درس واقعه كربلا براي امروز ما
علي مطهري
يكي از ويژگيهاي واقعه كربلا روشنبيني و بصيرت است. يك نگاه ظاهربين در زمان قيام امامحسين عليهالسلام چنين حكم ميكرد كه اسلام برقرار است و چيزي آن را تهديد نميكند، سرزمينِ تحت حكومت مسلمين بسيار گسترده شده، نمازهاي جمعه و جماعت برقرار است، حج به صورت باشكوه برگزار ميشود و حكومت اسلامي در جهان قدرتمند است. ولي نگاه ريزبين و تيزبين امام و پيشواي راستين جامعه كه آنچه را ديگران در آيينه نميبينند او در خشت خام ميبيند، احساس ميكند كه از اسلام جز پوسته و ظاهري باقي نمانده و باطن و هسته آن نابود شده است، محتواي آن از دست رفته و فقط قالب آن باقي مانده است، روح اسلام كه عدالت و آزادي و حقوق مردم در مقابل حاكم و مانند اينهاست از بين رفته و تنها جسم بيجان آن باقي مانده است. امام حسين عليهالسلام به خوبي درمييابد كه موروثي شدن حكومت و جايگزين شدن سلطنت به جاي خلافت در دوره يزيد و نيز شخصيت خاص يزيد كه مردي فاسد و متجاهر به فسق بود و اساسا اعتقادي به اسلام نداشت، شرايط را به گونهاي كرده است كه اگر او قيام نكند و پيام خود را با خون خود و اصحاب و فرزندان و برادرزادگان و اسارت اهلبيت خود به دنيا ابلاغ نكند، در آيندهاي نزديك اثري از اسلام باقي نخواهد ماند. امام عليهالسلام براي انجام اين رسالت خود محاسبه دقيق كرده بود و اينطور نبود كه از روي احساسات و تحتتاثير هيجانات دست به قيام بزند. عامل اصلي قيام امام حسين(ع) امر به معروف و نهي از منكر بود. لذا وقتي از كوفه خبر ميرسد كه مردم كوفه عقبنشيني كردهاند شعارهاي امام حماسيتر و تندتر ميشود، چراكه قبول دعوت مردم كوفه براي امام حسين(ع) صرفا يك اتمام حجت بود تا پاسخي براي آيندگان و براي تاريخ داشته باشد. آنچه انگيزه اصلي امام را تشكيل ميداد وظيفه امر به معروف و نهي از منكر بود و هيچ منكري بالاتر از حكومت فاسد يزيد نبود. كسي كه در جاي پيامبر (ص) نشسته بود علاوه بر اينكه حكومت موروثي و سلطنتي را تثبيت كرده بود فاسدترين مردم زمان بود و سكوت در چنين زماني بر هيچكس جايز نيست چه رسد به امام و پيشواي امت.
امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا از برادرش ابوالفضل خواست كه به قبيله بنياسد برود و از آنها كمك بخواهد. فرضا صد نفر به كمك امام ميآمدند، در مقابل سي هزار لشكر عمر سعد چه كار ميتوانستند بكنند؟ اين نشان ميدهد كه امام ميخواست پيام قيام خود را هر چه رنگينتر و خونينتر و موثرتر به دنيا برساند و اين اقدامات او مانند همراه بردن نزديكان و اهل بيت خود، همه از روي محاسبه دقيق بود.
آري روشنبيني امام حسين(ع) و ديدن واقعيت جامعه اسلامي از پشت پردههاي فريب و نفاق و به دنبال آن احساس خطر كردن براي اسلام، ويژگي بارز نهضت حسيني است و اين وظيفه همه مسلمانان در همه زمانهاست كه محتوابين و باطنبين باشند نه قالببين و ظاهربين.
اما اينكه چگونه شد كه جامعه اسلامي صدر اسلام پس از پنجاه سال از رحلت پيامبر اسلام به آنجا رسيد كه امت پيغمبر فرزند پيغمبر را كشتند و بلكه قاتلان امام حسين(ع) يعني مردم كوفه شناساترين مردم نسبت به اميرالمومنين علي عليهالسلام و فرزندانش بودند، پرسشي است كه بايد به آن پاسخ داد. از نظر نگارنده، اين اتفاق، يعني انحراف انقلاب اسلامي صدر اسلام از زمان رحلت رسول اكرم تا جنگهاي جمل و صفين و نهروان و تا واقعه كربلا، ناشي از مساله نفاق بود؛ يعني كساني مانند ابوسفيان زماني به اسلام گرويدند كه لشكر اسلام پشت دروازه مكه بود و در واقع به قول عمار ياسر اسلام نياوردند بلكه اظهار اسلام كردند و همواره مترصد بودند كه نهضت اسلامي را به جاهليت عرب بازگردانند. لذا اين گروه منافق در نقاط عطف تاريخِ بعد از رسول خدا از مومنان جاهل به عنوان ابزار براي مقابله با پرچمداران واقعي اسلام استفاده ميكردند. لشكركشي معاويه با صد هزار سرباز از شام به كوفه در جنگ صفين و لشكركشي يزيد با سي هزار نفر براي جنگ با امام حسين(ع) از همين قبيل بود، يعني مومنان نادان ابزار دست منافقان زيرك قرار گرفتند. به قول استاد شهيد مطهري: جامعه اسلامي هميشه از داخل تهديد ميشود، به اين صورت كه منافقان زيرك مومنان ناآگاه را وسيله اهداف خود قرار ميدهند. به هوش باشيم كه انقلاب اسلامي ما دچار چنين سرنوشتي نشود.