• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۸ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5701 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۵ بهمن

محمدرضاشاه در روزهاي پيش و پس از انقلاب (2)

از مصر به مراكش

مرتضي ميرحسيني

اقامت محمدرضاشاه در مصر طولاني نشد. با همراهانش پنج روز در اسوان ماند و در اين مدت، جز دكتر ژرژ فلاندرن فرانسوي كه كار درمان سرطان شاه را پيش مي‌برد- و كسي جز ملكه، هويت و علت ملاقاتش با شاه را نمي‌دانست- فقط عده انگشت‌شمار ديگري به ديدن او رفتند. يكي از اين معدود افراد، محمدجعفر بهبهانيان بود كه نماينده شاه در سوييس در امور مالي و بانكي شناخته مي‌شد. او زمان خروج شاه از ايران در بازل بود و خبرهاي ايران را همانجا از راديو پيگيري مي‌كرد. روز بعد از سوييس به مصر رفت و در ديداري محرمانه با شاه درباره آنچه پيش آمده بود و آنچه در آينده ممكن بود پيش بيايد به صحبت نشست. آن دو كمي از مسائل مالي صحبت كردند و شاه گفت از اين به بعد خودش شخصا به امور حساب‌هاي بانكي‌اش در سوييس رسيدگي مي‌كند و ديگر نيازي به وكيل و واسطه براي چنين كارهايي ندارد. البته بهبهانيان چند پيشنهاد عجيب هم براي شاه داشت. پيشنهادهايي كه به نگاه موهومش به سياست و مناسبات سياسي برمي‌گشت. او از آن دسته آدم‌هايي بود كه باور داشتند همه ‌چيز زير سر انگليسي‌هاست و آنها هستند كه ناآرامي‌هاي ايران را هدايت مي‌كنند و چون از شاه دلخور و عصباني‌اند، تصميم گرفته‌اند او را از سلطنت بردارند. به شاه گفت: «بلند شويم از همين ‌جا به مكه برويم. شما در آنجا زيارت خواهيد كرد و مردم خواهند فهميد كه يك مسلمان واقعي هستيد. ما از ملك خالد (پادشاه عربستان سعودي) وامي خواهيم گرفت و سپس عازم انگلستان خواهيم شد و مسائل خود را با دولت بريتانيا حل خواهيم كرد. ما مي‌توانيم از اينكه به كارگران انگليسي توهين كرده‌ايم، پوزش بخواهيم و آنگاه با پشتيباني انگليسي‌ها به تهران برگرديم.» (منظور بهبهانيان از توهين، به صحبت‌هاي چندي قبل شاه در مصاحبه‌اي مطبوعاتي برمي‌گشت كه گفته بود كارگران ايراني از كارگران انگليسي بهتر هستند). خود شاه نيز به انگليسي‌ها بدبين بود و تصويري غيرواقعي از قدرت و نفوذ آنان داشت، اما اين پيشنهاد بهبهانيان را هم درخور اعتنا نمي‌ديد و مي‌دانست با به كار بستن چنين تدابيري حريف بحران موجود نمي‌شود. گويا بهبهانيان كه هم سِمت مشاور امور مالي را از دست داده و هم پيشنهاد- پيشنهاد به‌زعم خودش هوشمندانه و راهگشايش - رد شده بود، بعد از خروج از اتاقي كه در آن با شاه صحبت كرده بود، با شهبانو روبه‌رو شد. شهبانو با عصبانيت گفت: «مگر از روي جنازه من بگذريد و چنين نقشه‌اي را اجرا كنيد.» نوشته‌اند كه بهبهانيان حتي پيش از آن نيز «مانند عده‌اي ديگر از همسالان خودش كه اطراف شاه بودند، زياد از ملكه خوشش نمي‌آمد.» البته بهبهانيان در اتفاقات آن مقطع از زندگي محمدرضاشاه نقشي فرعي داشت و بعد از آن ملاقات نه چندان خوشايند هم از متن به حاشيه رفت. اما نقش سادات هنوز تمام نشده بود. آنچه از دستش برمي‌آمد براي پذيرايي هر چه بهتر از شاه انجام داد. او را با خود به مسجد نصر برد و آن دو، آنجا كنار هم به نماز ايستادند. همچنين سوار بر قايق به دل نيل زدند و بعد به تماشاي بخش‌هايي از ميراث تاريخي مصر كه يادگارهاي به‌ جاي مانده از فراعنه باستاني آن سرزمين بود، رفتند. براي شاه و همراهانش، مقصد نهايي سفر يعني ايالات متحده تغييري نكرده بود، اما در روز پاياني اقامت آنان در مصر اتفاقي افتاد كه برنامه‌هاي‌شان را تغيير داد. سفير مراكش در مصر به ديدن شاه رفت و به نيابت از شاه كشورش (ملك حسن دوم) از محمدرضاشاه دعوت كرد كه در مسير امريكا، چند روزي را هم در مغرب بماند. شاه با كمال ميل اين دعوت را پذيرفت. تصميمي كه امريكايي‌ها نيز از شنيدنش ذوق كردند. به ‌نظرشان اقامت شاه فراري ايران در كشوري مسلمان، فعلا بهترين گزينه ممكن بود و در قياس با گزينه‌هاي ديگر، هزينه‌هاي كمتري به دنبال داشت. كارتر كه بار گرفتن تصميم نهايي روي دوشش سنگيني مي‌كرد از همه خرسندتر بود. در دفتر خاطراتش نوشت: «عقيده دارم كه اگر بوي گند شاه در كشور ما به مشام برسد، نه براي ما خوب است و نه براي خود او.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون