• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5693 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۲ بهمن

مستراح خانه دكتر شلنگ ندارد

اسدالله امرايي

رقص سالساي جاستين تيمبرليك بر سر مزار صدام كافر مجموعه داستان آذردخت بهرامي است كه نشر چشمه منتشر كرده است. پنج داستان طنز و يك نمايش‌نامه تك‌پرده‌اي طنز است. عنوان كتاب عنوان يكي از داستان‌هاي مجموعه است. آذردخت بهرامي در اغلب آثارش به بحران‌هاي روابط انساني و زندگي زناشويي و در قالب طنز به انعكاس دغدغه‌هاي زنان و دنياي آنها مي‌پردازد. بهرامي در اين آثار، نثري با ضرباهنگ تند، طبيعي و ساده به كار مي‌برد كه كمتر بازي زباني دارد. او در داستان‌هايش بي‌تكلف قلم مي‌زند، سريع سر اصل مطلب مي‌رود، حاشيه‌پردازي نمي‌كند و طنزي خوش‌خوان مي‌آفريند. اين طنز به نظر نمي‌رسد ارادي يا خودآگاه باشد‌ بلكه ويژگي سبكي و نگارش اوست. مي‌دانيم كه طنز در سايه نگاه متفاوت به پديده‌ها شكل مي‌گيرد. انگار يك سوژه را جلوتان بگذاريد، از نگاه معمول و جاافتاده فاصله بگيريد و يك‌جور ديگر نگاهش كنيد. اين نگاه متفاوت در آثار بهرامي هست كه با يك‌جور شيطنت و شوخي همراه است و به مخاطب اجازه مي‌دهد كه از زاويه‌اي نو به سوژه نگاه كند. رقص سالساي جاستين تيمبرليك بر سر مزار صدام كافر شامل پنج داستان و يك نمايشنامه‌ تك‌پرده‌اي با درون‌مايه‌ طنز است. داستان‌هاي اين مجموعه در فضايي ميان دلهره و شوخي در رفت و آمدند. نويسنده با مهارت تمام عناصر تنهايي، ترديد، بي‌اعتمادي و انتقام را به موقعيت‌هايي پاروديك و پر جنب‌و‌جوش بدل مي‌كند. وضعيت‌هاي ساده و روزمره در اين داستان‌ها بستر اتفاقات هولناك و تسويه حساب‌هاي شخصي مي‌شود. درددل‌هاي يك زن كارگر با دكترش، مسافرت خانوادگي چند زوج و تماس تلفني براي گزارش يك كودك‌آزاري مضاميني هستند كه بهرامي تنش، اضطراب و شوخي را به آنها تزريق و خواننده را با سويه‌ ديگري از شخصيت‌ها آشنا مي‌كند. در داستان سالساي جاستين تيمبرلِيك بر سر مزار صدامِ كافر با چند خانواده روبرو مي‌شويم كه در سفري تفريحي در ويلايي اقامت كرده‌اند. طي روزهاي مختلف، بازي‌هاي مختلفي انجام مي‌دهند. از ورق‌بازي گرفته تا كي، كجا و شجاعت و حقيقت و گل ‌يا پوچ. داستان درواقع روايت اين بازي‌هاست طي اين بازه‌ زماني چندروزه بازي‌هايي كه در هركدام‌شان راوي داستان احساس مي‌كند كه دوستان و حتي همسرش با او دشمني دارند و مسخره‌اش مي‌كنند. در همين لحظات است كه فضايي پارانوييدي شكل مي‌گيرد و راوي مدام به همه شك مي‌كند. پارانويا و شك درمورد همسر و همچنين دوستان، در يكي ديگر از داستان‌هاي اين مجموعه با عنوان شنود و داستان اينباكس نيز به چشم مي‌خورد. در قسمتي از داستان رقص سالساي جاستين تيمبرلِيك بر سر مزار صدامِ كافر در اين بار همي‌خوانيم كه: «مطمئنم آهنگ‌ها از قبل انتخاب شده بود و به‌ عمد كاري كرده بودند به من آهنگ مورچه داره بيفتد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون