مكتب اصلاحطلبي انتقادي، اصلاحات در اصلاحات
با مشاركت در حفظ ساختارهاي موجود نهايت تلاشش در به دست آوردن سهمي از قدرت (به صورت خوشبينانه) براي اهداف مصلحانه خود بوده است. موارد ذيل و بسياري دلايل ديگر جريان قوي اصلاحات را در موقعيت ضعيف و دور از استانداردهاي مورد نظر مردم قرار داد بهطوريكه در سال ۱۴۰۱ و در خلال اعتراضات گسترده آن سال كه با پيشآهنگي جوانان و زنان به وقوع پيوست آهنگ عبور از اصلاحطلبي به وضوح شنيده شد.
- ترس همراه با هشداري مستمر از قرارگيري در صف براندازان
- ضعف در كنارهگيري از رقابتهاي كسب كرسيهاي رسمي قدرت در كشور
- نگراني از بر باد رفتن دستاوردهاي گذشته كه با متن انقلاب گره خورده است
- ترس از آينده نامعلوم بعد از تغييرات ساختاري و سرنوشتي مبهم
- ضعف پويايي گفتماني و ناتواني در اصلاح گفتمان درون جرياني
- ناتواني در ارايه راهحلهاي منسجم براي عبور از بنبستهاي سيا سي
- بي ميلي در استفاده از ظرفيتهاي انساني در زمان حضور در قدرت
- ناتواني در بهرهگيري از فرصتهاي حضور در قدرت براي اصلاح امور
- ضعف در شناخت به موقع و درست از موقعيت و موضع مردم در قبال حاكميت
- كمتوجهي به ايجاد و نهادينه كردن ساختارهاي مدني مورد نياز جامعه
مكتب اصلاحطلبي انتقادي
بهطور اساسي مكاتب انتقادي با رويكردي منتقدانه به ساختارهاي سياسي و فرهنگي جامعه و ساختارهاي قدرت توجه داشتهاند. جريان اصلاحطلبي حاضر در عرصه مناقشات سياسي كشور با اتصال به گذشته انقلابي و علاقهمند به حضور هرچند مصلحانه در قدرت رسمي كشور ديگر قادر به پاسخگويي نيارهاي تحولخواهانه مردم به ويژه نسلهاي جديد نبوده و ظرفيت طرح و پيگيري گفتمانهاي جديد موثر و منطقي با شرايط دهههاي اول سده جديد را دارا نيست. گفتمان عمومي حاكم بر جامعه تفكرات و ايدههاي متصل به چهار دهه قبل را مورد نقد جدي قرار داده و با رويكردي شبهبراندازانه قصد تنظيم مجدد نظم مورد نظر خود را دارد به نحويكه قادر به تامين رفاه و آسايش مادي و منزلت و اعتبار آن شود و بتواند با درخشش در دنياي جديد سهم خود را از مبادلات و معادلات جديد جهاني و منطقهاي به درستي طلب نمايد. آن بخش موثر از فعالين و كنشگران مطرح در جريان فعلي اصلاحطلبي كه به نوعي محافظهكاري و همنشيني حداقلي با هسته سخت قدرت حاكم بر كشور نيز رضايت ميدهد ديگر قادر به شكست بنبست ايجاد شده در فضاي سياسي كشور نبوده و از توان لازم براي پركردن فاصله و شكاف عميق ايجادشده بين حاكميت و مردم برخوردار نيست. از آنجاييكه بستر فعاليت اصلاحطلبان عرصه عمومي و پذيرش از ناحيه مردم است لذا بنابر فرض بعيد چنانچه امكان مراجعه به آراي مردم از سوي حكومت نيز فراهم شود ديگر امكان مراجعه به مردم و طلب همراهي ايشان وجود نخواهد داشت. بنابراين نياز است با رويكردي جديد و با نگاه منتقدانه و اصلاحگرايانه در وهله اول به خود اصلاحات و ضعفها و دلايل شكست آن و سپس اين نگاه منتقدانه به ساختارهاي قدرت و جامعه و در نهايت تلاش براي عبور از موانع سياسي و فرهنگي براي توسعه همهجانبه كشور شكل گرفته و فعال شود. اين رويكرد نيازمند نگرشي جديد با قالببندي نو و افراد و فعاليني فرهيخته و منفصل از قيد و بندهاي گذشته و آشنا به نيازهاي نسل جديد و ابزارهاي كارآمد امروزين است كه با نقد گذشته خود راهي جديد براي اصلاح امور چه سطحي و چه اساسي را بيابد. اين نگرش و رويكرد جديد را ميتوان در فرم و قالبي جديد با عنوان «مكتب اصلاحطلبي انتقادي» معرفي كرد.