• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5511 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۹ خرداد

يادداشتي در سوگ درگذشت سياره مهين‌فر

ناگه غروب پُرغم آن سياره

فرهاد طاهري

دوست عزيز و گرامي‌ام سياره مهين‌فر در پنجاه و چندسالگي درگذشت. خبر را يكي از دوستانِ بنياد داره‌المعارف اسلامی در دقايق آغازين بامداد پنجشنبه (١٨ خرداد ١۴٠٢) به من داد و گفت امروز پيكرش را به خاك خواهند سپرد و غروب فردا هم پرسه درگذشت اوست.
خبر درگذشت سياره مهين‌فر بسيار بهت‌آور و ناباورانه بود. او تقريبا هم‌سن وسال من بود و نمي‌دانم اگر من به جاي او رفته بودم الان آيا او چنين سطرهايي درباره‌ام مي‌نوشت و اگر مي‌نوشت چه مي‌نوشت؟ اما من از رفتنش سخت در غم فرو رفتم و زانوي غم را تنگ در آغوش گرفتم و پيشاني و سر را در نهايت افسردگي بر آن زانو نهادم. 
مهين‌فر در بنياد دايره‌المعارف اسلامی، سال‌ها ويراستار و مدير بخش ويرايش بود. يكي دو بار تا مرز همكاري با او رفتم و قرار بود كه در بخش ويرايش همكارش شوم. بار دوم را خود او پيشنهاد كرد و من هم البته با استقبال پذيرفتم اما قضايا به گونه‌اي پيش رفت كه هر دو از خير اين «همكاري» منصرف شديم؛ اما نه من به دلم گرفتم و نه او از من رنجيده شد. همكار هم نشديم اما گل دوستي ما سخت گرفت. گه‌گاه كه از ميدان فلسطين مي‌گذشتم به او هم سري مي‌زدم و اگر نزديك ناهار بود مرا نگه مي‌داشت. عمده صحبت‌ها هم درباره ويرايش و اخبار كتاب و سر و سراغ گرفتن از احوال شخصيت‌هاي فرهنگي و استادان رشته زبان و ادبيات فارسي بود. موقعي هم كه از موضوعي يا از استادي حرف مي‌زدم يا خاطره مي‌گفتم كه برايش تازگي داشت، عميق و دقيق به چهره‌ام خيره مي‌شد. چشم از چشمم برنمي‌داشت. كاملا معلوم بود كه اصلا مرا نمي‌بيند و غرق شنيدن است. وقتي هم از گفته يا نكته‌اي خوشش مي‌آمد، خنده‌اي بسيار عميق از ته دل سرمي‌داد.
نخستين‌بار كه ديدمش، فكر كردم جنوبي است. از او پرسيدم و گفت خير. گفتم سيه‌چردگي و ملاحت جنوبي‌ها را به‌غايت داري. از همان خنده‌هاي عميق، بلند سر داد و گفت درانداختن متلك واقعا استادي و خوب مي‌داني چطور منظورت را حالي طرف كني! نامش را خيلي مواقع «ستاره» مي‌گفتم و بي‌درنگ تذكر مي‌داد. مي‌گفتم «ستاره سياره» شده‌اي. مي‌گفت اين هم از حاضرجوابي‌ات كه كم  نمي‌آوري. سياره مهين‌فر هم ويراستار بود و هم داستان‌نويس. درباره مهارت ويراستاري و دقت‌ها و نكته‌بيني‌هايش در اين حرفه هيچ تجربه و سابقه‌اي ندارم و واقعا هم نمي‌توانم نظري اظهار كنم. اطلاع از تسلط و توانايي هر ويراستار، مستلزم مشاهده صفحات ويرايش‌شده‌اي است كه جاي قلم و رد اصلاحات و تغييرات آن ويراستار را بتوان تشخيص داد. من نه صفحات ويرايش‌شده‌اي به قلم مهين‌فر ديده‌ام و نه او نوشته‌اي از من را ويرايش كرده است كه بتوانم بر آن اساس قضاوت كنم. همچنين از داستان‌نويسي هم سررشته‌اي ندارم تا بخواهم درباره هنر داستان‌نويسي و جايگاه او در اين عرصه نظر بدهم؛ اما براي من بسيار جالب است كه او علاقه‌مند اين دو مهارت در عرصه نوشتن و نگارش بوده است. ذات حرفه ويراستاري به معني علمي و واقعي اش، غير از دارا بودنِ دانش اين فن و ممارست در آن، دقت و نكته‌بيني و جزيي‌نگري» را مي‌طلبد و هنر داستان‌نويسي هم اقتضايش، برخورداربودن از قوه «تخيل» است. اينكه كسي بتواند در مشغله‌هاي فكري و ذهني خود هم به «تخيل» مجال ظهور و بالندگي بدهد و هم «دقت و جزيي‌نگري» را لحاظ كند به نظرم در شخصيت صاحب چنين ويژگي، بي‌ترديد منتج به بروز احوالات و حس‌وحال‌هايي خواهد شد كه درك آن چه بسا براي بسياري دشوار باشد. به نظرم برخي از جنبه‌هاي شخصيت سياره مهين‌فر كه او را از جهاتي با بعضي خانم‌هاي ديگر نيز متمايز مي‌كرد، بايد از تاثير همان «جزيي‌نگري‌ها و خيال‌پردازي‌ها» در شخصيت او سراغ گرفت. 
فارغ از دغدغه‌هاي فرهنگي و فكري خانم سياره مهين‌فر، او ويژگي‌هايي ديگر نيز داشت؛ ويژگي‌هايي كه البته مهم‌ترين انگيزه‌ام در نوشتن همين سطرها بوده است. او انساني بسيار مودب و «متشخص» با معيارهاي امروز بود. اينكه گفتم با معيارهاي امروز كاملا به عمد بود. شماري از تحصيلكردگان و مثلا «فرهيختگان» اين روزگار و متاسفانه از جماعت نسوان نيز، بي‌اعتنايي و بي‌توجهي به ديگران (مخصوصا به آقايان) را در مراودات رسانه‌اي و مدرن (اعم از تلفن و ايميل و پيامك و...) نوعي تشخص و بي‌احترامي و بي‌ادبي «در حضور» را نوعي متانت و وقار تلقي مي‌كنند. چنين رفتاري غير از فقدان تربيت خانوادگي صاحب آن رفتار، به نوع ديدگاه سنتي آن شخص به تفاوت ميان مرد و زن نيز بسيار وابسته است. در چنين رويكردي، جايگاه «انسان» بودن آن دوست يا همكار مرد يا خانم، «جاي» به توقعات و انتظارات عمدتا متوهمانه از مرد يا زن بودن مي‌سپارد. من فكر مي‌كنم جامعه مردان و زنان ايران هنوز كه هنوز است سخت دچار «سوءتفاهم» ميان اين دو جماعت است. فاجعه‌بارتر آن است كه حضور اين «سوءتفاهم» در دانشگاه يا در مجامع فرهنگي و تحقيقاتي و در كوچه و مترو و بازار به يك قدر است. البته بايد صادقانه بگويم جوانان و نوجوانان ايران خوشبختانه قدم‌هايي بسيار اميدبخش در رفع و زدودن اين «سوءتفاهم‌ها» برداشته‌اند. سياره مهين‌فر، هم از آن «بي‌ادبي مدرن و ناهنجاري تربيتي و رفتاري» بركنار بود و هم از داشتنِ تلقي نادرست نخ‌نماي سنتي درباره «تفاوت ميان زن و مرد». او همچنين در روزگار هياهوي رسانه و غوغاي عوام‌فريبانه نوشته‌هاي رسانه‌اي و مجازي نيز بركنار زيست و انزوا پيشه كرد و نخواست با انتشار نوشته‌هاي «فالور فريب» چشم و ذهني را شيفته و پيگير خود كند. 
مرگ، پديده تلخ و شوم روزگار است و مرگ انسان‌هايي كه در زندگي، درد و غم بسيار چشيده و ديده‌اند بي‌ترديد «تلخ‌ترين» مرگ‌هاست. از آن تلخ‌تر، تلخي مردن در تنهايي و انزوا و بي‌توجهي و غفلت ديگران از مرگ انسان‌هايي است كه بي‌ سر وصدا و آرام با مرگ مي‌استيزند و شكست مي‌خورند. غروب جمعه (١٩ خرداد ١۴٠٢) با دنيايي از اندوه فرقت، به اتفاق يكي از استادان زبان و ادبيات فارسي در مراسم پرسه سياره مهين‌فر حاضر شدم. به پيشنهاد آن استاد عزيز، در جايگاه سخن قرار گرفتم و چند كلمه‌اي گفتم. از همكاران او و دوستان و آشنايانش، تنها چندنفري آمده بودند. دلم از اين‌همه بي‌‌وفايي دنيا سخت گرفت. ياد صحنه‌هايي افتادم كه در مراسم بزرگداشت استادان ديرينه‌سال و صدساله و گاه بيش از آن زيسته، سيل جمعيتي حضور دارد و امروز در سوگ پژوهشگر و نويسنده‌اي، محفل اين‌چنين حتي خالي از حضور كساني است كه سال‌ها او را از نزديك مي‌شناختند. خطيب محترم مجلس هم البته كم نگذاشت و با ايراد خطابه و وعظي كه حتي يك جمله‌اش درباره سياره مهين‌فر مصداق نداشت، حق نهايت «غفلت و بي‌خبري» را به خوبي ادا  كرد! در اين عوالم، ياد روزهايي افتادم كه وقتي براي آن عزيز از خاطره‌ها و نگفته‌ها مي‌گفتم، دقيق به چهره‌ام خيره مي‌شد. آن روز هم احساس كردم او در ميان‌مان نشسته و همان‌گونه دقيق به چهره‌ها و چشم‌هاي‌مان خيره شده است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون