نبود. بسياري از جوان‌ها در سراسر كشور، مشتاقانه او را دنبال مي‌كردند.آموزه‌ها و آثار او که به سرعت فراگير مي‌شدند.او حالا پرطرفدارترين روشنفكر آن دوران بود. كسي كه رژيم هم از محبوبيت رو به گسترش‌اش بيم داشت و دستگيري و‌ تعطيلي تريبونش در حسينيه ارشاد هم او را از سكه نينداخت. او حالا بي‌رقيب بود. 
[ادامه دارد]

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون