• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5793 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲ تير

نخستين كودتاي سده بيستم ايران

مرتضي ميرحسيني

تصميم به سرنگوني مجلس و احياي استبداد را از همان روزهاي نخست سلطنت گرفته بود. از چيزهايي مثل مشروطيت و قانون و محدوديت اختيارات شاه متنفر بود و هيچ حقي براي مردم - كه در نظرش، رعاياي سلطان بودند -  قائل نمي‌شد. البته مدتي به اكراه با مجلس شوراي ملي كه تجسم نظام جديد ايران بود، همكاري كرد و حتي چند بار براي شركت در جلسات نمايندگان به جمع آنان رفت. اما دربارش به لانه دشمنان قانون و آزادي تبديل شده بود و خودش، هر جا كه مي‌توانست و فرصتي دست مي‌داد با تصميمات نمايندگان مخالفت مي‌كرد و با دسيسه‌هاي آشكار و نهان، سنگي سر راه مجلسي‌ها مي‌انداخت. در اين سوي ماجرا نيز جريان‌هايي از درون انقلاب تحملش را نداشتند و مدارا با اين شاه قجري را كه از نظرشان نماد و نماينده همه بدبختي‌ها و عقب‌ماندگي‌هاي كشور بود، ناممكن مي‌ديدند. حتي بعدتر نقشه‌اي براي سربه‌نيست كردنش كشيدند كه درست اجرا نشد و او از آن جان به در برد. از آن پس، دشمني با انقلاب برايش شخصي‌تر شد. از روس‌ها مشورت گرفت و در دومين روز از تير ماه 1287 با استفاده از قواي قزاق - كه لياخوف روس، سركرده‌اش بود -  مجلس را به توپ بست و يكي از مشهورترين حوادث تاريخ معاصر كشورمان را رقم زد. شب قبل از آن، لياخوف را به باغشاه فراخواند و دستوراتي به او داد. نوشته‌اند لياخوف بعد از صحبت با شاه، افسران قزاق را دور خودش جمع كرد و گفت: «اعليحضرت شاه از هرج‌ومرجي كه هر دم زياد مي‌شود، خسته شده و مصمم به اقدامي شده كه مقتضيات آن را ايجاب كرده است. اقدام مذكور عبارت است از اعلام حكومت نظامي در شهر تهران و انتخاب من به فرماندهي كليه قوا و حكومت نظامي شهر و قواي پليس نيز تحت امر من خواهد بود. نظر به اينكه مسجد سپهسالار در جنب مجلس واقع و مدت زماني است كه تكيه‌گاه انقلاب شده، به من امر شده است فردا صبح آنجا را بدون خونريزي و حتي‌الامكان ناگهان اشغال كنم و بعد به نمايشي در جلوي مجلس اكتفا كنیم.» شايد واقعا تصميم به بستن مجلس بدون خونريزي گرفته بود و ترجيح مي‌داد كه كودتا با كمترين دردسر و درگيري به پايان برسد. اما چنين نشد. شماري از نمايندگان و جمعي از هواداران انقلاب به دفاع از مجلس ايستادند و كار به درگيري كشيد. درگيري حدود 4 ساعت، با شدت تمام ادامه داشت و در نهايت با برتري قزاق‌ها به پايان رسيد. سهراب يزداني در كتاب «كودتاهاي ايران» مي‌نويسد: «چگونه مي‌شد ساختماني را در ميان شهر و در محاصره نيروي مهاجم كه برايش پياپي كمك مي‌رسيد، حفظ كرد و اين مقاومت تا كي مي‌توانست ادامه پيدا كند؟ هيچ نيروي كمكي به داد مدافعان نرسيد... سرانجام فشنگ مدافعان ته كشيد و دست از جنگيدن برداشتند.» سپس مي‌افزايد: «موج اوليه سركوب وحشيانه بود و خاطره روزهاي سياه دوره استبداد را زنده مي‌كرد. شاه هم از مخالفان خود انتقام مي‌گرفت و هم تخم هراس در دل‌ها مي‌افشاند و فكر ايستادگي را از ذهن‌ها مي‌زدود.» اينچنين بود كه نخستين مجلس شوراي ملي ايران در كودتايي سلطنتي سرنگون شد. البته ماجراي انقلاب همچنان ادامه داشت و آينده آبستن حوادث مهم ديگري بود. شاه و حاميانش نيز از اين كودتا به هدفي كه در سر داشتند، نرسيدند و نظام استبدادي و احياي اختيارات بي‌حدوحصر و قدرت مطلق دربار - چنانكه آنان انتظار داشتند - محقق نشد. يزداني مي‌نويسد: «حكومت محمدعلي‌شاه نتوانست به اقتدار مطلقي كه مي‌خواست دست يابد. پيروزي در پايتخت، چيرگي او را بر سراسر كشور برقرار نكرد. مشروطه‌خواهان در چند شهر و منطقه نيرو گرفتند و دايره قدرت حكومت را محدود ساختند. پس از 13 ماه مقاومت مردمي و جنگ داخلي، نيروهاي نظامي مليون خود را به تهران رساندند. شاه پايتخت را نيز از دست داد و فرمانروايي خودكامه‌اش فرو ريخت. به اين ترتيب، نخستين كودتاي سده بيستم ايران در مرحله حمله به پيروزي رسيد، اما كودتاگران نتوانستند مرحله تثبيت را با موفقيت پشت سر بگذارند. طي ماه‌هاي بعد، مشروطه‌خواهان شكست‌خورده بر شاه برتري جستند و حكومت كودتايي‌اش را سرنگون كردند.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها