• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5775 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۰ خرداد

گفت‌وگوي «اعتماد » با مردم 8 استاني كه دچار مشکلات معیشتی هستند

سفره‌هاي بي‌رمق

بنفشه سام‌گيس

تير 1393 و حدود يك‌سال بعد از مطالعه وزارت بهداشت درباره وضعيت مصرف مواد غذايي در كشور، اعلام شد كه 5 استان با ناامني غذايي مواجهند و براي اولين‌بار، «ناامني غذايي » به فهرست واژگان توصيف وضع معيشتي مردم كشور وارد شد . منبع اين خبر، زهرا عبداللهي؛ مدير دفتر بهبود تغذيه وزارت بهداشت بود كه گفت استان‌هاي كهگيلويه و بويراحمد، سيستان و بلوچستان، هرمزگان، كرمان و خوزستان، دچار سوءتغذيه و ناامني غذايي هستند و شاخص‌هايي همچون ميانگين قد، دريافت ريزمغذي‌ها و انواع ويتامين‌ها در جمعيت اين 5 استان از ميانگين كشوري بسيار پايين‌تر است . البته « ناامني غذايي » واژه جديدي نبود و در سازمان‌هاي بين‌المللي مثل بانك جهاني يا سازمان خواروبار جهاني و دفترهاي تخصصي وابسته به سازمان ملل متحد، سال‌ها بود كه اين واژه، جايگزين « سوءتغذيه » و با مفهومي كامل‌تر و فراگيرتر، مترادف با محروميت از غذاي سالم و مفيد به دليل مشكلات اقتصادي فرد يا خانواده و بروز گرسنگي در صورت تداوم اين روند بود كه البته مسوولان وزارت بهداشت هم اين تعريف را قبول داشتند . در دولت دوازدهم، هشدارهاي وزارت بهداشت درباره تداوم ناامني غذايي ادامه داشت و در سال 1398 اعلام شد كه به فاصله 5 سال 3 استان بوشهر، خراسان جنوبي و ايلام هم به فهرست استان‌هاي دچار ناامني غذايي اضافه شده‌اند. هفته پاياني مهر 1400 و در اولين روزهاي فعاليت دولت سيزدهم، زهرا عبداللهي در هشدارهاي جديدي ضمن تكرار نام 8 استان دچار ناامني غذايي اعلام كرد: «گراني منابع اصلي غذايي پروتئيني و ريزمُغذي‌ها، اقشار كم‌درآمد را به سمت مصرف بيشتر نان و برنج و نشاسته‌ كه ارزان‌تر و فاقد ارزش غذايي كافي است، سوق داده تا تنها شكم‌شان سير شود . در چنين شرايطي، چاقي ناشي از فقر رخ مي‌دهد كه خود نوعي سوءتغذيه است. در دو استان‌ كم برخوردار، وضعيت نسبت به قبل از كرونا بدتر شده و شيوع سوءتغذيه كودكان بيشتر شده است. وقتي در منطقه‌اي سوءتغذيه در مادران باردار و كودكان زير ۵ سال وجود داشته باشد، نسل آينده مي‌تواند به دليل سوء تغذيه به لحاظ توانمندي جسمي و ذهني دچار مشكل شود. براي استان‌هاي دچار ناامني غذايي شامل سيستان و بلوچستان، كهگيلويه و بويراحمد، خوزستان، هرمزگان، ايلام، كرمان، خراسان جنوبي و بوشهر، دولت بايد به سرعت اقداماتي انجام دهد. به دليل افزايش بي‌رويه قيمت موادغذايي، نظارت جدي براي كنترل قيمت مواد غذايي بسيار مهم است، زيرا بررسي‌هاي ما مي‌گويد مصرف برخي اقلام غذايي مانند گوشت و مرغ، لبنيات و حتي ميوه‌ها به دنبال افزايش قيمت تا حدود ۴۰ درصد كاهش يافته است.»

در دوراني متفاوت، اين هشدارها و حرف‌ها مي‌توانست پله‌هايي از نردبان ترقي براي يك مدير باشد، اما در مورد عبداللهي نتيجه معكوس داشت؛ 25 خرداد 1401، خبري درباره انتصاب مدير جديد اداره بهبود تغذيه وزارت بهداشت منتشر شد و از آن روز تا حالا، ديگر هيچ خبري از وضعيت استان‌هاي دچار ناامني غذايي نيست، چون مدير جديد به جاي « ناامني غذايي » از «اختلال رشد» كه واژه‌اي گنگ و نامفهوم براي مخاطب عمومي و البته، به‌شدت بهداشتي شده در نظام فيلترينگ دولت است، استفاده مي‌كند .

حالا فرقي نمي‌كند؛ چه «ناامني غذايي» و چه «اختلال رشد»، نتيجه نهايي اين است كه 8 استاني كه از خرداد دو سال قبل، اطلاع‌رساني رسمي درباره وضع گرسنگي مردم‌شان، متوقف شد، همچنان با ناامني غذايي درگيرند. مردمي در شهرهايي در اين 8 استان و در سيستان و بلوچستان، ايلام، هرمزگان، كهگيلويه و بويراحمد، خوزستان، بوشهر، خراسان جنوبي و كرمان، براي «اعتماد» از وضعيت پيرامون و آنچه شاهدند تعريف كردند و نتيجه حرف اين مردم اين بود كه هنوز اين 8استان با ناامني غذايي مواجهند .

 

استان سيستان و بلوچستان:

صاحب يك بقالي در خيابان «دانشگاه» شهر زاهدان: «دو ساله كه مردم خيلي كم خريد مي‌كنن. كمر مردم از گروني شكسته. فروش برنج و روغن و نوشابه و ماكاروني تقريبا به يك‌سوم رسيده. مردم، بيشتر نون مي‌خرن . نون خشك خيلي زياد مي‌خرن. حتي توي اين منطقه كه منطقه فقيري هم نيست و اغلب مردم، كارمند و حقوق‌بگير دولتن، فروش ما خيلي كم شده . مردم هر چي پول درميارن بايد بابت اجاره خونه بدن. الان توي اين محل بابت خونه 60 متري بايد 6 ميليون تومن اجاره بدي. يك مشتري دارم كه كارمند بانكه و 8 ميليون تومن اجاره ميده. توي اين شهر 90درصد مردم زير خط فقرن و كمتر از 10درصد درآمد خوبي دارن چون كارمندن ولي مردمي كه درآمد ثابت ندارن واقعا بدبخت شدن. قبلا توي اين شهر، 4 تا دستفروش مي‌ديدي. الان همه مردم افتادن به دستفروشي. يك مشتري دارم 3 تا بچه داره. اون روز اومد 200 گرم پنير خريد و قسم خورد كه نه عيد امسال و نه عيد پارسال، براي اين سه تا بچه لباس نو نخريده . گفت از عطاري رنگ خريده و لباساي كهنه بچه هاشو توي خونه رنگ كرده كه نو به نظر بياد! بيشتر مردم اين شهر دو ساله كه با گوشت قرمز خداحافظي كردن . خود من آخرين باري كه گوشت قرمز خوردم، عيد قربون پارسال بود كه يك كسي توي محل نذر داشت و گوسفند كشت و از گوشت نذري 300 گرم به من داد. الان توي مرغ فروشياي زاهدان پاي مرغ كيلويي 15 هزار تومنه. ميشه باهاش آبگوشت و خورش درست كرد. بد نيست. ادويه و پياز بهش بزني خوشمزه ميشه. ولي همين پاي مرغ رو هم خيلي از خانواده‌ها نمي‌تونن بخرن . ما هم ماهي يك‌بار مي‌خريم.»

صاحب مغازه الكتريكي در منطقه شيرآباد شهر زاهدان: «توي منطقه شيرآباد دو سه تا خيابون هست؛ خيابون باقري، خيابون مجيديه و خيابون آزادي. اهالي خيابون آزادي هيچي ندارن. اينكه ميگم هيچي، يعني خانواده‌هايي هستن كه شب رو فقط با نون خالي سر مي‌كنن . اونم نون نه به تعداد اعضاي خانواده. خانواده 8 نفره، 5 تا نون مي‌گيرن، اگه يارانه گرفته باشن، كشك هم مي‌گيرن و نون و كشك مي‌خورن و اگه يارانه شون تموم شده باشه، نون خالي مي‌خورن. من اين رو به چشم خودم ديدم. خانواده‌اي بودن كه برق خونه شون اتصالي كرده بود و سه هفته توي تاريكي زندگي مي‌كردن چون پول نداشتن برقكار بيارن . يك انجمن خيريه به من پول داد كه مشكل اين خانواده رو حل كنم. غروب و بعد از تموم شدن كارم رفتم. وقتي رسيدم جلوي در خونه، يه پسربچه حدود 12 ساله هم رسيد كه چند تا نون توي دستش بود . بچه، ساكن همون خونه بود؛ يك اتاق بود كنج يك خرابه با 8 نفر بچه و بزرگ. همه توي همون اتاق بودن. من مشغول تعمير كابل و سيم بودم و چراغ كمكي روشن كرده بودم. اين پسر بچه يك سفره كف اتاق پهن كرد و 5 تا نون وسط سفره گذاشت و 8 نفر دور سفره نشستن و هر كدوم يك تكه نون كندن گذاشتن دهنشون. دو تا از بچه‌ها خيلي كوچيك بودن، شايد دو ساله و 4 ساله. مادر خانواده يك ليوان آب قند درست كرد و براي اين دو تا كوچيك‌ترا، لقمه‌هاي كوچيك نون رو توي ليوان آب قند مي‌زد و مي‌گذاشت دهن بچه‌ها. پدر خانواده كه با دستفروشي و اسفند دود كردن خرج زن و بچه هاشو درمي آورد گفت يك بار در ماه و وقتي يارانه ميدن، اول بدهي مردم رو ميده و كمي برنج و حبوبات و سيب زميني مي‌خره تا ظهرا بتونن غذاي گرم بخورن ولي تا آخر ماه ديگه هيچ ماده غذايي خريده نميشه و شبا غير از نون خالي و گاهي نون و كشك، چيز ديگه‌اي توي سفره اين خانواده نيست. توي اين منطقه، اعتياد بيداد مي‌كنه. اهالي اين منطقه توان خريد مرغ و گوشت قرمز و ماهي ندارن. من خونه‌ام جاي ديگه‌اي از شهره ولي با كاسباي شيرآباد دوستم و مي‌دونم كه همه شون دفتر نسيه دارن و بارها از مشتري هاشون شنيدم كه به صاحب مغازه ميگن يارانه رو كه ريختن يا سر برج كه شد، ميان براي تسويه بدهي . ميوه فروشاي شيرآباد فقط هندوانه ميارن چون مردم اين منطقه توان خريد ميوه ديگه‌اي ندارن‌. سيب كه معمولي‌ترين ميوه است، توي مغازه‌هاي اين منطقه اصلا نمياد چون قيمتش براي جيب مردم اينجا خيلي گرونه . من از قشر متوسط اين شهرم چون مغازه‌اي دارم و كسب و كاري دارم ولي درصد خيلي خيلي زيادي از مردم اين شهر واقعا هيچ آهي در بساط ندارن. از جمعيت كل شهر كه حساب كني، حداكثر 10درصد مردم وضع خوب و متوسط دارن اما 90درصد جمعيت شهر، براي گذران زندگي روزانه شون واقعا لنگ هستن. ما هم كه قشر متوسطيم به يك يا دو خانواده مي‌تونيم كمك كنيم ولي تعداد خانواده‌هاي گرسنه توي شهر انقدر زياده كه هر طرف سر مي‌گردوني، گرسنگي مي‌بيني . توي شيرآباد، از هر 30 تا خانواده، وضع 2 تا خانواده بد نيست و 28 تا خانواده هيچي ندارن؛ شيرآباده و خيابوناي بدون آسفالت و خاكي، خونه‌هايي با سقف چوبي، خونه‌هاي قديمي و در حال ريزش كه اجاره‌اش ماهي 4 ميليون يا 5 ميليون تومنه. خيلي از بچه‌هاي شيرآباد مدرسه نميرن چون پول براي ثبت‌نام مدرسه ندارن و نصف بچه‌هاي شيرآباد اصلا شناسنامه ندارن. خانواده‌اي كه شناسنامه نداره، از يارانه و باقي كمك‌هاي دولت هم محرومه.»

 

استان كهگيلويه و بوير احمد:

صاحب رستوراني در شهر ياسوج: «ما چلوكباب و خورش و ساندويچ مي‌فروشيم. در اين دو سال، هم به دليل گروني قيمت مواد غذايي و هم به دليل فقيرتر شدن مردم، ميزان فروشمون خيلي كم شده. سال 99 گوني 10 كيلويي برنج رو 85 هزار تومن مي‌خريدم و حالا همون برنج رو بايد 585 هزار تومن بخرم . سال 99 هر كيلو گوشت گوسفند 40 هزار تومن بود و الان براي هر كيلو گوشت گوسفند بايد 600 هزار تومن پول بدم. ديگه غذاي رستوران با جيب مردم جور نيست. يك پرس چلوكباب 500 هزار تومنه. مردمي كه براي خورد و خوراكشون به قرض مي‌افتن، چطور پول غذاي رستوران بدن ؟ مشتري كه قبلا چلوكباب برگ مي‌گرفت، حالا مياد چلوكباب كوبيده مي‌گيره يا خورش مي‌گيره يا ساندويچ مي‌گيره، خانواده 5 نفره مياد 3 پرس غذا مي‌گيره . كنار رستوران ما، قصابيه كه مرغ هم مياره . هر روز از صبح 50 نفر ميان جلوي قصابي صف مي‌بندن كه اسكلت مرغ بخرن. اسكلت مرغ، دورريزه ولي اين مردم براي اسكلت مرغ صف مي‌بندن كه باهاش غذا درست كنن . شهر ما پر از فقره. خودت كه خبرها رو شنيدي. برادرم چند تا خيابون پايين‌تر بقالي داره . يك مدتي دفتر نسيه داشت و نسيه مي‌داد. مردم مي‌اومدن و همه‌چيز رو نسيه مي‌بردن. از شير و پنير تا كنسرو و حتي پفك و بيسكويت. بعد از مدتي دفتر نسيه شو جمع كرد. بارها به اوني كه نسيه برده بود تلفن مي‌زد، پيام مي‌داد، ولي بي‌فايده بود. نسيه دادن توي اين شهر يعني كه قيد پولت رو بزني چون مردم پول براي تسويه‌حساب ندارن. فروش برادرم توي اين دو سال انقدر كم شد كه مجبور شد مغازه شو كوچيك كنه. وسط مغازه ديوار كشيد و نصف مغازه رو از صاحب ملك اجاره كرد . يك سطل ماست 120 هزار تومنه. كدوم خانواده‌اي توي اين شهر انقدر پول داره كه سطل ماست 120 هزار تومني بخره ؟ ميوه توي خيلي از خونه‌هاي اين شهر به يك كالاي لوكس تبديل شده . مردم اگه پول اضافه‌اي داشته باشن فقط هندوانه مي‌خرن كه اينجا الان كيلويي 15 هزار تومنه ولي خيلي از خانواده‌ها پول خريد هندوانه هم ندارن . »

صاحب يك قصابي در شهر ياسوج: « تا يك سال قبل، روزي 10 تا 12 تا گوسفند سر مي‌بريدم و روزي 7 تا لاش (لاشه گوسفند) مي‌فروختم . الان روزي يك لاش رو به زور مي‌فروشم . 75 درصد مردم شهر توان خريد گوشت قرمز ندارن . تعداد مشتري نسبت به پارسال به يك سوم رسيده . روزي هزار نفر ميان دم مغازه بابت نسيه مي‌پرسن در حالي كه پول نسيه رو هم نمي‌تونن بدن . مجبورم حداقل به 10 نفر از اون هزار نفر 200 گرم 300 گرم گوشت مجاني بدم. آدم دلش راضي نميشه كه مرد خانواده دست زن و بچه شو گرفته اومده دم مغازه واسه 300 گرم بعد بگم نه آقا بهت گوشت مجاني نمي‌دم . بارها ديدم كه مشتري اومده و يك كيلو گوشت مي‌خواد به خيال اينكه دو ميليون تومن پول توي كارتشه ولي كارت مي‌كشم و مي‌بينم كل موجودي كارتش 200 هزار تومنه. دفتر حساب نسيه‌ام ديگه پر شده. هرآدمي كه 10 بار اومده و نقد خريد كرده، بار يازدهم ميگه به منم گوشت نسيه بده آخر برج تسويه كنم. من كه مي‌دونم اينا براي تسويه حساب نميان . پول ندارن تسويه كنن. سر برج دوباره يك بدبختي جديد دارن كه بايد پولش جور بشه.»

 

استان هرمزگان:

پزشك شاغل در پايگاه انتقال خون يكي از شهرهاي استان: «اغلب مردم ساكن شهراي بندري و نزديك دريا، با خريد و فروش قاچاق زندگيشون رو اداره مي‌كنن چون توي خيلي از مناطق، شغلي نيست و زندگي از راه فروش جنس قاچاق هم درآمدي نداره. ما گرسنگي مردم رو، زماني كه براي اهداي خون ميان متوجه مي‌شيم چون بايد با سنجش آهن خونشون، تاييد كنيم كه آيا اين فرد شرايط اهداي خون داره يا خير. توي شهري كه من كار مي‌كنم، اغلب مردايي كه براي اهداي خون ميان، ماهيگيرن و سوءتغذيه از ظاهرشون معلومه. ميزان آهن خون براي اهداي خون بايد 14 باشه ولي وقتي آهن خونشون رو مي‌سنجيم، متوجه مي‌شيم كه ميزان آهن خونشون 7 يا 8 و خيلي خيلي پايين‌تر از حد نرماله. حتي با معاينه چشم‌هاشون هم مي‌شه فهميد كه به دليل سوءتغذيه، شرايط اهداي خون ندارن. بارها به اين مردها گفتم شما شرايط اهدا نداري. مي‌پرسن چرا ؟ بهشون ميگم شما بايد گوشت قرمز و حبوبات و خشكبار و مواد غذايي مفيد بخوري تا آهن خونت بالا بره تا بتوني خون اهدا كني. در جواب من ميگن دكتر، از كجا پول بياريم گوشت قرمز بخريم؟ و راست ميگن . خريد مرغ و گوشت قرمز و ماهي از سفره خيلي از خانواده‌هاي اين شهر حذف شده . قيمت ماهي كه از درياي خود اين شهر صيد ميشه، از كيلويي 70 هزار تومن و 80 هزار تومن رسيده به كيلويي 250 هزار تومن و 160 هزار تومن و 200 هزار تومن.»

 

استان خوزستان:

كارگر دكل‌هاي نفتي در شهر اهواز: «توي اين يك سالي كه رد شد، ديگه نتونستم بيشتر از ماهي يك بار گوشت قرمز بخرم. يعني چطوري بخرم ؟ زندگي كه فقط گوشت قرمز نيست. ماهي 4 ميليون تومن اجاره ميدم. گوني 10 كيلويي برنج شده 800 هزار تومن . گوشت قرمز، كيلويي 700 هزار تومن، مرغ كيلويي 95 هزار تومن، يك دونه مرغ 250 هزار تومن . ناهار خانواده 3 نفره حداقل 400 هزار تومن درمياد. مردم با نون و سيب‌زميني و پست‌ترين نوع سوسيس و كالباس شكمشون رو سير مي‌كنن . محله ما، همه مردم نسيه خريد مي‌كنن . ما هم نسيه زندگي مي‌كنيم . همه مغازه‌هاي محله ما دفتر نسيه دارن و سر برج ميريم حسابمون رو صاف مي‌كنيم . ولي بدتر از ما هم هست . اهواز، چند تا شهرك و محله داره كه معمولا فطريه ماه رمضون رو براي مردم اين شهرك و محلات مي‌بريم؛ شهرك بهزيستي، شلنگ‌آباد، گل دشت، ملاشيه، منبع آب، بيست متري شهردار ... از اين محله‌ها توي شهر ما خيلي زياده وسط اين خيابونا كه راه ميري، لجن و فاضلاب خونه‌ها از كف خيابونا بالا مي‌زنه‌. اغلب مردم اين خيابونا با يارانه و صدقه زندگي مي‌كنن‌. خيلي از خانواده‌هاي اين خيابونا، مردشون مُرده و سرپرست ندارن.»

 

استان ايلام:

صاحب يك قصابي در شهر ايلام: «ما دو تا برادريم كه تا سه سال قبل، دو تا مغازه قصابي داشتيم . فروش گوشت خوب بود و اموراتمون مي‌چرخيد . از سه سال قبل، وقتي گوشت گرون شد، وقتي گوشت رسيد به كيلويي 120 هزار تومن و فروشمون افت كرد، برادرم مغازه شو تعطيل كرد و راننده شد . قبل از گروني گوشت، هر مغازه قصابي ايلام، روزي 60 تا گوسفند سر مي‌بريد . فروش گوشت انقدر كم شد كه الان، هر مغازه، حداكثر روزي 5 تا گوسفند سر مي‌بره. الان وضع جيب مردم طوري شده كه اگه پارسال يك خانواده مي‌تونست هفته‌اي يك مرغ بخره، الان در طول يك ماه يك مرغ مي‌خره . خيلي از مشترياي ما كه ماهي 5 كيلو مرغ مي‌خريدن، الان ميان يك دونه مرغ مي‌خرن و بهانه ميارن كه مي‌خوان تازه تازه مصرف كنن. تا پارسال، من روزي 200 تا مرغ مي‌آوردم، الان روزي 50 تا ميارم چون مرغ، شده 200 هزار تومن و خيلي از مردم پولشون به خريد مرغ هم نمي‌رسه . در عوض، مشتري ضايعات مرغ زياد شده و توي اين يك سال، گردن و پاي مرغ خيلي طرفدار پيدا كرده چون كيلويي 20 هزار تومنه . بعضي از مشتريا كه گردن و پاي مرغ مي‌خرن، ميگن براي سگ و گربه مون مي‌بريم ولي اينجا شهر كوچيكيه و همه مردم همديگه رو مي‌شناسن. سگ و گربه كجا بود؟ خجالت مي‌كشن كه بگن پاي مرغ و گردن مرغ رو براي غذاي خانواده مي‌برن. يك ساله كه تعداد زيادي از مشترياي من كه هم محله‌اي هم هستيم، ديگه قصابي نميان. مشتريايي دارم كه تا پارسال، هر ماه 5 كيلو ماهي مي‌خريدن ولي الان ميان سه تا دونه ماهي مي‌خرن . الان بالاي 70درصد مردم شهر مشتري مرغ و گوشت يخ زده ان و يكي دو روز قبل از توزيع گوشت و مرغ يخي، ميان سفارش مي‌كنن كه بهشون خبر بديم يا سهمشون رو نگه داريم و از صبح ميان توي صف منتظر مي‌مونن تا مرغ و گوشت يخ‌زده برسه چون قيمتش خيلي ارزون‌تر از مرغ و گوشت تازه و گرمه‌. توي اين يك سال تعداد نسيه بگيراي ما خيلي زياد شده‌. حساب نسيه‌اي هم دارم كه مال دو سال قبله و مشتري هنوز نيومده حسابش رو تسويه كنه‌. اغلب مشتريا ميگن وقتي يارانه واريز شد، پولت رو ميديم ولي همين الان بالاي 20 ميليون تومن از مشتريايي طلب دارم كه هنوز بدهي‌شون‌رو ندادن. ايلام، بافت فاميلي و قوم و خويشي داره. نمي‌توني نسيه ندي. »

 

استان بوشهر:

يك فعال اجتماعي در شهر كنگان؛ شهر همجوار با مجموعه پالايشگاه پارس جنوبي: «اين شهر، شهر كارگريه و نان آور خانواده معمولا دو يا سه شيفت و دو سه جا كار مي‌كنه تا خرج زندگي رو جور كنه ولي باز هم درآمد و مخارج با هم جور نيست. ما با خانواده‌هاي آسيب ديده و بي‌بضاعت كار مي‌كنيم و از افراد نيكوكار براشون كمك مي‌گيريم. ما به خانواده‌هايي كمك مي‌كنيم كه حتي توان خريد برنج ندارن و مرغ و گوشت و ماهي، دو ساله كه از سفره‌شون حذف شده. حدود يك ساله كه ضروري‌ترين نياز اين خانواده‌ها، مواد غذاييه. اينا، خانواده‌هايي هستن كه بچه‌هاي 10 ساله و 8 ساله‌شون براي ضروري‌ترين مخارج خانواده و براي تهيه مواد غذايي، كار مي‌كنن. البته در مغازه‌هاي سطح شهر هم ميشه كاهش قدرت خريد مردم رو ديد. تعدادي از مغازه‌هاي لبنياتي شهر، تعطيل شدن چون فروش نداشتن. بارها شاهد بودم كه مردمي به مغازه‌هاي ماهي فروشي شهر ميان و سر و دم ماهي مي‌خرن . ما اينجا پنجشنبه بازار و دوشنبه بازار داريم. تعداد زيادي از مردم شهر، غروب و آخر شب ميان بازار كه ته بار و با قيمت ارزون‌تر بخرن.»

 

استان كرمان:

دبير يك دبيرستان پسرانه در شهر بندرعباس و ساكن كهنوج: «99درصد مردم اين منطقه كشاورزن و چون بازار فروش براي محصولاتشون ندارن، به خاك سياه نشستن . همين چند هفته‌اي كه گذشت، كشاورز، هندوانه و گوجه و پياز و و خيار امساله رو جلوي گاو و گوسفند ريخت چون محصولش به بازار نرسيد . گوجه و هندوانه و پياز و خياري كه روي زمين موند، به قيمت يك زندگي روي زمين موند . كشاورزي كه محصولش فاسد شد، همون كشاورزيه كه با قرض و چك و وام اعتباري و فروختن طلاي زنش، وسيله كشاورزي خريد ولي اول سال، قرار شد گوجه رو كيلويي 700 تومن يا 1000 تومن بفروشه و چون قبول نكرد اين‌طور آتيش به سرمايه‌اش بزنه، گوجه‌ها انقدر موند و موند تا به مرحله فساد رسيد و حالا دولت گفته برو گوجه‌ها رو كيلويي 4 هزار تومن به كارخونه‌هاي رب‌سازي بفروش. قدرت خريد مردم در اين منطقه به زير خط فقر رسيده. آسيب‌هاي اجتماعي و امنيتي توي جنوب كرمان به وضع بحران رسيده. هر روز دو تا و سه تا سانحه انفجار ماشين سوخت‌كشي در اين منطقه داريم و هر روز، سه تا و چهار تا جوون سوخت‌بر توي انفجار سوخت كشي مي‌سوزن. خانواده‌هايي اينجا هستن كه حتي پول براي خريد يك روغن يك ليتري ندارن و ما براشون وساطت مي‌كنيم تا از انجمن خيريه يا دفتر نماينده مجلس، پول خريد يك ظرف روغن بگيرن. مردم، خريدشون رو به ضروري‌ترين مواد غذايي محدود كردن و حتي از مقدار غذايي كه قبلا مي‌خوردن هم كم كردن و تنقلات ساده‌اي كه براي بچه‌ها مي‌خريدن هم، از خريدشون حذف شده. من در مدرسه‌اي درس ميدم كه همه شاگردام، همزمان، كار مي‌كنن و درس مي‌خونن. شاگرد من، تا 12 ظهر سر كلاس درسه، بعد از تعطيلي مدرسه، ميره براي باربري و شاگردي و كارگري توي بندر. وقتي غروب ميرم بازار بندرعباس، شاگردام رو مي‌بينم كه توي ماهي فروشي و صافكاري و ساندويچ‌فروشي و آپاراتي، كارگري مي‌كنن تا نيمه شب . چند متر اونطرف‌تر از شاگردام هم، پدراشون كارگر اسكله و پالايشگاه و بازارن. شاگرداي من مجبورن براي كمك به خانواده كار كنن. تعدادي از شاگردام، كمك سوخت برن و هفته‌اي يك بار يا دو بار با سوخت بر ميرن تا مرز و برمي‌گردن. 50درصد شاگرداي من، نه صبحانه‌اي مي‌خورن و نه تغذيه‌اي با خودشون ميارن . اينجا از رفاه خبري نيست. آب شرب همه روستاهاي جنوب كرمان، شوره و سطح آب همه چاه‌هاي كشاورزي، چندين متر پايين‌تر رفته. كشاورز مجبوره به قيمت جور كردن هزينه‌هاي كشت محصول، از ويتامين و پروتيين سفره خانواده حذف كنه و نتيجه اين شده كه مردم فقط ميوه‌هاي فصلي همين منطقه رو مي‌خرن و مثلا، گيلاس براي مردم اين منطقه يك روياست چون قدرت خريدش رو ندارن و از خرداد تا آبان كه ميوه‌هاي فصلي اين منطقه به بازار بياد، خريد ميوه در كهنوج تعطيل ميشه.»

 

استان خراسان جنوبي:

يك فعال اجتماعي و از اهالي روستاي مرزي خونيكسار: «اين روستا 1350 خانوار داره و 300 دانش‌آموز. از 18 دختر پايه نهمي 5 نفرشون عقد كردن و ديگه مدرسه نميان. ترك تحصيل پسرا توي اين روستا خيلي بالاست. پسرا از پايه نهم ترك تحصيل مي‌كنن و از فقر خانواده فرار مي‌كنن و ميرن كارگري به روستاهاي اطراف يا تهران چون اينجا كار نيست. بارها شاهد بودم كه بچه براي يك دونه بستني به پدر التماس مي‌كنه و پدر ميگه پول ندارم. كارخونه سيمان 60 كيلومتري روستاست و از همه روستاها كارگر گرفته جز خونيكسار. روستا يك قنات داره و 10 تا خانواده مالك اين قناتن كه وضع اونا نسبت به بقيه مردم بهتره چون براي كشاورزي شون آب دارن. اما بقيه مردم روستا، خرده كشاورزن و 5 تا درخت زرشك و دو تا گوسفند دارن كه بار درخت زرشك، دو سال يك‌باره و فروش زرشك براي مردم سودي نداره. اينجا نه تفريحي هست و نه باشگاهي و نه سينمايي. بزرگ‌ترين دلخوشي دانش‌آموزاي اين روستا، خوردن غذاي گرمه. توي روستاي ما نون تافتون 1200 تومن و نون لواش 800 تومنه . حدود 700 خانواده اين روستا، پول خريد نون ندارن و چند نفر نيكوكار، هر ماه 100 هزار تومن براي پول نون اين خانواده‌ها ميدن . خانواده فقير، بيشتر نون مي‌خوره چون پول براي خريد برنج و حبوبات نداره . بچه‌هاي اين روستا، غير از همون چند خانواده مالك قنات، سالي يك جفت كفش نو دارن كه توسط نيكوكاران خريداري ميشه. اين بچه‌ها با همين يك جفت كفش بايد مدرسه برن، بازي كنن، گوسفند به صحرا ببرن ... تا چند سال قبل كه خيرين اسم روستاي ما رو نشنيده بودن، بچه‌ها با دمپايي بودن و الان فقط چند ساله كه كفش دارن. همه زن‌هاي روستا قاليبافي مي‌كنن. دلال مياد توي روستا، كارگاه راه ميندازه و بابت هر روز قاليبافي به هر زن 120 هزار تومن ميده . مردها هم بابت كارگري توي باغ و مزارع روستاهاي اطراف، روزي 250 هزار تومن مزد مي‌گيرن . توي اين روستا 10 تا دوچرخه هم پيدا نميشه در حالي كه توي روستاهاي همسايه‌مون نصف بچه‌ها با دوچرخه به مدرسه ميان. كل دانشگاه رفته‌هاي اين روستا 20 نفر هم نيستن . دختراي دانشگاه رفته مون، يا بيكار توي خونه ان يا رفتن خونه شوهر . چند هفته قبل كه اعلام شد قيمت كتاباي درسي 50درصد گرون شده، همه خانواده‌ها عزا گرفته بودن كه پول كتاب مدرسه بچه‌شون رو از كجا جور كنن . مردم اين روستا گوشت قرمز نمي‌بينن مگر وقتي يك نيكوكار، گوسفند به روستا بده و اون موقع هم خانواده‌ها اولويت‌بندي ميشن و هر ماه 25 تا خانواده سهم گوشت قربوني دارن . 50 درصد خانواده‌هاي روستا گرفتار اعتيادن و سرپرست خانواده، عليل و از كار افتاده است . بچه‌ها هم توي اين خونه‌ها بخوري ميشن و به همين دليل، ادامه تحصيل براي بچه‌هاي اين خانواده‌ها سخته چون براي پايه بالاتر بايد برن روستاهاي دورتر اما وقتي از خونه دور باشن و دود مواد رو نفس نكشن، حالشون بد ميشه . توي اين روستا سوءتغذيه زياده . خانه بهداشت براي بچه خانواده‌هاي فقير روستا سبد غذايي ميده ولي سبد غذايي، دو سه روزه تموم ميشه چون همه اهل خونه از غذايي كه مادر با مواد اون سبد مي‌پزه، مي‌خورن و عملا رفع سوء تغذيه‌اي در كار نيست . مردم اين روستا تا 15 سال قبل مرفه بودن . اون موقع بازارچه مرزي ميل 73 نزديك روستا بود . ما 40 كيلومتر تا مرز افغانستان فاصله داريم . مردم مي‌رفتن از مرز جنس مي‌آوردن يا سوخت به مرز مي‌بردن و مي‌فروختن اما 15 سال قبل، بازارچه ميل 73 رو تعطيل كردن در حالي كه ما بزرگ‌ترين روستاي اين منطقه بوديم و بازارچه ميل 75 رو كنار روستاي شيعه‌نشين باز كردن. از همون موقع مردم فقير شدن.» 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون