مكتب فكري هوش مصنوعي
كامران مشفق آراني
مكتب فكري به معناي يك فلسفه يا روش خاص از تفكر درباره يك موضوع است. براي مثال، در علم اقتصاد، مكتب فكري كلاسيك، مكتب فكري كينزي، مكتب فكري نئوكلاسيك و مكتب فكري نئوليبرالي ازجمله مكاتب فكري مختلفي هستند كه ديدگاههاي متفاوتي درباره نحوه عملكرد بازارها، نقش تصميمات دولت و تدوين سياستهاي اقتصادي دارند. هوش مصنوعي به عنوان يكي از پيشرفتهاي چشمگير در دهههاي اخير، به سرعت وارد زندگي انسانها شده و آنچنان با سرعت در حال درنورديدن مرزهاست كه اثرات گسترده آن بر فرهنگ، اقتصاد و جامعه بر كسي ديگر پوشيده نيست.
در اين ميان، مكتبهاي فكري مختلف نيز به موازات آن به وجود آمدهاند كه هوش مصنوعي را از زواياي مختلف و از نقطه نظرات خود مورد بررسي قرار دادهاند و با شكلگيري اين روند به توسعه آن نيز كمكهاي شاياني كردهاند. يكي از اين مكتبها كه به طور خاص به مطالعه و تحليل اين پديده نوظهور ميپردازد، مكتب فكري با همين عنوان است؛ «هوش مصنوعي». اين مكتب يك رويكرد فكري است كه به بررسي و تحليل مفاهيم، اصول و ايدههاي مرتبط با هوش مصنوعي و فناوريهاي وابسته به آن پرداخته و با جزييات دقيق تمام حسنها و چالشهاي آن را مورد موشكافي قرار داده و آنها را تحليل ميكند. اين متدلوژي فكري نه تنها به توسعه تكنولوژيها ميپردازد بلكه تلاش ميكند تا پيامدهاي اجتماعي، اخلاقي و فلسفي آن را نيز در تمام گسترههاي فكري و زيستي بشري درنظر بگيرد. اين پديدارشناسي تحتاللفظي به طور خاص به بررسي مسائل مربوط به طراحي هوش مصنوعي و تاثير آن بر رشد تفكرات انسانها و جامعه را نيز شامل شده و نكاتي را گوشزد ميكند كه تخطي از آنها حتي ميتواند تمدن گونه انساني را با تهديدهاي جدي مواجه كند.
در دهههاي اخير، مكتب فكري هوش مصنوعي باتوجه به پيشرفتهاي فناوري و تحولات جديد در اين حوزه، تغييرات مهمي را نيز تجربه كرده است، اين تغييرات شامل مسائلي از قبيل تخيلي بودن هوش مصنوعي نيز ميشود؛ بدين معنا كه از ديدگاه عدهاي از انديشمندان اساسا عامليت حيات و نفسانيت انسان گونه را از اين ذهن تازه متولد شده صلب نموده و موجوديت زيستي آن را گهگاه ناديده ميانگارد (بهطور مثال فيلم وست ورلد ساخته 1973 به نويسندگي و كارگرداني مايكل كريتون نقدي بر اين ديدگاه بود كه در سالهاي اخير يك سريال هم دقيقا با همين موضوع و عنوان ساخته شد)، پس دور از انصاف خواهد بود اگر فراموش كنيم اخلاقيات الگوريتمها و تاثيرات اجتماعي هوش مصنوعي بر جامعه بسيار حائز اهميت هستند. مساله يا اخلاقيات الگوريتمها نه تنها يكي از جوانب مهم مكتب فكري هوش مصنوعي است كه به عبارتي شايد بتوان گفت مهمترين مساله آن است كه ذهن فيلسوفان و دانشمندان برجسته را نيز به خود مشغول نموده.
در جوامع مدرن با گسترش روزافزون الگوريتمها و سيستمهاي هوش مصنوعي اين موضوع به دفعات پايانناپذيري طرح ميشود. براي تفهيم اين مساله يكي از مثالهاي برجسته را ميتوانيم مطرح كنيم، الگوريتمهاي تصميمگيري مبتني بر دادهها در فرآيندهاي استخدام را درنظر بگيريد، فرض كنيد يك سازمان از يك الگوريتم هوش مصنوعي براي انتخاب كانديداها در فرآيند استخدام خود استفاده ميكند. اين الگوريتم براساس تاريخچه شغلي و اطلاعات ديگر كه از كانديداها جمعآوري ميكند، تصميمهايي را در مورد اهليت يا عدم اهليت هر فرد ميگيرد. مساله اخلاقي در اينجا اين است كه الگوريتمها ممكن است باتوجه به دادههاي ورودي و جمعآوري شده توسط انسان يا ماشين، اعمال تبعيض و تفاوتهاي ناخواسته را تقويت كنند. به عبارت ديگر، اگر دادههاي آموزشي الگوريتم، تفاوتهاي ناعادلانه و معيارهاي تبعيضآميز را دربر داشته باشند، الگوريتم نيز ممكن است در تصميمات خود به اين تفاوتها پايبند باشد. براي تكميل اين فرضيه درنظر بگيريد كه يك الگوريتم استخدام تمايل داشته باشد افرادي را بيشتر انتخاب كند كه از يك گروه خاص قومي يا مليتي هستند، اين ممكن است به تبعيض ناعادلانه در جمعيتهاي قومي يا مليتي منجر شده و قشري ديگر از فرصتهاي برابر محروم شوند.
براي حل اين مشكلات، نياز است كه الگوريتمها به صورت دقيق مورد بازبيني و تنظيم قرار گيرند تا تضمين شود كه تصميمات آنها با معيارهاي عدالت و اخلاقيات تا حد امكان مطابقت داشته باشد. همچنين، شفافيت در فرآيند تصميمگيري الگوريتمي ميتواند كمك كند تا افراد بفهمند چگونه تصميمات اين الگوريتمها اتخاذ ميشوند و از كنترل اجتماعي بر آنها اطمينان يابد. پس ضرورت دارد تا اين مكتب فكري به دنبال درك عميقتر از تاثيرات اجتماعي و فرهنگي هوش مصنوعي بر جوامع باشد. اين مكتب تاكنون اساسا به سوالاتي پرداخته كه چگونه هوش مصنوعي ميتواند تغييراتي در هنجارها و ناهنجاريها و همچنين ارتباطات اجتماعي جوامع بشري ايجاد كند و چگونه اين تغييرات ميتوانند تفاوتهاي زيادي در سبك زندگي روزمره افراد گوناگون در طبقات و درجات مختلف ايجاد كنند. مكتب فكري هوش مصنوعي با تمركز بر تحليل عميق مفاهيم الگوريتمهاي در حال خلق پيش رويش و پيامدهاي آن بر جوامع انساني، نقش مهمي در فهم بهتر از اين فناوري پيشرفته تاكنون ايفا كرده است، گرچه آنقدر اين معنا و جستار آغشته به پيچيدگيهاي ظريف و ناشناخته است كه بدون شك راهي سترگ
پيش روي انسان قرن بيست و يكم قرار دارد.