• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5681 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۷ دي

يك فيلم- جستار پانكي كه به فنا رفت

آرو (ينلند)

روزبه صدرآرا

اين پنج فقره‌اي كه در پي مي‌آيد قرار بوده ايده‌هاي فيلم-جستاركي باشد براي ورود به دنياي داوود احمدي مونس (آروين) كه به دلايلي معوق ماند؛ حضور گزيده و گزنده آروين و غوطه خوردن در دنياي او صبر و سمجي و البته شوخ طبعي مي‌طلبد، بايد با آروينلند همراه شد با روحيه‌اي آليس‌وار و خطوط او را پي گرفت و در فضاي مفهومي‌اش -يا دقيق‌تر جستارك‌هايش- مستقر شد و بي‌قرار: سنخي از جادررفتگي كه در سطور پسين گفته خواهد آمد. توگويي آنچه مكتوب شده رپرتاژي است بيگاه با قلمي كه به تئوري پانكي نظر دوخته است. اكران كوچك و مينور سايه‌ها و خط‌ها در شتابي كه لازمه و شالوده بازبيني كار اوست؛ اين شتاب بايد جدي گرفته شود در هجوم سرسام اين ابژه‌هاي سراسيمه. به نظر مي‌رسد ژان بودريار تئوري‌پرداز همين ابژه‌هاي سراسيمه مي‌تواند تيپ ايده‌آل زيباشناسي پانكي مدنظر ما باشد؛ شتاب مضاعف آبژه‌هايي كه چونان نقاشي سه لته فرانسيس بكن دهان گشوده و گرسنه چيزي‌اند: بفرماييد كمي از اين شتاب ميل بفرماييد! دنياي آروين، دنياي ابژه‌هاي سرسام‌آور است گويي از قاب چكه مي‌كنند و سطح را مي‌پوشانند؛ اين شدت و سرسام و اين نويزهاي بصري، سنخي اشارتند به اختلالي كه در ارتباط نرم و رام شكل مي‌يابد لذا گونه‌اي تندي و حدت در كار آروين است نوعي نشاندار كردن همان اختلال با همان نويزهاي بصري. اين نويزهاي پيش‌گفته را بايد بر زمينه خرده‌فرهنگ‌ها و ضدفرهنگ‌هاي ميانه دهه هفتاد ميلادي بررسيد، دهه‌اي كه انقلاب در تمام عرصه‌ها ابژه‌هاي پيرامون خود را علامت‌دار كرده بود. ابژه‌هايي كه تا همين ديروز صامت بودند و در اكنون از دست هشته ديروز (همان هفتاد ياغي) زبان گشوده بودند به تندي و حدت. آيا تصوير مي‌تواند اختلال انتقادي ايجاد كند در فاهمه و رابطه؟ آروين متوجه كردوكار اختلال پيش‌گفته است و گاه به طنز يا به جد خود را جستارنويس خوانده به واقع اگر تعبير او را گواه بگيريم نويزهاي بصري او گونه‌اي جستارك‌اند كه به مدد تسخر، منش خود را بازمي‌نمايانند. اختلال گونه‌اي نگاتيويته يا منفيت مولد درون پوسته خود دارد؛ پس از آدورنو دريافتيم كه كردوكار يا پراتيك هنري بازنماي امر بازنمايي‌ناپذير يا به زبان ما همو اختلال انتقادي پيش‌گفته است. كار هنري به راستي ماشين عظيم اختلال در فاهمه و رابطه است. جستارك‌هاي آروين شكل فشرده و متراكم و گاه آزارنده ارتباطاتي‌اند كه كاركرد متعارف‌شان را از دست هشته‌اند؛ او رو به سوي ديگر ارتباط نظر مي‌كند گونه‌اي از جادررفتگي در رفتار و منش كه هويت آدمي را نشاندار مي‌كند: يك وضعيت تراژي-كميك با شأني انتولوژيك، يا وجود در رفته از خود نرم و قرار يافته‌اش: يك بي‌قراري مستمر! بي‌قراري منش و خصيصه و البته لازمه ديالكتيك در وجه و بر سبيل نفي است، چراكه اين تصور از ديالكتيك، نيروي خلاقه «روفتن» را به پيش مي‌راند و متزلزل مي‌كند برحسب قول دهان به دهان گشته ماركس كه هر آنچه سخت و استوار است، دود مي‌شود و به هوا مي‌رود و البته امروزه به تاكيد بايد گفت وايرال شده و هاله‌اش از دست مي‌رود چونان ابژه‌اي عادي خالي از پيرايه‌هاي رمانتيك يا سانتي‌مانتال! ازجادررفتگي در آروينلند لازمه همان اختلال انتقادي است بك بلك كمدي كه بر پيكر وجود يا اگزيستنس آدمي پوشيده شده؛ اما نه يك كمدي اگزيستنسيال!... او تراژيك مي‌بيند؟ او كميك مي‌نگرد؟ او وجود را مختل مي‌نگارد و مي‌انگارد، با لكنت و تته پته... او وجود مثالين آروينلند است!
اين ازجادررفتگي مطمح نظر، سنخي‌منش مضحكه‌وار يا farcial را پيش مي‌نهد جهاني كه نه تنها شكوه و عظمت تراژدي‌هايش را از دست هشته بلكه امر كميك را به قهقهه بوزينگان نيز آلوده ا‌ست؛ اينجا اين توپوس جهاني جولانگاه فارس است، بر بستر همين سرسام مضحكه بايد وجود مختل را بازيافت و بررسيد.
چگونه مي‌توان وجود را آروينيزه كرد؟ با تسخري گنده (به معناي اكيد كلمه) كه گله به گله در متن جستارك‌هاي اوست؛ گنده؟ نه بزرگ نه عظيم نه سهمگين هيچ كدام بلكه دقيقا گنده، مثل نيشي كه تا بناگوش باز شده از حظ بصري اين‌همه اختلال انتقادي در همين كناره: افسرده با جاني دپ!
عدالتحرير: فضاي همهمه ابزكتال (نه ابژكتيو كه خود يكسر بحث ديگري است) در آروينلند، وقفه يا موقفي است كه مخاطب را مجاب مي‌كند به تاريخ شخصي نقوش كژ و كوژي بنشيند كه از طريق قاب‌ها و نقاب‌ها وايرال شده‌اند؛ قاب‌ها چون جداره‌هايي سست و لرزان به نظر مي‌رسند كه گويي هر دم مي‌خواهند ازهم بپاشند و نقوش انتقادي سرريز شوند. نقاب‌ها به‌واقع سايه‌اند گونه‌اي شبح‌وارگي را تذكار مي‌دهند و به بياني دقيق‌تر، قلب فسرده ملانكوليك صاحب‌شان را. مخلص كلام آروينلند يك جغرافياي خودبسنده در مردي‌ است كه دست ملانكوليايش را مي‌گيرد و در شهر با تته پته گام مي‌زند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها