• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5544 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۸ مرداد

نگاهي به فيلم كلاسيك «چراغ گاز» اثر جورج كيوكر

فراواقعيت، دستكاري روانشناختي به عنوان سلاح سياسي

فاطمه كريمخان

اغلب ما موقع خريد كردن ترجيح مي‌دهيم نظر دومي هم همراه خودمان داشته باشيم، دوست داريم كسي كمك‌مان كند بين دو رنگ كيف، يا دو مدل مختلف شلوار كدام يكي روي تن‌مان مناسب‌تر است. نظر مشورتي خواستن، چيز عجيب و غريبي نيست. اما تا به حال شده احساس كنيد اگر يك فرد مشخص همراه‌تان نباشد، نمي‌توانيد خريد كنيد؟ نمي‌توانيد تصميم بگيريد كه چه لباسي براي شما مناسب است يا دوست داريد چه غذايي سفارش بدهيد، يا از كدام مسير و با كدام وسيله نقليه به خانه برگرديد؟

اين شرح وضعيت، ممكن است حال و روز شما را توصيف نكند، اما خيلي‌ها هستند كه بدون حضور يك فرد مشخص از گرفتن هر تصميمي عاجز مي‌شوند، نه به اين دليل كه نمي‌دانند چه چيزي براي آنها خوب يا بد است، بلكه به دليل يك تجربه تكراري تحقير. وقتي هر تصميمي كه مي‌گيريد از طرف يك نفر كه ارزش يا قدرت زيادي در ذهن شما دارد زير سوال برود، كم‌كم ترجيح مي‌دهيد بدون او تصميم نگيريد، اما ماجرا به اينجا ختم نمي‌شود. ادامه روند تحقير و زير سوال بردن انتخاب‌ها مي‌تواند وارد مراحل ديگري مثل زير سوال بردن درك و فهم و احساسات شما هم بشود. با ادامه اين روند تحقير و زير سوال رفتن ممكن است تصميم بگيريد كه به كلي تصميمي نگيريد، براي هر كاري خير و صلاح را از كس ديگري بپرسيد و طبق دستور او پيش برويد. ماجرا مي‌تواند از اين هم بغرنج‌تر باشد، ممكن است احساس سرما كنيد اما چون آن يك نفر مي‌گويد خانه گرم است، ترجيح دهيد به جاي مخالفت دهان‌تان را ببنديد تا كسي شما را مسخره نكند، ممكن است فكر كنيد خانه تاريك است، اما به جاي شكايت از تاريكي و كم نور بودن خانه، سكوت كنيد چون آن يك نفر فرض شما درمورد تاريكي خانه را به توهم نسبت مي‌دهد و دست‌تان مي‌اندازد.
تكرار اين وضعيت به آنجايي ختم مي‌شود كه كم‌كم فهم خودتان از شرايط را ناديده و بي‌اعتبار مي‌كنيد، ممكن است اين يك نفري كه تا اينجا بحثش رفت، شما را مسخره كند يا جلوي ديگران دست بيندازد و وقتي به او اعتراض مي‌كنيد، بگويد «توهم برت داشته»، «من مسخره‌ات نكردم»، «تو زيادي حساسي»، «همه اينها به خاطر خودت است»، «من داشتم ازت دفاع مي‌كردم»، حالا شما كم‌كم شروع مي‌كنيد به دست‌كم گرفتن احساس بدتان و حق دادن به طرف مقابل، «چقدر آدم بي‌خودي هستي كه نمي‌فهمي من دارم به خاطر تو چه چيزي را تحمل مي‌كنم»، كم‌كم در ذهن شما به «چقدر آدم بي‌خودي هستم كه نمي‌فهمم اين آدم به خاطر من چه چيزي را تحمل مي‌كند» تبديل مي‌شود، باور به ناتواني و بي‌خود و بي‌ارزش بودن در چنين وضعيتي مي‌تواند تا اعتقاد راسخ به ديوانگي هم پيش برود. 
آنچه در بالا توصيف شد، يك نمونه كلاسيك از «دستكاري روانشناختي» است، دستكاري‌هاي روانشناختي طيف گسترده‌اي از سوءاستفاده‌ها را شامل مي‌شوند، از تهديد و سوءاستفاده احساسي گرفته تا تلقين و اجبار به اعتراف عليه خود، هدف همه آنها در مجموع «كنترل» است، خفه كردن يا وادار كردن سوژه به انجام رفتاري در جهت ميل سوءاستفاده‌گر كه مي‌تواند فرد يا نهاد مشخصي باشد. يكي از انواع اين دستكاري‌هاي روانشناختي را در انگليسي با واژه «gaslighting» توصيف مي‌كنند، عبارتي كه واژه منتخب فرهنگ مارين وبستر در سال 2022 بوده است، اما چرا؟ 
چراغ گاز، اسم يك نمايشنامه انگليسي است كه در اواخر دهه 30 ميلادي نوشته شده و اجراي آن با توفيق قابل ملاحظه‌اي رو به رو شده است. در 1944، فيلم تحسين شده چراغ گاز از روي همين نمايشنامه ساخته شده است. فيلمي كه در هفت رشته كانديداي اسكار شده و اسكار بهترين نقش اول زن را براي اينگريد برگمان به همراه داشته حتما ارزش هنري قابل ملاحظه‌اي هم براي ديدن دارد، اما موضوع مهم در اين فيلم تنها ارزش هنري آن نيست. سال‌ها بعد از اينكه تمام عوامل تهيه فيلم از دنيا رفته‌اند، فيلم چراغ گاز حالا به دفترچه راهنمايي براي توضيح يكي از انواع «دستكاري روانشناختي» تبديل شده. 
خط داستاني فيلم اين است: يك پيانيست اهل پراگ، به طمع به دست آوردن جواهرات سلطنتي كه توسط تزار روسيه به يك خواننده زن اهدا شده، خواننده را در خانه زن در لندن مي‌كشد. با اين حال او در پيدا كردن جواهرات ناموفق است و تنها راه براي برگشتن به خانه خواننده مقتول و جست‌وجو براي پيدا كردن جواهرات بدون قيمت مفقود شده در اين پرونده قتل آن است كه با خواهرزاده جوان زن خواننده كه او هم حالا درس خوانندگي مي‌گيرد ازدواج كند. ازدواج سر مي‌گيرد و زوج جوان به لندن، خانه خواننده مقتول بر مي‌گردند اما پيدا كردن جواهرات در خانه مقتول كه متعلق به عروس جوان است كار راحتي نيست، بنا بر اين داماد قاتل براي 
از سر راه برداشتن عروس جوان، برنامه‌اي زيركانه مي‌چيند، به عروس وانمود مي‌كند كه او را دوست دارد و همزمان او را متهم مي‌كند كه چيزها را گم مي‌كند، به مرور طرح اين اتهامات به خشونت بيشتر و محروم كردن زن جوان از حضور در بيرون خانه همراه مي‌شود تا جايي كه مرد به راحتي مي‌تواند براي همسرش و ديگران چنين جا بيندازد كه زن ديوانه شده است. 
از روي اين خط داستاني، دستورالعملي براي يك دست‌كاري روانشناختي نوشته‌اند، دستكاري روانشناختي در شرايط نابرابري قدرت اتفاق مي‌افتد، وقتي يكي از دو طرف رابطه در موضع ضعف و ديگري در جايگاه قدرت باشد؛ دستكاري روانشناختي نيازمند قطع رابطه سوژه با منابع ديگر اطلاعات است، در فيلم مي‌بينيم كه مرد از اينكه عروسش با هر كسي خارج از خانه رابطه‌اي داشته باشد به‌ شدت هراسان است، ارتباط با منابع متعدد اطلاعات مي‌تواند برنامه او را به‌هم بريزد. دستكاري روانشناختي با هدف حذف سوژه از مناسبات رخ مي‌دهد، در فيلم مي‌بينيم كه تلاش نهايي مرد اين است كه زن را به آسايشگاه رواني بفرستد، يعني جايي كه زن ديگر اختيار و امكاني براي دخالت در امور روزمره خودش و ديگران نداشته باشد. دستكاري روانشناختي نيازمند مقدار 
قابل ملاحظه‌اي از كنترل است، اگر سوژه احساس آزادي كند، احتمالا در برابر تلقين‌هايي كه به او مي‌شود از خودش واكنشي نشان خواهد داد، اما اگر احساس كند كه بيمار و ضعيف است و مخالفت برايش عواقب جبران‌ناپذيري به همراه دارد، چي؟ 
اين نوع از دستكاري روانشناختي، يا آن‌طور كه در گفتار عامه شايع شده است، « gaslighting»، به عنوان شكلي از سوءاستفاده و آزار رواني شناخته شده است. متخصصان روانشناسي مي‌گويند در رابطه با شخصت‌هاي نارسيستيك، قرار گرفتن در معرض دستكاري روانشناختي بسيار شايع است، همسر، والدين يا رييس نارسيستيك شما ممكن است مدام به شما بگويد كه از پس هيچ كاري بر نمي‌آييد، مدام به شما بگويد كه حتي كار‌هايي كه فكر مي‌كنيد خوب انجام مي‌دهيد را بدون او نمي‌توانيد كامل كنيد، كسي كه شما را به عنوان سوژه دستكاري روانشناختي انتخاب كرده است، خودآگاه يا ناخودآگاه از هر فرصتي براي تحقير و زير سوال بردن شما استفاده خواهد كرد، اين است كه بعد از مدتي از شروع يك رابطه يا وارد شدن به يك محيط كار جديد ممكن است احساس كنيد تمام آن چيزي كه قبلا به دست آورده بوديد را از دست داده‌ايد، هيچ اعتمادي نسبت به توانايي‌ها و كارهايي كه مي‌توانيد انجام دهيد، نداريد و براي هر تصميم كوچكي نيازمند تاييد يك ديگري بزرگ‌تر هستيد. ممكن است احساس كنيد ديگر به احساسات‌تان در مورد چيز‌ها و موقعيت‌ها اعتماد نداريد، يا احساس كنيد نياز داريد كسي كه احتمالا همان شخص آزارگر است، براي‌تان توضيح دهد كه در اطراف‌تان چه خبر است و بايد نسبت به هر كسي چه رفتاري را در پيش بگيريد. ممكن است احساس كنيد كه درك درستي از موقعيت نداريد و نياز داريد كسي به شما بگويد كه چه رفتاري بكنيد، با هر تصميمي دچار اضطراب شويد و تاييد گرفتن از فردي كه او را قبول داريد تنها راه‌حل آرامش‌تان باشد. كم‌كم ممكن است احساس كنيد رو به ديوانگي مي‌رويد، چون به هيچ كدام از درك و دريافت‌هاي‌تان از موقعيت اعتمادي نداريد.
تعداد عناوين كتاب‌هاي خودياري كه با موضوع زندگي كردن يا رها كردن زندگي خود از دست نارسيست‌هاي آزار‌گر نوشته شده است از شمار بيرون است، يكي از دلايل انتخاب واژه « gaslighting » به عنوان واژه سال 2022 توسط فرهنگ مارين وبستر همين مساله توجه قابل ملاحظه به دستكاري روانشناختي در روابط فردي است؛ مساله تا جايي پيش رفته كه برخي روانشناسان حالا مشغول توضيح دادن اينكه چه چيزي دستكاري روانشناختي نيست، شده‌اند. 
هر چند مساله دستكاري روانشناختي بيشتر در مورد روابط خصوصي مورد استناد قرار گرفته است، معني آن اين نيست كه در جامعه و روابط قدرت آن، در رابطه رسانه‌ها و سياستمداران با مردم، جايي براي نگراني وجود ندارد. بعد از وارد كردن اين اصطلاح به فرهنگ عمومي، حالا ديگر نمونه‌هاي بي‌شماري از رفتار سياستمداران با مردم را مي‌توان مصداق اين سوءاستفاده و آزار دانست، اما پيش از وارد شدن به مصاديق خوب است نگاهي به زمينه ورود دستكاري روانشناختي به سپهر سياسي جهان بيندازيم. 
براي اين كار بايد كمي عقب‌تر از سال 2023 رفت، آغاز هزاره سوم، تلاش امريكا و متحدانش براي ورود به باتلاق عراق، بوش و بلر، رفقاي سياسي كه دست به دست هم عراق را به ويرانه تبديل كردند براي توجيه جنگ‌افزارهاي بي‌شماري دراختيار نداشتند، آنها نه اطلاعات قابل اتكايي داشتند، نه اطميناني از ادعاهاي‌شان، اما قدرت بي‌حد و حصري براي جلب‌توجه و همراهي رسانه‌ها داشتند و با دستكاري اطلاعات توانستند فضايي در جريان اصلي مطبوعاتي ايجاد كنند كه كسي جرات مخالفت با آغاز يك جنگ عظيم را نداشته باشد. مخالفان جنگ، نه تنها اعضاي محور شرارت، بلكه ديوانگاني معرفي مي‌شدند كه خطر حملات شيميايي صدام براي تمام دنيا را دست‌كم مي‌گرفتند. در ماجراي انتشار ويروس سياه‌زخم، رسانه‌ها چنان متمركز بر «حمله شيميايي» بودند كه پرسيدن از اينكه چند نفر واقعا با نامه‌هاي آلوده به سياه زخم مسموم شده‌اند، حماقت به نظر مي‌رسيد. اين آغاز يك فصل جديد ساخت «فراواقعيت» بود، ديگر مهم نبود كه صدام زرادخانه شيميايي ندارد يا براي آلوده كردن نامه‌ها و بسته‌هاي پستي به سياه‌زخم به چه تجهيزات و آزمايشگاهي نياز است. مهم اين بود كه سران برخي كشور‌ها تصميم گرفته بودند كه اين تهديدات واقعي است و مخالفت با آنها محلي از اعراب ندارد. «فراواقعيت» حالا و در دوران پساترامپ به عنوان تهديد جدي دموكراسي و مردم‌سالاري، آزادي بيان و آزادي اطلاعات شناسايي شده است، با اين وجود هنوز از دوران فراواقعيت به دوران واقعيت رجعت نكرده‌ايم، هر چند حالا بيشتر از قبل در مورد تهديدات دوران فراواقعيت صحبت مي‌شود، كمتر به اين مساله اشاره مي‌شود كه عصر فراواقعيت، يعني زماني كه براي سنجش چيز‌ها نه معيارهاي قابل اندازه‌گيري و جهانشمول بلكه به احساسات و ادراكات و آن هم نه به احساسات و ادراكات خودمان، بلكه به احساسات و ادراكات ديگران متكي هستيم، دقيقا همان بهشت وعده داده شده براي كساني است كه مايل به كنترل اذهان عمومي و «ساخت» يك واقعيت جديد هستند. همان وضعيتي كه دستكاري روانشناختي در آن به خوبي موفق مي‌شود! 
در دوران فراواقعيت، گفتن چيزها مساوي با وجود آنهاست تا وقتي كه فرد قدرت داشته باشد كه روايت خود را به ديگران تحويل كند، مي‌تواند «واقعيت» را «كنترل» كند، وقتي قاتل فيلم چراغ گاز مي‌توانست همسرش پائولا را مجبور كند كه بپذيرد سنجاق سينه ارزشمندي را گم كرده است، ديگر مهم نيست كه آيا سنجاق سينه واقعا گم شده يا توسط قاتل از كيف زن سرقت شده است. مرد مي‌تواند ادعا كند كه سنجاق توسط زن گم شده و زن چاره‌اي ندارد غير از اينكه بپذيرد سنجاقي كه واقعا به سرقت رفته را او گم كرده است.
نمونه مشهوري از دستكاري روانشناختي كه اخيرا باعث شده اين عبارت از سطح گفت‌وگوهاي حول موضوع خود ياري و روابط فردي به گفت‌وگو‌هاي سياسي انتقال پيدا كند، رفتار سياسي دونالد ترامپ است، او با حمله‌هاي مكرر به رسانه‌ها و انتشار ادعاهايي كه نمي‌توان صحت آنها را تاييد كرد، شخصا به يك بنگاه انتشار اطلاعات مخدوش تبديل شد. او به عنوان رييس‌جمهوري كه به هر حال يك پايگاه راي مشخص در ايالات‌متحده داشته تا جايي در دستكاري روانشناختي شهروندان امريكايي و مردم تمام دنيا پيش رفت كه حتي امروز، بيش از سه سال بعد از آغاز يك همه‌گيري جهاني و كشته شدن ميليون‌ها نفر بر اثر ابتلا به بيماري كرونا هنوز عده‌اي به اظهارات او در مورد بي‌اهميت و توطئه‌آميز بودن ويروس و اخبار آن اصرار مي‌كنند. آدم‌ها شاهد بيمار شدن ديگران و حتي خودشان هستند اما هنوز حاضر نيستند قبول كنند كه كرونا يك واقعيت غيرقابل رد است. 
شايد از يك نظر شهروندان امريكايي در دوره ترامپ شانس‌هايي هم داشته‌اند، بعد از روشن شدن حدود اشتباه امريكا در وارد شدن به جنگ عراق و نمونه‌هاي دروغگويي سياسي در امريكا و انگلستان كه حاصل توجيه تراشيدن‌هاي عصر «فراواقعيت» بود، حالا رسانه‌ها به آن راحتي كه در ماجراي عراق ساكت شدند، به سمت خفه كردن مخالفان حركت نمي‌كنند. با اين حال، همه جامعه‌هاي دنيا از اين موهبت دسترسي به منابع متعدد اطلاعاتي و شنيدن صداهاي گوناگون برخوردار نيستند. 
سياستمداراني در گوشه و كنار دنيا هستند كه همچنان در دوران «فراواقعيت» زندگي مي‌كنند، درست مثل روابط فردي، اغلب اين سياستمداران مانند نارسيست‌ها از دروغ‌هايي كه مي‌گويند آگاه هستند هر چند برخي آنها ممكن است از روي ناداني به تكرار باور‌ها و اعتقاد‌هاي خودشان روي آورده باشند. در خروجي ماجرا فرق چنداني وجود ندارد.  
درست مثل پائولا، با بازي اينگريد برگمان در فيلم چراغ گازي، شما هم تلاش مي‌كنيد خدمتكار خانه را قانع كنيد كه از سقف صداهايي مي‌آيد كه يك سطل ماست در دو هقته 40درصد گران شده است، اما راديو مي‌گويد مردم در حال ازدياد جمعيت هستند. حقوق شما كم شده است، يك مقام صندوق بازنشستگي كه در مورد ذخيره‌هاي صندوق هشدار داده بركنار شده است اما رسانه‌هاي رايگان مي‌گويند فروش نفت كشور به صورت افسانه‌اي رشد كرده است! تابستان خنك شده، آب فراوان است، نشست زمين شوخي است و درحالي كه شير آب را باز مي‌كنند و آبي از آن خارج نمي‌شود مديرعامل شركت آب مي‌گويد «قطعي آب نداريم»، پائولا در اين موقعيت واقعا فكر مي‌كند كه ديوانه شده است، او از ترس جيغ مي‌زند، اما كسي صداي او را نمي‌شنود.  اينجا نقطه اوج فيلم و آغاز گره‌گشايي است، همان‌طور كه در دوسوم ابتدايي فيلم و همين‌طور در تمام دستورالعمل‌هاي دستكاري رواني نوشته شده است، آزارگر براي اجراي پروژه دستكاري روانشناختي و محقق كردن كنترل به سوژه‌اش، نيازمند ايزوله كردن او و قطع روابط او با ديگران و با خارج از خانه است. در يك‌سوم پاياني فيلم اين تركيب قدرت به‌هم مي‌خورد، يك ناظر بيروني، كارآگاه كامرون، وارد خانه پائولا مي‌شود، محيط ايزوله‌اي كه قاتل براي پائولا ساخته است را از بين مي‌برد و به پائولا مي‌گويد كه نور خانه واقعا دست‌كاري مي‌شود و واقعا صداهايي از سقف شنيده مي‌شد، پائولا ديوانه نشده است و حالا وقت دستگيري قاتل است. در جريان حمله به عراق بالاخره جولين آسانژِي هم وارد عرصه عمومي مي‌شود، با انتشار آزاد اسناد و فيلم‌هايي كه ناديده گرفتن آنها توسط مطبوعات جريان اصلي غيرممكن است بالاخره صداي فرياد عليه نسل‌كشي، جنايت جنگي، شكنجه و كشتار غيرنظاميان، سرقت منابع و جنگ بيهوده سربازان چندين ملت مختلف در عراق را بلند مي‌كند. مردم هم بالاخره از خانه بيرون مي‌روند و قدرت خريد پولي كه در جيب‌هاي‌شان مانده است را با يك سال پيش، دو سال پيش و حتي پنج سال پيش مقايسه مي‌كنند. 
همان‌طور كه در سكانس پاياني فيلم چراغ گاز روشن است، خلع سلاح قاتل، با برگشتن به واقعيت ممكن است. سوژه دستكاري روانشناختي، در روابط فردي‌اش جايي قانع مي‌شود كه خودش مي‌تواند براي پول و سليقه و وقت خودش تصميم بگيرد و تصميمي كه ديگري به او تحميل كند الزاما از تصميمي كه خودش به آن رسيده، درست‌تر نيست. پائولا نامه و سنجاق سينه‌اي كه فكر مي‌كرد تخيل كرده و گمش كرده است را پيدا مي‌كند، در جنگ عراق، بازگشت كرور كرور سربازان مرده و زخم خورده، پيدا نشدن زرادخانه‌هاي سلاح‌هاي كشتارجمعي، مردم را به اين مساله كه «جنگ دوم خليج‌فارس واقعا رخ داده است» آشتي مي‌دهد و باعث كناره‌گيري سياستمداران دروغگو و رسوايي‌هاي سياسي مي‌شود. ترامپ براي ابد در قدرت نمي‌ماند و بالاخره رسانه‌ها و رهبران سياسي تصميم مي‌گيرند بدون ترسيدن از دسترسي‌هاي رسانه‌اي و تحريك‌هاي عمومي او، رفتار و گفتارش را زير سوال ببرند و آينده سياسي‌اش را ممتنع كنند. با اين حال، عصر فراواقعيت، دستكاري روانشناختي و توهم ساختن واقعيت در همه جاي دنيا و براي تمام مردم، هنوز تمام نشده است. 


سياستمداراني در گوشه و كنار دنيا هستند كه همچنان در دوران «فراواقعيت» زندگي مي‌كنند، درست مثل روابط فردي، اغلب اين سياستمداران مانند نارسيست‌ها از دروغ‌هايي كه مي‌گويند آگاه هستند هر چند برخي آنها ممكن است از روي ناداني به تكرار باور‌ها و اعتقاد‌هاي خودشان روي آورده باشند. در خروجي ماجرا فرق چنداني وجود ندارد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون