المپيك در سرزمين نازيها
مرتضي ميرحسيني
كنت ديويس فصل چهارم كتابش را با روايت اين ماجرا شروع ميكند. روايت ديكتاتوري كه ميكوشيد پايههاي حكومتش را با اجراي نمايشي ورزشي محكم كند و براي جذابتر كردن اين نمايش، به تماشاگراني از سراسر دنيا نياز داشت. مينويسد «همه نگاهها به برلين دوخته شده بود. سال 1936 بود و آدولف هيتلر ميخواست دنيا را افسون كند. هيتلر قصد داشت با برگزاري مسابقات المپيك در آلمان، در آييني بينالمللي، تماشاچيان را مسحور خود سازد. او ميخواست صفير شگفتيهاي معماري جديد ملتي نوظهور به گوش همگان برسد. هيتلر بر آن بود تا آلماني سربلند را پيش روي جهانيان قرار دهد كه از خاكستر شكست تحقيرآميز جنگ بزرگ برخاسته بود. او ميخواست ورزشكاران برتر كشورش را به رخ همگان بكشد.» پرچمي كه صليب شكسته نازيها روي آن نقش شده بود همهجا ديده ميشد و مردان و زناني با بازوبندهاي منقش به آن اجراي كارها را به عهده داشتند. هيتلر قدرت تبليغات را ميشناخت و ميدانست چگونه از آن به نفع خودش بهره بگيرد. از برتري نژادي ميگفت و مصمم بود اين برتري را ابتدا به اروپاييها و بعد به مردم گوشه و كنار جهان نشان دهد. نكته مهم اينجاست كه اكثريت آلمانيها در آن زمان، يعني اواسط دهه 1930 با او همراه بودند. هرچند بعدتر كه زشتي و تباهي رژيم بيشتر نمايان شد و ماجرا تا شكست فاجعهبار آلمان در جنگ دوم جهاني پيش رفت، بسياري از آلمانيها زبان به نكوهش هيتلر و حزب نازي باز كردند، اما واقعيت اين است كه در آغاز دوره هيتلر، بيشتر آنان با او همدل و همفكر بودند. «هيتلر مدعي بود نژاد آريايي آلمان با اين برتري زيستي، براي حكومت بر يك امپراتوري گسترده در اروپاي شرقي، مستعد و سرآمد همگان است. بسياري از آلمانيها با اين مدعا موافق بودند. انبوه تماشاگران در برلين، با صدايي كه نشانههاي تاييد سخن پيشوا در آن موج ميزد، همزمان با آغاز مسابقات، با بازويي كشيده، ژستي نازي گرفتند و فرياد برآوردند: سلام هيتلر!» در هفتههاي منتهي به شروع بازيها، مطبوعات آلماني و بهويژه روزنامه حزب نازي مدام مقالاتي در مخالفت با صدور مجوز حضور رقابت براي ورزشكاران رنگينپوست و يهوديان مينوشتند و آشكارا و بدون ملاحظه، طرد كساني را كه در نظرشان نژادها و مردم پستتر بودند مطالبه ميكردند. اما دولت آلمان تقريبا همه ورزشكاران برگزيده را، با هر رنگ و نژاد و ديني كه بودند پذيرفت و شرايط حضور آنان در بازيهاي المپيك تابستاني 1936 را مهيا كرد. آنچه دولت آلمان را به چنين تصميمي مجبور و صداي مطبوعات نازي را خفه كرد، تهديد چند كشور به تحريم بازيها بود. اتفاقي كه اگر ميافتاد، نقشه هيتلر براي كسب مشروعيت و وجاهت از طريق اين بازيها را خراب و بيحاصل ميكرد. پس حداقل موقتا از آن شعارهاي نژادپرستانه دست كشيدند و تبليغاتشان را روي برتري ورزشكاران آريايي متمركز كردند. حتي يكي از ورزشكاران آلماني حاضر در اين رقابت، يعني هلن مهير - كه در رشته شمشيربازي مدال نقره گرفت - از يهوديان آن كشور بود. البته ناگفته نماند كه عقبنشيني نازيها به تنهايي مانع تحريم آن المپيك نشد و امريكاييها با اين استدلال - يا توجيه - كه «سياست جايي در ورزش ندارد» به داد آلمانيها رسيدند و كشورهاي ديگر را به شركت در المپيك برلين راضي كردند. فقط اسپانيا كه آن زمان دولتي چپگرا داشت در تحريم المپيك برلين راسخ ماند و المپيك مجزايي در بارسلون برگزار كرد. شوروي هم اصلا به بازيها دعوت نشد. همچنين چند ورزشكار، مثل آلبرت وولف (شمشيرباز فرانسوي) خودشان شخصا از رفتن به آلمان و مشاركت در رقابتي كه هيتلر برگزاركنندهاش بود، طفره رفتند. خلاصه آن بازيها برگزار شد و با برتري آلمان به پايان رسيد. ديويس در «ابرمرد» مينويسد بسياري از تماشاچياني كه براي ديدن بازيهاي المپيك به برلين آمده بودند، مسحور پاكيزگي و نظم موجود در آلمان شده بودند. خبرنگار نيويوركتايمز از مسابقات المپيك برلين با عنوان «بزرگترين و تماشاييترين رقابت ورزشي جهان تا آن روز» ياد كرد و رييس كميته المپيك ايالات متحده شگفتي خود را از فداكاري ورزشكاران آلماني در جريان رقابتها ابراز داشت. اما بسياري از تماشاچيان خارجي در برلين نميدانستند كه نازيها همه «عناصر ناخوشايند و نامطلوب» را از سطح خيابانها زدوده و به اردوگاهها برده بودند. بهعلاوه، اين ورزشدوستان نميدانستند باور كنند كه دو المپيك برنامهريزيشده آتي برگزار نخواهد شد، چرا كه جنگ جهاني دوم به لغو بازيهاي المپيك سالهاي 1940 و 1944 منجر ميشود. المپيك تابستاني برلين، در نخستين روزهاي آگوست 1936 شروع شد و تا اواسط همان ماه ادامه داشت. آلمان با 38 مدال طلا در رتبه يكم ايستاد، امريكا با 24 و مجارستان با 10 طلا رتبههاي دوم و سوم را كسب كردند.