• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5531 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۲ تير

روايت غم‌انگیز «اعتماد» از تعطيل شدن پنج بیمارستان قديمي‌ پايتخت در خيابان‌های آشيخ هادي ، جامي ، حافظ و قائم‌مقام

قصه نام‌ها و آدم‌هايي‌كه ديگر نيستند

بيمارستان تهران كلينيك بعد از 57 سال فعاليت، تعطيل شد

 بنفشه سام‌گيس 

در ظاهر، همه‌ چيز مثل سابق بود؛ مثل 6 ماه قبل. درهاي اتوماتيك ورودي اصلي بيمارستان باز و بسته مي‌شد، سرسرا تميز بود، درختچه‌ها و باغچه جلوي ساختمان، سيراب و سبز بود، نورافكن‌هاي تنظيم شده رو به ديوار ساختمان روشن بود، تاقنماي ورودي دست نخورده بود..... در ظاهر، همه ‌چيز مثل 6 ماه قبل بود فقط از بيمار خبري نبود. چراغ‌هاي تمام طبقات بيمارستان خاموش بود. ورودي اورژانس تاريك بود. راهروي منتهي به درمانگاه‌هاي تخصصي غرق در سياهي بود، فقط نور كمرنگي از سرسرا به بيرون مي‌تابيد كه آن هم، انعكاس روشني چند چراغ كوچك در غرفه پذيرش اصلي و اتاق ترياژ طبقه همكف بود. بيمارستان، تعطيل شده بود. «بيمارستان تهران كلينيك» 5 ماه قبل به فهرست بيمارستان‌هاي تعطيل شده پايتخت اضافه شد ....

 

قصه اول؛ خيابان شيخ هادي:

از چهارراه جامي كه به خيابان شيخ هادي بپيچيد، 200 متر بالاتر، اين طرف خيابان، بيمارستان «عيوض‌زاده» است و آن طرف خيابان، بيمارستان «باهر». دو بيمارستان؛ با 3 متر فاصله از همديگر؛ هر دو تعطيل شده‌اند.... اسم بيمارستان عيوض‌زاده را عوض كرده‌اند و تابلوي «بيمارستان تخصصي و فوق تخصصي سورنا» چسبانده‌اند. بيمارستان باهر هم تبديل شده به درمانگاه؛ روبه‌روي پله‌هاي ورودي، قاب پايه‌داري از كف پياده‌رو سبز شده براي معرفي درمانگاه شبانه‌روزي «درنيان» و تخصص‌هاي قابل ارايه در اين درمانگاه. از هويت تاريخي «باهر»، فقط يك تابلوي كوچك با همان حروف قديمي؛ «ر»‌هاي كشيده و «هـ»‌هاي دو چشمي درشت، كنج ديوار ساختمان بيمارستان باقي مانده. مسوول پذيرش درمانگاه مي‌گويد بيمارستان، 10 سال قبل به‌طور كامل تعطيل شد و از دليل تعطيلي چيزي نمي‌داند اما از خلوتي سرسراي درمانگاه مي‌شود حدس زد اهالي اين خيابان پر از تاريخ به اين تغيير و تحول روي خوش نشان نداده‌اند. نگهبان بيمارستان عيوض‌زاده، بيشتر از مسوول پذيرش درمانگاه درنيان از اتفاقات اين سال‌ها باخبر است اگرچه كه براي بعضي جواب‌ها شك دارد و از چرايي بعضي ماجراها اطلاعي ندارد و جواب بعضي سوال‌ها پشت چشم‌هايش پنهان مي‌ماند.

«بيمارستان عيوض‌زاده 4 ماه قبل به‌طور كامل تعطيل شد كه بازسازي بشه. تا اسفند پارسال پذيرش بيمار داشت، اما از اسفند، به‌طور كامل تعطيل شد. دكتر عيوض‌زاده صاحب بيمارستان بود. ايشون سال 1386 فوت كرد و بچه‌هاش بيمارستان رو به فردي به نام سورنا فروختن كه خارج از كشوره. بيمارستان باهر هم به دليل بي‌پولي تعطيل شد. دكتر عباس‌زادگان يكي از سهامداراي بيمارستان باهر بود كه 7، 8 سال قبل فوت كرد و چراغ بيمارستان خاموش شد.»

از نماد بيمارستاني «عيوض‌زاده» فقط يك آمبولانس گوشه حياط مانده كه از مدل پاترول‌هاي قديمي است و بيشتر از آنكه حس بهبودي و نجات القا كند، فقط اتاق چرخداري است براي حمل برانكارد. تابلوي «آزمايشگاه و كلينيك» را هنوز از درهاي ساختمان تك طبقه انتهاي حياط برنداشته‌اند و از قوطي‌هاي قرص و شربت تلنبار شده داخل قفسه‌هاي اتاق شيشه‌اي كنار پله‌هاي ساختمان اصلي مي‌شود فهميد اينجا داروخانه بيمارستان بوده. از «مصالح و ابزار بازسازي» اثري در حياط و ورودي ساختمان نيست؛ نه شن و ماسه‌اي، نه كاشي و سراميك و الوار و داربستي، هيچ. شيشه پنجره‌هاي تمام طبقات، با غبار استتار شده و لته‌هاي ورودي اصلي بيمارستان را به هم جوش داده‌اند كه آمد و شد غريبه‌اي ممكن نشود ....

كاسب‌هاي خيابان شيخ هادي، روايت خودشان را از تعطيلي دو بيمارستان دارند؛ صاحب بنگاه املاك نبش چهارراه شيخ هادي، يادش مي‌آيد كه «باهر و عيوض‌زاده با هم شريك بودن.»

مردي كه چند متر پايين‌تر از بيمارستان باهر تفاله‌هاي غوره را داخل سطل پلاستيكي كنار مغازه‌اش خالي مي‌كرد، به خاطر داشت كه تا چند سال قبل هم هر دو بيمارستان شلوغ بوده اما ترجيح داد حرف‌هاي بيشتر را از كاسب‌هاي قديمي‌تر بشنوم؛ مثلا از مغازه آن سمت خيابان؛ از صاحب خشكشويي «ژنو»، يك ورزشكار قديمي با چند كيلو وزن اضافه كه عكس‌هاي رنگ باخته‌اي از روزهاي محبوبيتش به ديوار بالاي سر پيشخوان مغازه و رو به ماشين غول پيكر و از مد افتاده لباسشويي چسبانده.

«وقتي موشك به حياط بيمارستان عيوض‌زاده خورد، ما اينجا بوديم. سال 66 بود. موشك از اين طرف حياط به زمين خورد و از اون طرفش در اومد. كل خيابون رو خاك گرفت. شيشه‌هاي مغازه‌ها شكست. شيشه مغازه ما هم شكست. مثل اينكه كشته هم داشت. يادم نيست ....»

لابه‌لاي تحويل گرفتن لباس از مشتري‌هايي كه اتوي فوري يا خشكشويي مي‌خواهند، مي‌گويد: «درآمد نداشتن بدبختا.» منظورش بيمارستان‌هاي باهر و عيوض‌زاده است وقتي مي‌پرسم چرا هر دو بيمارستان تعطيل شدند. «اوايلش خوب بود. بيمارستان تخصصي بود. كارمنداي باهر برامون لباس مي‌آوردن. آمبولانساي عيوض‌زاده از جلوي مغازه‌مون رد مي‌شد و صداي آژيرش رو مي‌شنيديم. هر دو خوب بودن. بيمارستان تخصصي بودن. هر دو قبل از انقلاب ساخته شدن. »

پيدا كردن تاريخ تولد هر دو بيمارستان، سخت نيست؛ سال 1313، بزرگ خاندان «باهر» كه خودش هم طبيب بوده، بيمارستان و زايشگاه باهر را تاسيس مي‌كند؛ در مكان فعلي بيمارستان عيوض‌زاده در ضلع شرقي خيابان «شيخ هادي» كه از محلات نوظهور آن دهه و دوره پهلوي اول بوده. سال 1340 «جاني عيوض‌زاده»، يك مسيحي آسوري متولد تبريز كه در ايام تحصيل در دانشكده پزشكي تهران، در بيمارستان باهر به عنوان دستيار موسس بيمارستان كار مي‌كرده، سهام خانواده باهر را مي‌خرد و نام بيمارستان را به «عيوض‌زاده» تغيير مي‌دهد. يك سال بعد (1341) نصرت‌الله؛ فرزند ارشد موسس بيمارستان باهر به وزارت بهداري مي‌رود و براي ساختمان روبه‌رويي در ضلع غربي خيابان، پروانه فعاليت بيمارستان مي‌‌گيرد و تابلوي «بيمارستان باهر» را اين‌بار به ديوار ساختمان اين سمت خيابان نصب مي‌كند و براي اولين‌بار در تاريخ «طهران»، در يك خيابان با عرض كمتر از 10 متر، دو بيمارستان، چشم در چشم و با 20 قدم فاصله، با هم همكار مي‌شوند. سال‌هاي بعد و دهه‌هاي 40 و 50 براي هر دو بيمارستان پرماجراست؛ نصرت‌الله، سال 1345 امتياز بهره‌برداري بيمارستان باهر را به برادرش عبدالله مي‌سپرد و سال 1353، خانواده باهر مالكيت بيمارستان را به‌طور كامل به گروه ديگري منتقل مي‌كند؛ گروهي كه سال 1354، به پيروي از مقررات جديد وزارت بهداري، «شركت سهامي خاص گروه پزشكي تاج» را با شماره 20035 به ثبت مي‌رساند و پروانه فعاليت بيمارستان باهر را در سازمان منطقه‌اي بهداشت درمان استان تهران تمديد مي‌كند در حالي كه چند سال پيش‌تر از اين اتفاقات، دكتر عيوض‌زاده هم ساختمان بيمارستانش را به قصد تجهيز و نوسازي، تخريب كرده و سال ۱۳۵۶، بيمارستان نوساز با تجهيزات جديد و رويي مشتري پسندتر بازگشايي مي‌شود. رقابت هر دو بيمارستان در سال‌هاي جنگ 8 ساله و دهه اصلاحات هم ادامه داشت تا اينكه بعد از روي كار آمدن دولت نهم و حضور تعدادي از هواداران و اعضاي جبهه پايداري در مناصب كليدي در وزارت بهداشت، زمستان سال 1384، معاون سلامت اين وزارتخانه، در چند نوبت ادامه فعاليت بيمارستان باهر را به دليل «آمار بالاي مرگ، توزيع داروهاي بي‌اعتبار و تاريخ گذشته، آلودگي فضاي فيزيكي بيمارستان، نداشتن پروانه تاسيس، استفاده از تجهيزات و ارايه خدمات غيراستاندارد، كمبود امكانات حتي در بخش اورژانس، به كارگيري نيروهاي آموزش نديده» ممنوع و غيرقانوني و خطاب به شهروندان تهران اعلام كرد: «از بيماران و مردم مي‌خواهيم براي حفظ جان‌شان، چه براي بستري و چه درمان سرپايي از مراجعه به اين بيمارستان خودداري كنند تا طي روزهاي آينده بر اساس حكم قضايي به‌طور رسمي اين بيمارستان تعطيل شود.»

فعاليت بيمارستان باهر، سال‌هاي بعد از اين حرف‌ها و تا بعد از انتخابات رياست‌جمهوري 1388 و تا سال 1392 ادامه داشت. آخرين سند از فعاليت اين بيمارستان، گزارشي از جلسه مجمع عمومي «شركت گروه پزشكي تاج» به عنوان صاحب پروانه فعاليت اين بيمارستان است كه روز 26 مرداد سال 1384 (14 روز بعد از آغاز فعاليت دولت نهم) در روزنامه رسمي كشور منتشر شده و به سهامداران اعلام مي‌كند كه در جلسه 20 تير 1384، علاوه بر تغييراتي در بدنه مديريتي اين شركت، ترازنامه و حساب سود و زيان سال مالي 1383 هم تصويب شده است .....

سرنوشت بيمارستان عيوض‌زاده چندان خوش‌تر از بيمارستان باهر نبود. عصر دهم اسفند 1366 كه موشك عراقي، كف حياط بيمارستان را 7 متر سوراخ كرد، دكتر عيوض‌زاده هنوز زنده و هنوز رييس بيمارستان بود. راننده آمبولانس بيمارستان كه سال‌ها بعد، از خاطرات روز موشك‌باران تهران به ياد مي‌آورد، گفته بود كه از حوالي بازار گل تهران با دكتر عيوض‌زاده تماس گرفته و وقتي شنيده كه تركش و تكه‌هاي موشك به داروخانه بيمارستان خورده، به سرعت خود را به بيمارستان رسانده و لابه‌لاي آوار بخش راديولوژي، با جنازه همكارش روبه‌رو شده ....

15 فروردين 1388، هيات‌مديره «شركت بيمارستان عيوض‌زاده» از طريق آگهي منتشر شده در روزنامه رسمي اعلام كرد: «به موجب صورتجلسه مجمع عمومي فوق‌العاده 20 بهمن 1387 نام شركت به بيمارستان سورنا تغيير يافت.» كه به نظر مي‌رسد اين تصميم، مربوط به روزهاي بعد از فوت دكتر عيوض‌زاده بوده است.

طبق تاريخ انتشار آگهي‌هاي «شركت سهامي خاص بيمارستان سورنا» در روزنامه رسمي، آخرين مجمع عمومي هيات‌مديره اين شركت كه همان تركيب مديريتي «شركت بيمارستان عيوض‌زاده» بود، 31 شهريور 1398 برگزار شده است. ارديبهشت سال 1400 و حدود دو ماه پيش از انتخابات رياست‌جمهوري سيزدهم، پايگاه خبري «مشرق» كه رسانه وابسته به اصولگرايان است، گزارشي از دريافت وجوه خارج از تعرفه و ضوابط در اين بيمارستان خصوصي منتشر و اعلام كرد كه به استناد اسناد ضميمه گزارش، با وجود آنكه هزينه يك شب بستري در اين بيمارستان «بسيار قديمي و مستهلك» 6 ميليون تومان بوده، يك بيمار مبتلا به كرونا، بابت بستري، 70 ميليون تومان بيعانه و براي درمان حدود 42 ميليون تومان هزينه نهايي پرداخت كرده است..... حالا هر دو بيمارستان تعطيلند. هم آن بيمارستان «فاقد پروانه تاسيس و توزيع‌كننده داروي تاريخ گذشته و تجهيزات غيراستاندارد» و هم اين بيمارستان «دريافت‌كننده وجوه خارج از تعرفه».

صاحب خشكشويي ژنو مي‌گويد نزديك‌ترين مركز درماني براي اهالي خيابان شيخ هادي و جامي، بيمارستان نجميه؛ نرسيده به چهارراه جمهوري و كنار بازار فرسوده علاءالدين است؛ بيمارستاني كه بين سال‌هاي 1306 و 1307 توسط «ملك تاج فيروز نجم‌السلطنه»؛ مادر دكتر محمد مصدق تاسيس و وقف عام شد و سال 1382 و در سالگرد صدور فرمان مشروطيت (14 مرداد) در فهرست ميراث ملي ايران به ثبت رسيد و حالا از جمله بيمارستان‌هاي متعلق به سپاه پاسداران است ......

يك عشق «نوستالژي»، در صفحه فيس‌بوكش عكسي از تبليغ قديمي «بيمارستان باهر» منتشر كرده؛ تبليغ، كولاژ سه تا تصوير و چند جمله است؛ دو تصوير كوچك از نماي ساختمان دو طبقه بيمارستان با معماري معمول دهه 1330 تهران؛ پنجره‌هاي بزرگ و سقف‌هاي بلند و پاگردهاي شيشه‌اي مدور با بهارخواب‌هاي دلباز و حياطي با درختان قدبلند چنار. تصوير سوم، بانويي سفيدپوش (شايد مادري يا شايد پرستاري) كه رو به كودك بستري در تخت، لبخند مي‌زند. همه اينها، ضميمه به متني براي معرفي بيمارستان: «بيمارستان و زايشگاه باهر / با سي سال سابقه / مجهز به مدرن‌ترين وسايل پزشكي است. زير نظر پزشكان مجرب و جراحان ورزيده امريكا / قابله‌هاي تحصيلكرده خارج و پرستاران خارجي از بيماران محترم پذيرايي مي‌نمايد / نشاني: خيابان آشيخ هادي (غرب خيابان) 270»

با ورق زدن تاريخ تاسيس هر دو بيمارستان، معلوم مي‌شود كه زمان انتشار اين تبليغ، سال 1339 و تصاوير داخل تبليغ، مربوط به بيمارستان عيوض‌زاده و يك‌سال قبل از فروش سهام زايشگاه «باهر» است. ساختمان امروز بيمارستان عيوض‌زاده كه بعد از اصلاحات و پهنه‌بندي شهري، روي نقشه تهران در ضلع شرقي خيابان شيخ هادي قرار گرفت، هيچ شباهتي به عكس‌هاي اين تبليغ ندارد؛ ارتفاع طبقات را كم كرده‌اند، ساختمان از دو به 6، 7 طبقه رسيده، نماي بيروني ساختمان از اين مصالح جديد بد ريخت است كه آدم را ياد مراكز خريد و فروش جاروبرقي و يخچال مي‌اندازد، از بهارخواب‌ها ديگر خبري نيست، پنجره‌هاي دلباز و پاگرد مدور شيشه‌اي ناپديد شده‌اند و نمره ساختمان هم از 270 به 277 تغيير كرده است. تنها يادگار اين 6 دهه، حياط بزرگ بيمارستان است كه تا چند سال قبل، رد تاول موشك «اسكاد» عراقي روي تنش مانده بود...

 

قصه دوم؛ خيابان جامي:

صاحب بنگاه املاك نبش چهارراه شيخ هادي مي‌گويد خيابان جامي را كه بروم جلوتر، مي‌رسم به بيمارستان «كامروا». پياده‌روي «جامي» از چهارراه «شيخ هادي» تا «حافظ»، دكان به دكان، مبل و ميز و صندلي و كتابخانه و كمد مي‌فروشند غير از دو، سه مغازه كبابي و بقالي و لوازم چاپ و اسباب‌بازي. دو بار فاصله چهارراه شيخ هادي تا نبش حافظ را مي‌روم و برمي‌گردم و هيچ اثري از بيمارستان «كامروا» نيست. چند متر قبل از تقاطع «حافظ»، مغازه بزرگي است كه مبلمان و ميز اداري مي‌فروشد. صاحب مغازه، مردي است كه جمله‌هايش از لهجه آذري رنگ مي‌گيرد. حدس مي‌زنم سنش در حدي نيست كه از تاريخ اين خيابان باخبر باشد اما برخلاف تصورم، خيلي خوب هم از جزييات ريز و درشت تاريخ معاصر مي‌داند جز اينكه اسم بيمارستان را اشتباه به خاطر سپرده.

«بيمارستان مهران، 15 ساله تعطيل شده. همين زمين كنار مغازه ماست.»

زمين كنار مغازه مبل‌فروشي، پشت ديواري از ايرانيت‌هاي سفيد و آبي پنهان شده بود. از لاي درز ايرانيت‌ها نگاه كردم؛ محوطه بزرگي پوشيده از علف هرز و كلوخ و زباله. بيمارستان را به‌طور كامل تخريب كرده بودند و ساختمان‌هاي كوچه پاييني پيدا بود. صاحب مغازه گفت بيمارستان ظاهرا ملك موقوفه بوده كه چند سال قبل به فردي ناشناس فروخته شده و مثل اينكه قرار است كل زمين وقفي براي ساخت و ساز عظيمي پي‌ريزي شود. كنج شمال غربي زمين؛ جايي كه طبق خاطرات صاحب مغازه مبل‌فروشي، سرسراي ورودي بيمارستان بوده را هم 3 سال قبل يك توليدكننده ابزار صنعتي به قيمت چند 10 ميليارد تومان خريده بود و ساختمان دو نبش براق و زمختي ساخته بود كه با ذات فعاليتش همخواني داشت. شاخه‌هاي قطور چند درخت چنار مقابل همان ايرانيت‌هاي سفيد و آبي، هر جور ديد از ساختمان‌هاي شمال خيابان جامي را كور مي‌كرد. صاحب مغازه مبل‌فروشي گفت: «كاش اين چنارا مي‌تونستن حرف بزنن.»

تنها سندي كه از تاريخچه بيمارستان كامروا پيدا مي‌شود، مصاحبه مفصلي است كه 12 اكتبر سال 1996 در شهر لس‌آنجلس با «دكتر شكرالله كامروا» انجام شده است. اين پزشك يهودي در اين مصاحبه مي‌گويد كه سال 1324 به تهران آمده و به همراه همسر قابله‌اش، مطبي در چهارراه «آشيخ هادي» راه مي‌اندازد و سال 1330 بيمارستان و زايشگاه كامروا را در خيابان جامي افتتاح مي‌كند. تا سال 1359، خود دكتر كامروا بيمارستانش را مديريت مي‌كرده تا اينكه بعد از شدت گرفتن تهديدها از طرف افراد ناشناس و شناس، از ايران مي‌رود و بلافاصله، دولت وقت، ملك و بيمارستان را مصادره مي‌كند اما مانع از فعاليت بيمارستان نمي‌شود چنانكه كامروا در غربت هم خبر داشته كه تعدادي از مجروحان جنگي را در اين بيمارستان بستري كرده‌اند و حتي فعاليت بيمارستان تا زمان انجام اين مصاحبه (12 اكتبر 1996) برقرار بوده .....

صاحب مغازه مبل‌فروشي كه در سن كودكي، يك‌بار به دليل مسموميت و يك‌بار به دليل زخمي شدن دستش به بيمارستان كامروا رفته بود، لبخندي به لبش نشست وقتي از سر و پز پزشكان بيمارستان تعريف مي‌كرد: «دكتراي خوبي بودن. كراوات مي‌زدن. همه‌شون يا مُردن يا رفتن امريكا.» و يادش افتاد كه بيمارستان، اواخر دهه 1380 تعطيل شده. «زمان احمدي‌نژاد بود.»

اين آقاي فروشنده، قصه‌گوي خوبي بود و داستان پنجره‌هاي بالا سر مغازه‌هاي دو كوچه پايين‌تر از خيابان جامي را هم برايم تعريف كرد؛ پنجره‌هايي كه رو به ملك شخصي «احمد اميراحمدي»؛ اولين سپهبد ايران و وزير رضا شاه باز مي‌شد.

 

قصه سوم؛ كوچه بيژن:

کمی پايين‌تر از خيابان جامي، دو تا كوچه است؛ كوچه پيام انقلاب و كوچه بيژن. يك ضلع ملك 1200 متري متعلق به شكرالله كامروا، داخل كوچه پيام انقلاب است كه از اين‌ طرف هم، پشت ديواري از ايرانيت‌هاي سفيد و آبي پنهان شده منتهي به نظر مي‌رسد عوامل ساخت و ساز، از همين طرف رفت و آمد دارند. طبق نوشته‌هاي تابلوي زرد رنگي كه جلوي ايرانيت‌ها نصب شده، قرار است در اين زمين و به جاي بيمارستان كامروا، يك برج 16 طبقه با كاربري تجاري اداري احداث شود. تاريخ آغاز پروژه؛ اول اسفند 1401 و تاريخ پايان، اول اسفند 1404. كنار تابلوي زرد رنگ، پوستري از تصوير نهايي بناي ساخته شده چسبانده‌اند كه طبق اين تصوير، ساختماني خاكستري با نماي سنگ و شيشه به جاي ساختمان بيمارستان كامروا خواهد نشست. صاحب مبل‌فروشي مي‌گفت نوار جنوبي اين ملك، سال‌ها قبل در تملك حاج اصغر آقايي بوده كه تعميرگاه مرسدس بنز داشته ولي ورثه حاجي، بعد از تعطيلي بيمارستان، تعميرگاه را فروختند و حالا اين تكه از زمين هم با ملك كامروا يك كاسه شده است. 100 قدم دورتر از بيمارستاني كه ديگر نيست، در ماشين‌روي كهنه بزرگي است متصل به ديوار آجر نماي كهنه‌تري و در ادامه ديوار و بر خيابان حافظ و تا كوچه بيژن و به شكل يك مستطيل با عرض كم و طول زياد، باز هم رديف مغازه‌هاي مبل و ميز و صندلي و كمد فروشي. بالاي سر اين رديف مغازه‌ها، قاب پنجره‌هاي متروكي نشسته كه سوخته پارچه‌ها و پاره پرده‌هاي آويخته از قاب پنجره‌ها، حكايت زندگي مردماني در سال‌هاي دور است؛ 20 خانواده مسلمان و ارمني كه تا يك دهه قبل مستاجر اين خانه‌ها بودند. مالك اين تكه زمين كه يك سرش در كوچه پيام انقلاب است و يك سرش در كوچه بيژن، سپهبد امير احمدي بوده كه در همين ملك زندگي مي‌كرده؛ در خانه‌اي همجوار با اصطبلي بزرگ و نشسته در دل حياطي گسترده. بعد از فوت سپهبد در سال 1344 و در سال‌هاي دهه 1350 خانه خالي مي‌ماند، اما از سال‌هاي آخر دوره پهلوي دوم، براي بَر بيروني زمين و تكه‌اي كه داخل خيابان حافظ افتاده، مجوز كسب و تجارت مي‌دهند و كسبه‌اي از قماش مي‌فروش با مجوز مهر خورده اعليحضرتي براي فروش سالي 35000 ليتر انواع مشروب، مغازه‌ها را اجاره مي‌كنند. فروشنده يكي از مغازه‌هاي مبل و ميزفروشي در فاصله دو كوچه پيام انقلاب و بيژن، مي‌گويد تمام مغازه‌هاي اين راسته تا پيش از سال 1357 يك ورودي به ملك امير احمدي داشته كه با دستور شهرباني، همه ورودي‌ها را با تيغه‌هاي كاذب كور كرده‌اند و يادش مي‌افتد كه تا سال‌ها قبل، هرچه قبض آب و برق براي مغازه‌هاي اين راسته مي‌آمد، به نام «احمد امير احمدي» صادر شده بود.

«من داخل اصطبل رفته بودم. دلم مي‌خواست داخلش رو ببينم. اوايل دهه 70 بود. بعد از اينكه كل ملك رو مصادره كردن و به كميته امداد بخشيدن. يك روز يك كاميون اومد جلوي مغازه ما پارك كرد و دسته دسته زين اسب از توي حياط بيرون آوردن؛ زين چرم درجه يك. يكي از يكي قشنگ‌تر. همون موقع رفتم داخل حياط و اصطبل رو ديدم. خيلي زيبا بود. تاق بلند و گچبري داشت. فكر كنم حداقل 10 تا اسب داشته. علاوه بر اينكه خودش نظامي بوده، اون زمان هم بيشتر رفت و آمد اهل نظام با اسب بوده ..... بعد از اينكه اصطبل رو تخليه كردن، كل حياط تبديل شد به انبار ارزاق كميته امداد. از اون موقع و تا چند سال قبل، مردم بدبخت با يك تكه كاغذ به دست مي‌اومدن و از ما و بقيه كاسبا، سراغ انبار كميته رو مي‌گرفتن. ديگه شناخته بوديمشون. تا مي‌ديديم كسي كاغذ زرد دستش گرفته، مي‌گفتيم بره كوچه پاييني (كوچه بيژن) ورودي اصلي انبار اونجا بود. مردم مي‌رفتن برنج و روغن نباتي مي‌گرفتن. 4، 5 سال قبل، كميته امداد اون ملك رو به آقايي به اسم شاه‌حسيني فروخت.»

پيرمردي كه از اهالي قديمي خيابان جامي است و روي يكي از صندلي‌هاي جلوي مغازه مبل‌فروشي نشسته، خبرهاي بيشتري دارد. دستش را رو به درهاي باريك طوسي رنگ و قفل و زنجير شده لابه‌لاي دهانه مغازه‌ها مي‌گيرد و مي‌گويد همه اين درها به اصطبل و حياط و ملك 5 هزار متري امير احمدي راه داشته و ساكنان خانه‌هاي بالاسر مغازه‌ها هم از همين درها مي‌رفتند و مي‌آمدند.

«مغازه نبش كوچه پيام رو مي‌بيني؟ اون مغازه، مشروب‌فروشي پرواز بود. اين راسته (فاصله بين دو كوچه پيام و بيژن) 6 تا مشروب‌فروشي بود. همه كاسبا مغازه رو از ورثه سپهبد اجاره كرده بودن و ماهانه اجاره مي‌دادن. خانواده‌هاي مسلمون و ارمني هم اجاره مي‌دادن. بعد از سال 57، مشروب‌فروشي‌ها تبديل شد به داروخانه و جوشكاري و نونوايي سنگكي.»

داخل كوچه بيژن، كنار ديوار جنوبي ملك وزير رضا شاه، دو نفر از اهالي منطقه مشغول حرفند؛ يكي‌شان، صاحب مغازه بزرگ جوشكاري داخل همان كوچه، ديگري، از ساكنان خيابان استخر. هر دو، آقايان ميانسالي هستند كه به قصه‌هاي دوره پهلوي اول و دوم علاقه دارند و راست و ناراست مي‌بافند درباره پيشينه ملكي كه پشت سرشان به اغما رفته.

آقاي ساكن خيابان استخر كه موي جوگندمي دارد و پيراهن و شلوار خاكستري پوشيده و ظاهرش آدم را ياد كارمندان بازنشسته‌اي مي‌اندازد كه در ساعات طولاني فراغت باقي روزهاي عمرشان، به كوچه و محله‌گردي و گپ و گفت با همسايه‌هاي جديد و قديم مشغول مي‌شوند و آخر شب هم نان سنگك تازه به دست به خانه مي‌روند، مي‌گويد: «پدرم مي‌گفت وقتي سپهبد وارد خيابون جامي مي‌شد سر تا ته خيابون رو قرق مي‌كردن. مرد مهمي بود. سال 59 اعدامش كردن (احمد امير احمدي به دليل ابتلا به سرطان، سال 1344 در تهران فوت كرد و جسدش را در آرامگاه شهر ري به خاك سپردند) ....... روزاي عيد از خونه‌اش براي همه اهالي نون مي‌فرستادن.»

آقاي جوشكار كه لباس كار به تن دارد و به قبراقي همسايه‌اش نيست، كركره‌هاي فروافتاده سه دهانه مغازه خالي پشت سرش را نشان مي‌دهد و مي‌گويد چند ماه قبل، مغازه را به آقايي به اسم شاه‌محمدي فروخته.

«تا چند سال قبل درهاي ملك امير احمدي باز بود و ما ساكنانش رو مي‌ديديم. از مغازه‌هاي اين محدوده خريد مي‌كردن، بچه‌هاشون مدرسه‌هاي همين منطقه مي‌رفتن. خيلي‌هاشون مُردن. خونه‌ها هم متروكه شد. قراره همه مغازه‌هاي اين محدوده بيفته سر ملك امير احمدي. مغازه‌ها البته سرقفلي دارن. شايد مجبورشون كنن سرقفلي‌شون رو بفروشن ...»

 

قصه چهارم؛ كوچه اقتدار:

از آن كوچه‌هايي بود كه اگر دنبالش نمي‌گشتي به چشم نمي‌آمد؛ كوچه باريكي بالاتر از خيابان جامي كه پشت ويترين رنگارنگ دكه آبميوه و سيگارفروشي گم شده بود. يك ضلع كوچه، ديوار ساختماني كهنه و بي‌تابلو بود و يك ضلع ديگر، ديوار ساختمان براق بازار موبايل ايران؛ ساختمان 14 طبقه‌اي كه به جاي بهداري ارتش ساخته شد و متعلق به علي انصاري؛ مالك بازار مبل ايران است. ساختمان كهنه، بيمارستان الوند بود؛ بيمارستاني كه 15 سال قبل تعطيل شد و نگهبان ساختمان كه در اتاقك كوچكي پشت نرده‌هاي دور ملك زندگي مي‌كرد، مي‌گفت چند سال قبل، سهامداران بيمارستان، زمين و متعلقاتش را فروخته‌اند و خريدار هم، كل ملك را به بيمارستان نجميه اهدا كرده است....

دستفروش‌هايي كه كنار پياده‌روي روبه‌روي بازار موبايل نشسته‌اند و قاب گوشي تلفن و هدفون و باتري مي‌فروشند، نمي‌دانند بيمارستان الوند كجاست. عابران پياده كه از پله‌هاي بازار موبايل بالا و پايين روند، بيمارستان الوند را نمي‌شناسند. صاحب يكي از مغازه‌هاي پايين‌تر از بازار موبايل مي‌گويد برداشتن تابلوي بيمارستان، اولين قدم براي حذف هويت تاريخي يك بناي قديمي با كاربري درماني است و در قدم دوم و براي تخريب بنا، بايد حداقل 15 سال از تعطيلي بيمارستان بگذرد تا به‌طور كامل متروكه شود، چون طبق بعضي قوانين، تغيير كاربري بيمارستان بسيار دشوار است مگر اينكه استهلاكش ثابت شود.

بيمارستان الوند، شامل دو ساختمان چسبيده به هم است؛ يكي دورتر از خيابان و ديگري، نبش كوچه اقتدار و خيابان حافظ. ساختمان دورتر از خيابان، ظاهري شبيه يك ساختمان اداري دارد؛ بدنه‌اي به رنگ سبز و با قاب پنجره‌هاي آلومينيومي و پرده‌هاي آويخته به پنجره‌ها هم از كوچه و ورودي اصلي پيداست. ساختمان دوم كه نبش خيابان و كوچه نشسته، بعد از تعطيل شدن بيمارستان و در اين 15 سال، فرجامي فلاكت‌بار داشته و از داخل كوچه مي‌شود ديد كه چه به سر بيمارستان آمده؛ قاب و شيشه پنجره‌ها، همه دزديده شده بود، اثري از پرده و كركره‌ها نبود و مستطيل‌هاي نورگير اتاق‌ها و راهروها به حفره‌هاي سياه رنگي روي بدن ساختمان تبديل شده بود. نگهبان ساختمان مي‌گفت دزدها كنتور آب بيمارستان را هم دزديده‌اند. در تاريك روشني اول غروب كه هياهوي آمد و رفت بازار موبايل و شلوغي اين تكه خيابان بالاي ميدان حسن‌آباد، مجال آرامش نمي‌داد، ساختمان سبز رنگ ذره ذره در تاريكي فرو مي‌رفت و ساختمان دو نبش با حفره‌هاي تاريك روي تنش و پنجره‌هاي بي‌نورش و سكوتي كه از ورودي‌هاي مسدود شده‌اش تراوش مي‌كرد، شبيه مرده ارزشمند اما گنديده‌اي بود كه براي جلوگيري از ربوده شدنش تا زمان به گورسپاري، نگهبان گذاشته بودند .....

بيمارستان الوند، در دوران حياتش چندان خبرساز نشد. تاريخچه كوتاهي در صفحات وب حكايت از اين دارد كه بيمارستان و زايشگاه الوند، در سال 1347 افتتاح شده و موسس بيمارستان؛ دكتر كريم مصطفوي بوده؛ يك جراح عمومي كه طبق تبليغي كه درباره فعاليت خود منتشر كرده، در بيمارستان الوند به نشاني «خيابان حافظ، چهارراه عزيزخان، جنب بهداري ارتش» مطب داشته و همين تبليغ، مي‌تواند تاييد كند كه بيمارستان، حتما تا نيمه دهه 1380 يك مركز درماني پرمراجعه بوده به اين دليل كه دكتر مصطفوي، در متن تبليغ فعاليت خود، به ساختمان «بهداري ارتش» اشاره كرده در حالي كه «بازار موبايل ايران» كه امروز به جاي «بهداري ارتش» نشسته، سال 1388 افتتاح شده است ....

روزهاي پاياني اسفند 1387، خبري درباره تجمع اعتراضي 250 كارگر بيمارستان الوند منتشر شد. منبع خبر، خبرگزاري ايلنا بود و در متن خبر آمده بود: «صبح ديروز (26 اسفند 1387) 250 نفر از پرسنل بيمارستان و زايشگاه الوند با چشماني گريان و زانوهاي غم به بغل گرفته به همراه اعضاي خانواده‌هاي خود در اعتراض به تعطيلي اين بيمارستان تجمع كردند.در اين تجمع علاوه بر پرسنل، پزشكان متعجب و بهت‌زده بيمارستان نيز، براي دانستن دليل تعطيلي بيمارستان حضور داشتند. دكتر اصغر رايگان، مسوول اورژانس اين بيمارستان ضمن ابراز نگراني از وضعيت به وجود آمده تصريح كرد: بزرگ‌ترين نگراني و مشكل اساسي, وضعيت شغلي پرسنل اين بيمارستان است كه با توجه به نزديك بودن سال نو اين نگراني چندين برابر مي‌شود. يكي از تجمع‌كنندگان اظهار داشت: پرسنل اين بيمارستان كه اغلب داراي 10 تا 25 سال سابقه كار هستند به بهانه تعميرات و بازسازي از كار بيكار شدند. وي با بيان اينكه تعداد 50 تا 70 نفر از پرسنل رسمي و تعداد 150 نفر ديگر از پرسنل قراردادي هستند؛ گفت: همه نگراني‌ها و مشكلات بر سر اين موضوع است كه چرا يك‌باره اين بيمارستان تعطيل شده است و آيا كسي به فكر زندگي و معيشت اين افراد نيست. يكي از نگهبانان نيز كه در اين تجمع حضور داشت، اظهار داشت: از زمان حضور سهامداران جديد مشكلات بسياري به وجود آمده است و با وجود اينكه سهامداران ابتدا اعلام كرده‌اند كه درصدد افزايش حقوق و بهبود وضعيت كاركنان هستند، اما امروز شاهد تعطيل شدن اين بيمارستان به بهانه‌هاي واهي هستيم. بنا بر مشاهده خبرنگار ايلنا‏ تجمع‌كنندگان كه هر لحظه بر تعداد آنها افزوده مي‌شد، اعلام كردند تا زماني كه پاسخ قانع‌كننده‌اي به آنها داده نشود به اين تجمع ادامه خواهند داد.»

امروز و بعد از 15 سال، هيچ جمله‌اي از اين خبر در خبرگزاري ايلنا پيدا نمي‌شود و تنها سابقه موجود از اين واقعه، وبلاگ انتشار اخبار كارگري است، اما با جست‌وجو در سامانه «اداره ثبت شركت‌ها و موسسات غيرتجاري» مي‌توان به جزييات ديگري از اين اعتراض صنفي پي برد. در سامانه «اداره ثبت شركت‌ها و موسسات غيرتجاري»، دو شركت سهامي خاص مرتبط با بيمارستان الوند به ثبت رسيده است؛ «شركت بيمارستان و زايشگاه الوند» و «شركت بيمارستان الوند». هر دو شركت، يك شماره ثبت واحد (34592) يك شناسه ملي واحد (10100800201) يك كدپستي واحد (1138944811) و يك نشاني واحد (خيابان حافظ، چهارراه عزيزخان، نبش كوچه اقتدار) اما با دو هيات‌مديره و مديرعامل متفاوت دارند. سابقه هويت تجاري اين دو شركت، تنها جايي است كه نام كريم مصطفوي به عنوان مديرعامل بيمارستان الوند مطرح مي‌شود چنانكه در جلسه ارديبهشت 1383 مجمع عمومي شركت بيمارستان و زايشگاه الوند، موسس بيمارستان الوند به مدت دوسال به عنوان مديرعامل و عضو هيات‌مديره اين شركت انتخاب مي‌شود و از آن پس ديگر نامي از كريم مصطفوي نيست و افراد جديدي جايگزين مي‌شوند. در عوض، در «شركت بيمارستان الوند» كه همزمان با فعاليت «شركت بيمارستان و زايشگاه الوند» مشغول كار است، گروه جديدي به بدنه مديريتي بيمارستان الوند راه مي‌يابند چنانكه بعد از تشكيل مجمع عمومي و جلسه هيات‌مديره اين شركت در روزهاي 14 و 21 تير 1387 تصميم بر اين مي‌شود كه «..... سيد محمد سيد مومني، محمدرضا نوروزي، احمد حسيني، مرتضي ابوالحسني‌منفرد، رضا مطلبي‌كاشاني به عنوان اعضاي هيات‌مديره و به مدت دو سال انتخاب شدند..... به موجب صورتجلسه هيات‌مديره، آقايان رضا مطلبي‌كاشاني به سمت رييس هيات‌مديره و مرتضي ابوالحسني‌منفرد به سمت نايب‌رييس هيات‌مديره و سيد محمد سيد مومني به سمت مديرعامل تعيين شدند ...»

15 مهر 1392، آگهي «انحلال شركت بيمارستان الوند» و «انحلال شركت بيمارستان و زايشگاه الوند» در روزنامه رسمي منتشر شد و 7 سال بعد، مهر 1399، نويسنده‌اي در يك شبكه اجتماعي مدعي شد كه برخي چهره‌هاي اقتصادي و صاحب نفوذ مالي در تعطيلي بيمارستان الوند سهيم بوده‌اند، چون استقرار بيمارستان الوند در قلب خريد و فروش تجهيزات الكترونيك پايتخت، سودآوري بالاي هرگونه فعاليت اقتصادي را تضمين مي‌كند و بنابراين، اين چهره‌ها از نفوذ خود استفاده كرده‌اند تا با تغيير كاربري ملك از درماني به تجاري به اين مقصود برسند .....

 

قصه پنجم؛ خيابان قائم‌مقام فراهاني:

«با سلام. شما با بيمارستان تهران‌ كلينيك تماس گرفته‌ايد....»

بعد از اين پيام، اپراتور گويا اعلام مي‌كند كه اگر داخلي مورد نظر را مي‌دانم، آن را شماره‌گيري كنم يا براي تماس با اورژانس، داروخانه، راديولوژي، سونوگرافي و...... شماره چند و چند و چند را بگيرم يا اينكه منتظر اتصال به اپراتور بمانم. تماس به تلفنچي وصل مي‌شود.

بيمارستان تعطيل شده؟

«نه خانم. اگه تعطيل بود چطور من جواب دادم؟»

يعني جراحي و بستري انجام ميدين؟

(با مكث) كارتون چيه؟

فقط مي‌پرسم. جراحي و بستري در بيمارستان انجام ميشه؟

«اگه پزشكتون در اين بيمارستانه با خودشون هماهنگ كنين. (با مكث) خير. ديگه جراحي و بستري نداريم.»

در وب‌سايت بيمارستان تهران كلينيك نوشته شده: «بيمارستان تهران كلينيك در سال ۱۳۴۴ فعاليت پزشكي خود را با الگو گرفتن از موسسات پزشكي امريكا در ساختمان فعلي مركز انتقال خون آغاز كرد...... بخش‌هاي داير بيمارستان در آن زمان عبارت بودند از: كلينيك داخلي، مغز و اعصاب، زنان و زايمان، گوش و حلق و بيني، اورولوژي، اطفال، جراحي عمومي، آزمايشگاه، راديولوژي و داروخانه. به تدريج بخش‌هاي ديگر نيز از قبيل قلب و عروق، ارتوپدي و كلينيك چكاب نيز داير شد..... در سال ۱۳۴۷ زمين ساختمان فعلي بيمارستان خريداري و بلافاصله ساخت و ساز آن آغاز و مهرماه سال ۱۳۵۰، ساختمان فعلي بيمارستان تكميل و آماده بهربرداري شد و اولين بخش بيمارستان كه بخش زنان و زايمان بود، شروع به فعاليت كرد. در تابستان ۱۳۵۱ كليه بخش‌هاي فعلي بيمارستان فعاليت خود را آغاز كردند..... در حال حاضر بخش‌هاي اين بيمارستان عبارتند از: جراحي عمومي، مغز و اعصاب، قلب و عروق، گوش و حلق و بيني، داخلي، ارتوپدي، زنان و زايمان، جهاز هاضمه، دياليز، آزمايشگاه، پزشكي هسته‌اي، سونوگرافي، آندوسكوپي، كلينيك سلامت (چكاب)، اطفال، غدد، راديولوژي پاتولوژي، سي‌تي‌اسكن، فيزيوتراپي، كلينيك آلرژي و راديولوژي. در حال حاضر بيمارستان داراي ۱۱۴ تخت فعال است و داراي مالكيت خصوصي و به صورت انتفاعي اداره مي‌شود....»

ساعت 9 شب، خيابان قائم‌مقام، خلوت و تاريك است. شلوغي ابتداي خيابان در ساعات روز ؛ اين تكه‌اي كه از خيابان عباس‌آباد راه دارد، مربوط به سفارت‌ها و مراكز تجاري است. از ظهر كه مي‌گذرد، شلوغي مربوط به ازدحام ماشين‌هايي است كه از خيابان تخت طاووس مي‌خواهند به سمت شمال شهر بروند. تا عصر و غروب، به‌طور واضحي از تعداد عابران پياده در خيابان قائم‌مقام كاسته مي‌شود جوري كه حوالي غروب ديگر در پياده‌روها از آدم خبري نيست. بيمارستان تهران كلينيك نزديك به «عباس‌آباد» است. هم مي‌شود از كوچه پشتي ايستگاه متروي «ميرزاي‌شيرازي» وارد خيابان قائم‌مقام شد و هم از تقاطع خيابان اصلي و فرعي. 200 يا 300 قدم پايين‌تر از تقاطع عباس‌آباد و قائم‌مقام، حريم بيمارستان شروع مي‌شود؛ اول، درگاه گود رفته اورژانس و سپس، باغچه‌اي كه دو سمت ورودي كلينيك‌هاست و آخر هم، سرسراي اصلي. دو خانم و يك آقا، جلوي ورودي اورژانس بیمارستان ايستاده‌اند و سر در گوشي تلفن‌شان گرفته‌اند براي درخواست تاكسي اينترنتي. ورودي اورژانس، تاريك است و چراغ سردرش، خاموش. پشت سر اين آقا و خانم‌ها، ساختمان لاغر و قدبلند بيمارستان است كه از درگاه پنجره‌هايش مي‌شود تاريكي و خاموشي را ديد.

بيمارستان تعطيل شده؟

يكي از خانم‌ها با شنيدن سوال من پشت سرش را نگاه مي‌كند و انگار تازه متوجه مي‌شود كه جلوي اورژانس بيمارستان ايستاده. «نه فكر نكنم. بازه. درش جلوتره.»

جلوتر، ورودي كلينيك‌هاي تخصصي هم وضع مشابه دارد. كنار رمپ منتهي به سرسراي اصلي، دو آقاي ميانسال مشغول دود كردن سيگارند.

شما بيمار آوردين اينجا؟

مردها سرشان را تكان مي‌دهند يعني «نه». داخل سرسراي اصلي و پشت ميز پذيرش دو مرد جوان نشسته‌اند و گوشي تلفن‌شان را نگاه مي‌كنند. يكي‌شان لباس بهياري به تن دارد و ديگري پيراهن و شلوار اسپرت.

بيمارستان تعطيله؟

« نه، كارتون چيه؟» مردي كه لباس اسپرت پوشيده مي‌پرسد.

«بله خانم، تعطيل شده.» بهيار مي‌گويد.

«اگه كاري دارين ....» مرد بهيار با دست به اتاق كنار ميز پذيرش اشاره مي‌كند؛ اتاقي كه سر درش تابلوي «ترياژ» زده‌اند.

چرا تعطيل شد؟

«از رييس بيمارستان بپرسين. ميگن ورشكست شدن». بهيار مي‌گويد.

تاريكي سرسرا آزار‌دهنده است. انتظار نداري در مكاني كه قرار است حال خوب و سلامتي بفروشند، دلت اين‌طور غمدار شود. مرد بهيار از پشت ميز پذيرش مي‌رود به سمت راهرويي كه دالان كلينيك‌هاي تخصصي را قطع مي‌كند. كنج و زاويه‌هاي اين بيمارستان را خيلي خوب مي‌شناسم. از بچگي براي درمان دل درد و سردرد و گوش درد و هزار درد ديگر مي‌آمدم اينجا چون در دهه 50 و 60 و حتي تا دهه 70، آشناترين بيمارستان بود. مشغول تعريف خاطراتم براي مرد اسپرت‌پوش بودم كه خانم پرستاري از همان دالان انتهايي آمد نزديك ميز پذيرش.

گفتن بيمارستان تعطيل شده. چرا؟ چطور شد؟

«سهامدارا با هم مشكل پيدا كردن. اسفند پارسال تعطيل شد تا مشكل حل بشه ولي ظاهرا مشكل حل نشد. 7 ماهه كه يك ريال به پرسنل ندادن. (با تاكيد و ضمن تكان دادن انگشت اشاره‌اش تكرار مي‌كند) يك ريال به ما ندادن. بيمه‌مون رو هم رد نكردن. الان هم به ما گفتن حق ندارين اعلام تعطيلي كنين. همه پرسنل رو رد كردن و فقط ما 5، 6 نفر رو نگه داشتن تا تكليف كل مجموعه معلوم بشه. گفتن در بيمارستان بايد باز باشه و چراغ ترياژ بايد روشن بمونه تا موقعي كه مديريت اعلام كنه. گفتن اگه بيمار اومد و مشكلي در حد سرماخوردگي يا گرفتگي تنفسي داشت و با درمان سرپايي حل مي‌شد، موظفيم خدمات اورژانس بديم ولي بستري نداريم و براي خدمات اورژانسي سطح بالاتر هم وسايلي در اختيارمون نيست.»

در يكي از وب‌سايت‌هاي دريافت نوبت آنلاين براي بستري و پذيرش از پزشكان و مراكز درماني، نام بيمارستان تهران كلينيك را جست‌وجو مي‌كنم. اين توضيح روي صفحه وب‌سايت مي‌آيد: «در حال حاضر نوبت‌دهي اينترنتي بيمارستان تهران كلينيك فعال نيست.»

 

قصه ششم؛ بيمارستان هم مي‌ميرد

غروب سه روز بعد ..... از چهارراه جامي، خيابان شيخ هادي را مي‌روم سمت بيمارستان عيوض‌زاده و باهر. مردم اين محل به اين اسم‌هاي جديد خو نگرفته‌اند و هر دو براي‌شان، عيوض‌زاده و باهر است هنوز. اين محله پر از قصه است؛ آن طرفش خيابان پاستور و ملك فرمانفرما، اين طرفش خيابان استخر و پياده‌راه مسير آمد و شد سران پهلوي اول، ... غروب اين محل هم رنگ و بوي قصه‌ها را دارد؛ لامپ‌هاي بزرگ و پرنوري كه روي زردآلو و آلو و خوشه‌هاي انگور چيده شده بر پيشخوان ميوه‌فروشي و نان تافتون‌هاي سوار بر سر هم روي پيشخوان نانوايي مي‌تابد، مردمي كه آخرين لحظه‌هاي پيش از شامگاه را به سلام و عليك با كسبه سر مي‌كنند، بقال و قصابي كه پارچ به دست، آب روي پياده‌روي جلوي مغازه‌شان مي‌پاشند، قصه‌هاي اين محل، نظير ديگري در خيابان‌هاي پايتخت نداشت..... آسمان بالا سر «جامي» سياه شده. از زمين خالي و به علف هرز نشسته بيمارستان كامروا صداي خرناس و خط و نشان كشيدن گربه‌ها مي‌آيد و ساختمان بيمارستان‌هاي عيوض‌زاده و باهر و الوند در سياهی مطلق فرو رفته‌اند. وارث يك بيمارستان مرده، چه كسي است؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون