برای خانه پدری
محمد ذاکری
این روزها با بعضی از اقوام و دوستان و همکاران و همشهریان که در مورد انتخابات و ضرورت شرکت در آن صحبت میکنم معمولا مبنای اصلی حرفشان برای شرکت نکردن این است که «مگر ريیسجمهور در ایران چقدر اختیار دارد و با انتخاب فلان کاندیدا قرار است چه تغییر محسوسی در شرایط به وجود آید؟» این نگاه حداقلی و ناامیدانه را بگذاریم در کنار برخی انتظارات حداکثری که برخی این روزها از کاندیدای جریان اصلاحات مطرح میکنند و خروجی آن نهایتا به همان پرسش قبلی میرسد. طرح برخی انتظارات و توقعات غیرواقعبینانه و انجام اصلاحات اساسی و گستردهای که مستلزم تغییر در ساختارهای اساسی حکومت است نهایتا ما را به این نقطه میرساند که انجام چنین اصلاحات گستردهای ناممکن است و طبعا پزشکیان که هیچ، بزرگتر از او هم توان و ظرفیت و قدرت چنین تغییراتی را ندارند پس چرا رای بدهیم؟ البته این خط فکری است که هم اپوزیسیون برانداز خارج از کشور و هم تندروهای داخلی برای ممانعت از حضور مردم آن را دنبال میکنند. فرض کنید یک باغ هزار متری دارید که سالها پدر و پدربزرگ و قبلیها در آن کار کرده و زیستهاند و حالا به شما ارث رسیده است. بعد از چند سال که به این باغ سر میزنید، میبینید به خاطر کمتوجهی شما و سودجویی برخی، افرادی بخشی از این باغ را به تصرف درآوردهاند و 300 مترش برای شما باقی مانده که آنهم مملو از علفهای هرز و استراحتگاه حیوانات مزاحم شده است. طبیعی است که اگر قدرت داشته باشید و زورتان برسد یا حمایت قانونی لازم را داشته باشید، متصرفین را از باغ بیرون میکنید و ملک اجدادی را کامل دراختیار میگیرید ولی اگر نتوانستید چه؟ در عالم واقع هم زمینخواران پشتوانههایی برای خود فراهم میکنند که زور افراد عادی حتی با کمک قانون هم به آنها نمیرسد. اگر نتوانید متصرفین را بیرون کنید آن 300 متر باقیمانده را هم رها میکنید تا افراد دیگری آن را تصرف کنند و با رشد علفهای هرز و آفات معدود درختهای باقی مانده در آن هم نابود شود؟ یا برای احیا و سرزندگی و ثمردهی همان 300 متر باقی مانده می کوشید؟ من معتقدم قلمروی اقتدار دولت و مردم در ایران اکنون حکم همان 300 متر باقیمانده باغ را پیدا کرده است؛ در حالیکه 27 سال پیش که در دوم خرداد خاتمی دولت را تحویل گرفت، چنین نبود. با این همه و شکلگیری مجلسی همسو، کار برای خاتمی و دولت اصلاحات در همان زمان هم دشوار بود اما با همه این دشواریها توانست اتفاقات مهمی را رقم بزند. اتفاقات دیگری که در دولت احمدینژاد آغاز شد و در سالهای بعد هم ادامه پیدا کرد، باعث شد مرتبا از قلمروی تحت اختیار مردم و نهادهای برآمده از رای مردم کاسته شده و بر قدرت و امکانات و قلمروی کارتلهای اقتصادی و نظامی افزوده شود. امروز هر دولتی که سر کار بیاید با چالش این نهادها و کارتلها و عطش سیریناپذیرشان برای بلعیدن منابع و ثروت کشور مواجه است. دولت اگر بخواهد تمام وقت و انرژی خود را صرف مقابله با این جریانهای قدرت و ثروت کند عملا از اداره امور کشور باز میماند اما حداقل میتوان دولتی را برگزید که این مایملک باقیمانده را به دست خود به آن نهادها هبه نکند. جدا از این اگرچه قلمروی اقتدار دولت در عرصههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کاهش یافته اما بسیار مهم است که همین مقدار باقیمانده چگونه و توسط چه کسانی اداره شود. شهید ريیسی، بهرغم تلاش زیاد و خستگیناپذیر و جدیت و علاقهمندیاش برای بهبود شرایط کشور و برخورداری از رای اجماعی اصولگرایان و البته برخی از غیراصولگرایان نتوانست حتی از تمام ظرفیت مدیریتی خود جریان اصولگرا برای انتخاب مدیران دولت استفاده کند و مقهور لابی برخی کانونها شد. نتیجه آن بود که به جای شایستهسالاری نوعی مدیریت مبتنی بر دانشآموختگی در برخی دانشگاههای خاص یا نزدیکی به افراد خاص در دولت حاکم شد. تاکید بیش از حد بر کنار گذاشتن مدیران باقیمانده از دولت قبل نیز باعث شد بسیاری از مدیران حرفهای، متخصص و علمی که عمدتا هم بدون ملاحظات سیاسی مشغول کار تخصصی خود بودند کنار گذاشته شده و افرادی کمدانش و کم تجربه از باندهای خاص جایگزین آنها شوند. حضور این افراد باعث اتخاذ تصمیمات و صدور دستورالعملهایی شده که تا مدتها باید برای رفع آثار سوء آن کوشید. داستان تغییر ساعت رسمی را درنظر آورید؛ وقتی عقلانیت و تخصص مبنای تصمیمگیری نباشد و براساس برخی عقاید موهوم تصمیمگیری شود نتیجهاش گرفتاری بیش از دو میلیون نفر کارمند دولت، خانوادههایشان و خدمتگیرندگان دولت است که باید ساعت 6 صبح کار خود را شروع کنند، گرما را هم تحمل کنند و تازه مشکل ناترازی انرژی هم همچنان پابرجاست. یا وقتی دو سال پیش کشور در موضوع رویه نامرضیهای به نام گشت ارشاد کلی هزینه داده دچار تنش شده است دوباره همان بازی را با فرد دیگر و به اسم دیگری راه بیندازیم و دولت هم با تمام قوا پشت کار قرار بگیرد. من اگر یک و فقط یک دلیل برای رای دادن به پزشکیان داشته باشم قطع چرخه شوم «بدسالاری» و «ناشایستهسالاری» در عرصه اداره و مدیریت کشور است. البته شایستهسالاری فقط در سطوح مدیریتی نیست، بلکه در سطوح کارشناسی و اجرایی هم حاکم است. هموطن عزیزی که معتقدی دولت اختیاری ندارد و رای دادن من اثری نخواهد گذاشت: با مشکلات مختلفی که در این سالها در عرصه اقتصاد و فرهنگ و جامعه بر شما تحمیل شده به شما حق میدهم که از اصلاح امور ناامید باشی. ضمن اینکه جریان قدرت هم تمام تلاش خود را میکند تا به این ناامیدی دامن بزند. مطمئنا دولت در حدی که بتواند با انتخاب افراد شایسته خدمات مناسبی به شما بدهد و تصمیماتی نگیرد که باعث ایجاد زحمت و دردسر برای من و شما بشود، قدرت دارد. واقعا فرق میکند چه کسی ريیسجمهور باشد. حال که فرصت برای ایجاد تغییر ولو مختصر ایجاد شده نباید با بیتفاوتی، ناامیدی، قهر از صندوق، توقعات بیش از حد یا انتظار برای تغییر کلی ساختار یا حکومت آن را از دست داد. باید برای آبادانی هر چه از باغ پدری مانده است، کوشید. دریغ است ایران که ویران شود.