• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5763 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت

داستان ناتمام شوستر (بخش سوم)

مرتضي ميرحسيني

مشكلات سر راه شوستر زياد بودند. هر گرهي را كه باز مي‌كرد، گره ديگري در كارش مي‌زدند. بعد هم خبر رسيد كه شاه مخلوع، تصميم به بازگشت گرفته و چشمش دنبال تصاحب دوباره تاج و تخت است. انقلاب به دفاع از خود ايستاد. مشروطه‌خواهان، اختلافات ميان خودشان را موقتا كنار گذاشتند، دولتي ائتلافي تشكيل دادند و مجلس هم حكم به اعلام وضعيت فوق‌العاده داد. شوستر مي‌نويسد: «باوجود اين نمايش شجاعانه، ترس بر تهران سايه افكند. مليون از آن بيم داشتند كه روس‌ها قصد احياي سلطنت شاه سابق را داشته باشند و تفنگچي‌هاي تركمن كه با او بودند شهر را غارت كنند. اما طرفداران ارتجاعي او هم از اين مي‌ترسيدند كه مليون تلافي‌اش را سر آنها دربياورند و هر لحظه منتظر بودند كه دستگيرشان كنند و به حساب‌شان برسند. حال ارتشي هم در كار نبود مگر روي كاغذ. ژاندارمري و نظميه روي هم بيشتر از 1800 سرباز نداشتند و اسلحه و تجهيزات‌شان هم كافي نبود. عملا همه اين نيرو فقط براي حفظ نظم در تهران كفايت مي‌كرد. خبر پشت خبر بود كه از بسيج تركمن‌ها در مرزهاي شمال شرقي كشور زير پرچم شاه سابق حكايت مي‌كرد. بيم آن مي‌رفت كه يكي، دو هفته ديگر پشت دروازه‌هاي تهران باشد.» ترس و تهديد، برخي مشروطه‌خواهان را فلج كرد، اما ديگران مهياي جنگ با محمدعلي‌ ميرزا و مزدوراني كه دور او جمع شده بودند، شدند. شوستر هم در كنار هواداران انقلاب ايستاد و پيشنهادهايي براي تضمين پيروزي در جنگ داد. مي‌نويسد: «يكي از نخستين اقداماتي كه پيشنهاد شد دستگيري تفاله‌هاي دسيسه‌گر و نسبتا پرشمار حكومت پيشين براي جلوگيري از تحريكات آنها عليه دولت مشروطه بود. كابينه فهرستي با سي تا چهل نام نوشت و به نايب‌السلطنه نشان داد و به دست يفرم‌خان سپرد تا دستگيرشان كند.» سپس اضافه مي‌كند: «نايب‌السلطنه پي من فرستاد و ساعتي با هم درباره اوضاع گفت‌وگو كرديم. من توصيه كردم كه بي‌درنگ نيرويي از تهران به مقابل شاه سابق گسيل شود. بيشتر به جهت تاثير رواني آن در كساني كه شك داشتند دولت مشروطه در برابر او ايستادگي كند. نايب‌السلطنه پيشنهادم را پذيرفت و جلسه‌اي با شركت من و صمصام‌السلطنه و يفرم‌خان تشكيل داد. پيشنهاد ديگر من به نايب‌السلطنه اين بود كه مجلس قانوني بگذارد و اعلام كند شاه سابق و دو برادرش كه دست به قيام مسلحانه عليه حكومت قانوني كشور زده‌اند، ياغي محسوب مي‌شوند و هر كس آنها را زنده يا مُرده تحويل دهد پاداش هنگفتي خواهد گرفت. حضرت اشرف اين فكر را هم پسنديد و گفت كه دنبالش را در كابينه و مجلس خواهد گرفت. اين را هم اضافه كرد كه يفرم‌خان عده‌اي از مرتجعان سرشناس را در يكي، دو روز آينده دستگير خواهد كرد. من گفتم بهتر است هر چه زودتر دست به كار شود، چون هر روزي كه مي‌گذرد ترس و دودلي و سردرگمي مردم بيشتر مي‌شود.» ماجراي جنگ با محمدعلي ميرزا و آنچه شوستر در آن روزها ديد و نقشي كه خودش در آن حوادث ايفا كرد، طولاني است. خلاصه‌اش اينكه جنگ با پيروزي مشروطه‌خواهان به پايان رسيد و محمدعلي ميرزا، ناكام در رسيدن به چيزي كه برايش به ايران آمده بود، به تبعيدگاهش در اودسا برگشت. انقلاب و شوستر كه به آن خدمت مي‌كرد، به هر زحمتي بود از اين بحران گذشتند، اما موانع و مشكلات ديگر همچنان باقي بودند. روس‌ها نيز از هر فرصتي براي كارشكني استفاده مي‌كردند. شوستر مي‌نويسد: «روزي يكي از نمايندگان مجلس يك فدايي را پيش من آورد و گفت كه اقرار كرده ملاقاتي با يك نايب‌كنسول روس در تهران داشته و براي كسب حمايت و نظر مساعد روس‌ها حاضر شده است مرا كه موي دماغ روس‌ها در ايران شده‌ام با گلوله يا زهر از پاي درآورد.» آنان، يعني روس‌ها، مدتي با همين توطئه‌هاي شرورانه چوب لاي چرخ شوستر گذاشتند و بعد، چون ديدند او - و انقلاب - در اصلاح امور مالي كشور مصمم هستند، آشكارا به جنگ آمدند و همه معيارها و قواعد مرسوم در روابط ميان كشورها را زير پا گذاشتند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون